eitaa logo
قصه ♥ قصه
112 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
398 ویدیو
70 فایل
با قصه ذهن و رفتار بچه ها را جهت دهیم.بچه ها ما رو عاشق خدا میکنند.مطالب به حفظ امانت با لینک قرار میگیره.فرق این کانال با بقیه اینه که جز اندک،مطلب اضافی نداره.نیز سعی شده قصه از لحاظ محتوا بررسی بشه.آیدی ارتباط با مدیر @Omidvar_Be_Fazle_Elahi
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ 🐣🐦 گنجشکهای خونه 🐦🐣 دوتا پسر توی یک خونه با بابا و مامانشون زندگی می کردند؛ سهراب و سیاوش. سهراب هفت سالش بود و سیاوش چهار سال. یکی کلاس دوم و یکی آمادگی. آغاز بهار بود و تعطیلات سال نو. بچه‌ها هر روز صبح از خواب که پا می شدند دست و روشونو می شستند و می پریدن تو حیاط بازی کنند. مامانشون تو یه سینی صبحانه می آورد براشون؛ نون و پنیر و گردو، پنیر و سبزی، کره و عسل، نیمرو. یک گنجشک جوون یک روز نشسته بود روی دیوار. بچه‌ها که رفتند تو خونه، اومد پایین و نونای مونده توی سینی رو خورد. سهراب داداش بزرگه از پشت شیشه دید. فرداش خرده نون بیشتری ریخت تو سینی و اینگونه شد که بچه‌ها و این گنجشک با هم دوست شدند. چون پرهای پس گردنش از گنجشکای دیگه سیاهتر به چشم می اومد اسمشو گذاشتند گردن زاغی. اردیبهشت شده بود. چند روز گردن زاغی پیداش نشد. بچه‌ها ناراحت بودند تا اینکه یه روز ظهر دیدند با یک گنجشک خوشگل اومد و نشست پشت پنجره. اون یک جفت برای خودش پیدا کرده بود. بچه‌ها نام زنش را گذاشتند ابروطلا؛ چون دور چشاش یه کم طلایی بود. بابا دو تا آجر از گوشه دیوار حیاط درآورد و یه تخته کوچک هم زیر سوراخ کار گذاشت. سهراب رفت روی نردبان و یه کم خرده خوراکی ریخت روی تخته و اینجوری گنجشکا فهمیدند که این سوراخ برای لونه اونهاست. روز بعد گردن زاغی و ابروطلا سخت در برو و بیا بودند؛ خار و خاشاک، پشم و پنبه پیدا می کردند و تو سوراخ می بردند. شب که رسید لونه شون آماده بود؛ یه لونه گرم و نرم. خرداد اومد و مدرسه ها تعطیل شدند. ابروطلا چهار تا تخم گذاشته بود. یک روز کلاغی دور بر خونه پرواز می کرد. لبه بام می نشست، روی سیم برق کوچه، روی دیوار حیاط. گردن زاغی و ابروطلا بدجور جیک جیک می کردند و پیدا بود ترسیده اند. سهراب فهمید که این کلاغه باید نقشه ای تو سرش باشه؛ شاید می خواد تخم های گنجشکا رو بدزده و بخوره. با سیاوش اومدند نشستند زیر لونه گنجشکا کنار دیوار. یه قل دو قل بازی می کردند. کلاغه کلکی زد. سنگریزه ای از تو کوچه برداشت و اومد زد به شیشه پنجره. دو بار، سه بار این کارو کرد. سهراب و سیاوش گفتند این چه کلاغ دیوونه ای است، اما وقتی مامانشون اومد دعواشون کرد که چرا سنگ می زنید به شیشه و به زور بردشون تو خونه، فهمیدند که چه کلاغ کلک و حیله گری. سهراب و سیاوش به مامانشون داستان رو گفتند. مامانشون هم گفت من یک فکری دارم. یک نخ بزرگ آوردند، یک سر اون را حلقه و قلاب کردند و گذاشتند روی تخته جلو لونه گنجشکا و یک سر دیگرش را هم کشیدند و از لای پنجره آوردند تو خونه. کلاغه اومد رو تخته نشست و داشت تلاش می کرد با منقارش تخمارو از تو لونه بکشه بیرون، جیک جیکِ گردن زاغی و ابروطلا دوباره به هوا بود. مامان یکباره نخ و کشید و یه پای کلاغ در قلاب بند گیر افتاد. اومدند تو حیاط کلاغ رو گرفتند و سر دمش را چیدند تا اون باشه دیگه اونجا پیداش نشه و نخواد تخم گنجشک بخوره. پس از چند هفته که جوجه ها از تخم بیرون اومدند، سر و کله گربه زردی با سه تا خال درشت سفید روی بدنش پیدا شد. شبها در لونه رو می بستند و گربه نمی تونست کاری بکنه. تخته جلو لونه را هم بچه‌ها به باباشون گفتند تا برداره. اما این گربه خیلی زبل به نظر می اومد. یک روز سیاوش دید که از رو دیوار رفته بالا و با یک دستش خودش رو به لونه آویزون کرده و با دست دیگش سعی می کنه جوجه گنجشکا رو بکشه بیرون. سیاوش دمپایی پرت کرد طرفش و اون گریخت و رفت. ادامه دارد... ╲\╭┓ ╭🐦🐣 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
💥 استاد 🔹 حجت الاسلام علیرضا پناهیان را همه می شناسند؛ بیش از اینکه سیاسی باشد، در حوزه فرهنگ و سبک زندگی فعالیت داشته و جریان سازی کرده است. پناهیان اما خودش می گوید «ما بگوئیم می خواهیم کار دینی کنیم نه کار فرهنگی؛ چون وقتی بگوئیم کار دینی، دیگر این دین است که تعیین می کند در یک مقطعی کار فرهنگی کنیم در مقطعی دیگر کار سیاسی، در مقطعی دیگر کار اقتصادی و ... .». 🔸پناهیان حالا طی سال های اخیر در مواجهه با لیبرال های ایران، همراه و هم دوش با سایر علما و بزرگان و اساتید انