eitaa logo
قصه کودکانه
4.4هزار دنبال‌کننده
584 عکس
1.3هزار ویدیو
217 فایل
یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑‍🎄
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از معلم یار
کانال های 15 گانه مجموعه تدریس یار 👇👇👇👇👇👇 از ابتدایی تا متوسطه کانالهایی برای بهتر دیده شدن و بهتر بزرگ شدن. 👌👌👌👌👌👌👌👌👌 جهت سفارش تبلیغ شبانه و یا روزانه در ۱۵ کانال مجموعه تدریس یار با ما در ارتباط باشید @teacherschool ✅✅✅✅✅✅✅
هدایت شده از معلم یار
به بزرگترین مجموعه دانش‌آموزی در بپیوندید. 🌺دریافت ، و کلی اطلاعات دیگر برای افزایش نمره شما ✈️ 👇 کلاس اولی ها 👇👇👇 @tadriis_yar1 کلاس دومی ها 👇👇👇 @tadriis_yar2 کلاس سومی ها 👇👇👇 @tadriis_yar3 کلاس چهارمی ها 👇👇👇 @tadriis_yar4 کلاس پنجمی ها 👇👇👇 @tadriis_yar5 کلاس ششمی ها 👇👇👇 @tadriis_yar6 کلاس هفتمی ها 👇👇👇 @tadriis_yar7 کلاس هشتمی ها 👇👇👇 @tadriis_yar8 کلاس نهمی ها 👇👇👇 @tadriis_yar9 کلاس دهمی ها 👇👇👇 @tadriis_yar10 کلاس یازدهمی ها 👇👇👇 @tadriis_yar11 کلاس دوازدهمی ها 👇👇👇 @tadriis_yar12 کانال کلی برای معلمان @tadriis_yar کانال ضمن خدمت و اطلاع از مسابقات @ltmsme کانال ایده و نقاشی و کاردستی @naghashi_ghese کانال فیلم و قصه کودکانه @ghesehayekoodakaneeh کانالی حاوی مطالب مفید فرهنگی و پرورشی ویژه اولیا و معلمان @madrese_yar کانال ترفند و خلاقیت @khalaghbashh کانال آشپزی و نکات جالب @ashpaziibaham کانال خانواده سبز @familygreen
🐕چشم های گرگ کجاست؟ روزي روزگاري گرگ پيري در دره اي زيبا قدم مي زد و به دنبال جايي براي استراحت مي گشت. او ديگر پير شده بود و بايد بيش تر از خودش مراقبت مي کرد. گرگ پير ساعت ها پياده روي کرد تا اين که به درخت بزرگي و تنومندي رسيد؛ چون خيلي خسته شده بود با مهرباني بهدرخت گفت: «لطفاً تنه ات را باز کن تا من به دور از خطرات کمي آن جا استراحت کنم و در امّان باشم.» درخت تنومند هم تنه اش را باز کرد تا گرگ پير بتواند داخل شود و استراحت کند. گرگ پير ساعت ها درون تنه درخت خوابيد؛ امّا هنگامي که بيدار شد، هرچه فکر کرد نتوانست به خاطر بياورد که هنگام ورود به درخت چه گفته است تا باز شود. او به درخت گفت:«بگذار من از اين جا بروم.» امّا هيچ اتفاقي نيفتاد و تنه باز نشد. گرگ پير دوباره گفت: «لطفا بگذار من از اينجا بيرون بروم.» امّا باز هم اتفاقي نيفتاد و درخت تنه اش را باز نکرد. گرگ پير با مشت به درخت کوبيد؛ امّا فايده اي نداشت. درخت تنومند از اين که گرگ پير دفعه اول «لطفاً» نگفته بود، دلخور و ناراحت بود و تنه اش را باز نمي کرد. چند پرنده که روي درخت نشسته بودند، صداي گرگ پير را شنيدند و پايين آمدند تا به تنه درخت نوک بزنند و آن را سوراخ کند. اين طوري شايد مي توانستند به گرگ پير کمک کنند تا بيرون بيايد امّا آن ها خيلي کوچک بودند و درخت خيلي بزرگ بود. بنابراين کاري از دست شان برنيامد. کمي بعد دارکوبي از راه رسيد و سوراخي در تنه ي درخت ايجاد کرد؛ امّا با اين که سوراخ خيلي کوچک بود، نوکش کج شد و ديگر نتوانست به تنه نوک بزند. گرگ پير يک دستش را از سوراخ بيرون برد؛ امّا نتوانست تمام بدنش را از آن جا رد کند. بعد سعي کرد يکي از پاهايش را از سوراخ بيرون ببرد؛ امّا باز هم نتوانست رد شود. او مي دانست براي بيرون رفتن از آن جا حتماً راهي هست. بعد با صداي بلند فرياد زد: «آهاي درخت زشت و پير بگذار من از اين جا بيرون بروم.» امّا هيچ اتفاقي نيفتاد. سکوت همه جا را فرا گرفته بود. بالاخره گرگ پير تصميم گرفت دشت هايش را از بدنش جدا کند و از سوراخ بيرون بيندازد. بعد پاهايش را جدا کرد وبيرون انداخت. سپس نوبت تنه اش بود که جدا شده و بيرون انداخته شود. گرگ پير با خودش گفت: «جناب درخت نشانت خواهم داد که نمي تواني من را اين جا زنداني کني!» بعد سعي کرد تا سرش را از سوراخ رد کند؛ امّا سرش خيلي بزرگ بود و گوش هايش گير مي کرد. بنابراين گوش ها را هم جدا کرد و بيرون انداخت و دوباره تلاش کرد تا سرش را بيرون ببرد؛ امّا اين باز چشم هايش گير مي کرد. به همين دليل چشم هايش را هم جدا کرد و به بيرون انداخت. در همين حال کلاغي که در حال پرواز بود، چشم هاي گرگ را ديد. پرواز کنان پايين آمد و آن ها را برداشت و رفت. چشم هاي گرگمانند آسمان آبي و زيبا بود. به همين دليل کلاغ ها آن را مانند گنجي با ارزش در يکي از مخفي گاه هايش پنهان کرد. بالاخره گرگ پير موفّق شد از تنه درخت خارج شود و دوباره اعضاي بدنش را به هم بچسباند؛ امّا هرچه گشت نتوانست چشم هايش را پيدا کند. او دوست نداشت بقيّه حيوان ها بفهمند که گرگ پير چشم هايش را از دست داده و نابينا شده است. براي همين با هر زحمتي که بود خودش را به يک بوته رز رساند و دو برگ گل رز را به جاي چشمايش گذاشت. به اين ترتيب مي توانست گم کردن چشم هايش را تا مدّتي از ديگران مخفي کند. در همين موقع حلزوني از راه رسيد و گرگ پير را با برگ هاي گل رز ديد و پرسيد:«چرا به جاي چشم هايت برگ گل رز گذاشته اي؟!» گرگ پير با زيرکي جواب داد:«چون خيلي زيبا هستند و رنگ قشنگي دارند. اگر بخواهي، مي توانم آن ها را به تو بدهم. تو هم در عوض چشمهايت را به من بده.» حلزون هم قبول کرد و چشم هايش را برداشت و به او داد و برگ هاي گل رز را به جاي چشمهايش گذاشت. گرگ پير هم چشم هاي حلزون را به جاي چشم هاي خودش گذاشت و با خوش حالي از آن جا دور شد. از آن روز تا به حال حلزون آرام آرام روي زمين به دنبال چشم هايش مي گردد و گرگ به جاي چشم هاي آبي، چشمهاي قهوه اي دارد.کلاغ هنوز هم چشم هاي آبي گرگ را دارد؛ امّا مخفي گاهش آن قدر مخفي است که خودش هم ديگر نمي تواند آن جا را پيدا کند. @ghesehayekoodakaneeh
5ccfdb1f61aeb6066ed8e0d5_24983613.jpg
97.4K
صبح تون زیبـا🌼🌈 روزتــون بـا نشـاط 🌼🌈 لبتـون پـر از تـبسـم 🌼🌈 قلب تـون پـر از نــور🌼🌈 روزگـارتـون شـیـریـن 🌼🌈 و نعمت های الهی نصیبتـان🌈🌼 @ghesehayekoodakaneeh
🟢 بازی برای پرورش هوش منطقی _ ریاضی 👶👧 ۲تا ۴ سال 🟣 از این بازی برای دست ورزی و آموزش رنگ ها استفاده کنید. برای آموزش مفهوم اندازه گیری ، اندازه سوراخ ها را تغییر دهید. 💕 ✨💕 @ghesehayekoodakaneeh
بهلول و جنید بغدادی.mp3
3.4M
قصه گو : سرکار خانم دشتی @ghesehayekoodakaneeh
خروس بارکش.mp3
4.04M
قصه گو : فرهاد عسگری منش @ghesehayekoodakaneeh
36688707162001.mp3
6.03M
قصه گو : سرکار خانم ضیائی @ghesehayekoodakaneeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلنشین این قسمت: دوستی در کلاس خانم روباه 🐝 🐣🐝 ✅جهت سفارش در مجموعه کانالهای تدریس یار ؛ https://eitaa.com/teacherschool ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @naghashi_ghese
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"پروفسور بالتازار" ✅جهت سفارش در مجموعه کانالهای تدریس یار ؛ https://eitaa.com/teacherschool ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @naghashi_ghese
2.mp3
1.95M
👼🏻🌜 " میوه های قلقلی" ✅جهت سفارش در مجموعه کانالهای تدریس یار ؛ https://eitaa.com/teacherschool ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @naghashi_ghese
دون دون و دونه برفي! يکي بود يکي نبود. در يک ظهر سرد زمستاني، کفشدوزک کوچولوي قصه ما در اتاق گرم و نرمش نشسته بود و از پنجره به باغچه نگاه مي کرد. او بهار همان سال به دنيا آمده بود و اين اولين زمستاني بود که مي ديد، به همين خاطر تغييرات باغچه خيلي برايش جالب و عجيب بود، چون هوا خيلي سرد بود، دون دون زياد از خانه بيرون نمي رفت. او هر روز ساعتها کنار پنجره مي نشست و به بيرون نگاه ميکرد. يک روز دون دون که حوصله اش خيلي سر رفته بود، تصميم گرفت به باغچه برود. لباسهاي گرمش را پوشيد، دستکش هايش را برداشت و رفت به سمت باغچه. همين طور که راه ميرفت به ياد روزهايي افتاد که با دوستهايش در اين باغچه زيبا بازي هاي مختلف ميکردند. کمي فکر کرد و رو کرد به آسمان و گفت: «پس کي اين برف تمام ميشود تا باز دوباره بتوانم با دوستهايم در يک هواي خوب بازي کنم؟ » همين طور که به آسمان نگاه ميکرد متوجه تغيير و حرکت ابر ها شد و فکر کرد شايد آسمان دوباره مي خواهد ببارد. پس تصميم گرفت به زير يکي از برگ هاي خشک برود تا خيس نشود. دون دون زود دويد و رفت زير برگ خشک شده وسط باغچه نشست و دستانش را گذاشت زير چانه اش و منتظر ماند. کمي نشست اما ديد خبري نيست، تا اين که متوجه شد چند تا دانه گرد سفيد رنگ افتاد کنار برگ، دون دون خيلي تعجب کرده بود چون هيچ وقت نديده بود که از آسمان دانه بيفتد! در همين فکر بود که يک دانه سفيد را در مقابلش ديد. دون دون به دانه نگاه کرد. دانه هم به دون دون نگاه کرد. آنها از هم ترسيدند و رفتند پشت برگ ها قايم شدند. کمي که گذشت دونه سفيد يواشکي آمد بيرون و از دون دون پرسيد: «تو ديگه چي هستي؟ » دون دون به آرامي گفت: «اسم من دون دونه، من يه کفشدوزکم. تو کي هستي؟ » دانه سفيد نفس عميقي کشيد و گفت: «من هم يک دونه برفم. اسم من دونه برفيه، اسم من و تو درست شبيه همه. چه جالب! » دون دون و دونه برفي زدند زير خنده و از زير برگ خشک بيرون آمدند. وقتي که دون دون چشمش به باغچه افتاد، با تعجب به اطرافش خيره شد چون همه باغچه سفيد شده بود و يک عالمه دانه ديگر روي زمين بودند. او کمي راه رفت و ديد که جاي پاهاي کوچکش روي زمين مي ماند. او رو کرد به دونه برفي و از او پرسيد: «من تا به حال تو را نديدم. تو از کجا اومدي؟ اينها همه خانواده تو هستند؟ » دونه برفي گفت: «من و پدر و مادرم و همه خواهر و برادرهام روي يک ابر زندگي مي کرديم ولي الان هم همون از روش افتاديم روي زمين. » دون دون تعجب کرد و از او پرسيد: «خب پس تو ديگه نمي توني بري به خونه ات؟ تو که بال نداري؟ مي خواي من کمکت کنم و با بالهاي کوچيکم ببرمت پيش خونه ابريتون؟ » دونه برفي خنديد و گفت: «نه، ممنون تو خيلي مهربوني، اما من و خانواده ام حالا ديگه يه خونه جديد داريم که اين باغچه است. ما هميشه از بالا موجودات روي زمين را نگاه ميکرديم و خيلي دوست داشتيم از آسمون بيايم پايين و روي زمين با شما بازي کنيم. » دون دون گفت: «بازي با شما چه جوريه؟» دونه برفي دست دون دون رو گرفت و گفت: «با من بيا. » دون دون دست دونه برفي را که گرفت، دستش يخ زد. به همين خاطر دستکش هايش را دستش کرد. دون دون و دونه برفي با هم به طرف باغچه دويدند. پاي دون دون توي برف ها فرو مي رفت. اما دونه برفي دست دون دون رو گرفته بود و با هم توي برفها اينور و او نور دويدند و بازي کردند. کمي که گذشت، مامان دون دون صدايش کرد: «دون دون، بيا توي خونه سرما ميخوري. » دون دون به دونه برفي گفت: «مياي خونه ما با هم بازي کنيم؟ » دونه برفي گفت: «من نمي تونم بيام توي خونه. من توي گرما آب ميشم. » دو ندون گفت: «حالا چيکار کنيم؟ » دونه برفي گفت: «من اينجا کنار درخت مي مونم. فردا بيا با هم بازي کنيم. » دون دون و دونه برفي براي برف بازي فردا کلي برنامه ريزي کردند و با هم خداحافظي کردند. دون دون دويد به سمت خانه تا ماجراي دوست جديدش را براي مادرش تعريف کند. @ghesehayekoodakaneeh
✳️شناخت اجمالی حضرت زهرا سلام الله علیها/برای نوجوانان حضرت زهرا سلام الله علیها که بود؟ و چرا اینقدر به ایشان اهمیت داده می شود؟ ✍️شاید این سوال برای برخی پیش آمده باشد که حضرت زهرا سلام الله علیها نه پیامبر است و نه امام. اما چرا اینقدر درباره ایشان صحبت می شود و چرا باید به عنوان الگو از ایشان پیروی کرد. 🔻برای پاسخ به این سوال باید کمی تاریخ را ورق بزنیم. پیامبر چند پسر داشت که همگی از دنیا رفتند. پسر خصوصا در عرب جاهلی نماد پشتوانه و ادامه نسل است. به همین دلیل عده ای به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله طعنه می زدند که بدون پشتوانه است و نسلش از بین می رود و به اصطلاح ابتر است. خداوند با دادن حضرت فاطمه سلام الله علیها به ایشان فهماند که نسل انسان می تواند از دختر هم ادامه پیدا کند، به همین دلیل همه امامان ما از نسل حضرت زهرا هستند و به واسطه ایشان به پیامبر می رسند. علاوه بر این حضرت زهرا همسر جانشین پیامبر و امیرمومنان که پدر همه ائمه هست، می باشد. مادر دو امام است و حتی دخترش زینب نیز به عنوان اسوه صبر و استقامت و پیام آور عاشورا مورد توجه است. 🔷پس حضرت زهرا، دختر پیامبر، همسر و مادری دلسوز امام و از همه مهمتر از مدافعان سر سخت ولایت است.عبادتهای ایشان نیز زبانزد است و روایتهایی در این باره از معصومین علیهم السلام نقل شده است. زندگی کوتاه ایشان پر از نکته های دقیقی است که حتما باید آن را بخوانید تا به عظمت این بانوی بزرگ بیشتر پی ببرید و تلاش کنید تا خود را شبیه ایشان سازید. @ghesehayekoodakaneeh
قدرت امام.mp3
2.54M
قصه گو : سرکار خانم دشتی @ghesehayekoodakaneeh
🦋شعراصول دین🦋 توشهررنگین کمون اصول دین چندتابود 5تابود و5تابود اول اون توحیده چون خداجون یکیه دومی عدل خدا هم باخوبا هم بابدها سومی هم نبوت نورخدا محمد چهارمی هم امامت 12نورورحمت پنجمی هم معاده دیگه وقتم تمامه روز حساب کتابه خداجونم عادله جایزه هامو میده نصراللهی 💐 @ghesehayekoodakaneeh
فلش کارت قرآنی.rar
24.87M
💠فلش کارت دانستنی های قرآنی💠 🔹با استفاده از این ابزار کمک آموزشی دانش آموزان را با 20 نکته قرآنی در قالب سوال وجواب آشنا سازید🔹 🔸شیوه آماده سازی فلش کارت : در این فایل چهار برگه تصویر وجود دارد که شما باید دربرگه A4 ترجیحا مقوای 25 گرم یا برگه کاغذ گلاسه پرینت رنگی پشت ورو بگیرید. صفحه یک رو وصفحه دو پشت آن . صفحه سه رو وصفحه چهار پشت آن است.حالا برش بزنید . اگر موفق به پرینت پشت ورو نشدید یک رو پرینت بگیرید سپس کارت ها را برش زده سوال وجواب های مرتبط را یافته از پشت به هم بچسبانید تا کارت ها هر دو طرفش درست شود🔸 @ghesehayekoodakaneeh
هدایت شده از تدریس یار پایه اول
ایده های ناب آموزشی و خانه داری @khalaghbashh
کانال های 15 گانه مجموعه تدریس یار 👇👇👇👇👇👇 از ابتدایی تا متوسطه کانالهایی برای بهتر دیده شدن و بهتر بزرگ شدن. 👌👌👌👌👌👌👌👌👌 جهت سفارش تبلیغ شبانه و یا روزانه در ۱۵ کانال مجموعه تدریس یار با ما در ارتباط باشید @teacherschool ✅✅✅✅✅✅✅
به بزرگترین مجموعه دانش‌آموزی در بپیوندید. 🌺دریافت ، و کلی اطلاعات دیگر برای افزایش نمره شما ✈️ 👇 کلاس اولی ها 👇👇👇 @tadriis_yar1 کلاس دومی ها 👇👇👇 @tadriis_yar2 کلاس سومی ها 👇👇👇 @tadriis_yar3 کلاس چهارمی ها 👇👇👇 @tadriis_yar4 کلاس پنجمی ها 👇👇👇 @tadriis_yar5 کلاس ششمی ها 👇👇👇 @tadriis_yar6 کلاس هفتمی ها 👇👇👇 @tadriis_yar7 کلاس هشتمی ها 👇👇👇 @tadriis_yar8 کلاس نهمی ها 👇👇👇 @tadriis_yar9 کلاس دهمی ها 👇👇👇 @tadriis_yar10 کلاس یازدهمی ها 👇👇👇 @tadriis_yar11 کلاس دوازدهمی ها 👇👇👇 @tadriis_yar12 کانال کلی برای معلمان @tadriis_yar کانال ضمن خدمت و اطلاع از مسابقات @ltmsme کانال ایده و نقاشی و کاردستی @naghashi_ghese کانال فیلم و قصه کودکانه @ghesehayekoodakaneeh کانالی حاوی مطالب مفید فرهنگی و پرورشی ویژه اولیا و معلمان @madrese_yar کانال ترفند و خلاقیت @khalaghbashh کانال آشپزی و نکات جالب @ashpaziibaham کانال خانواده سبز @familygreen
khab.mp3
3.56M
قصه گو : فرهاد عسگری منش @ghesehayekoodakaneeh
قدرت امام.mp3
2.54M
قصه گو : سرکار خانم دشتی @ghesehayekoodakaneeh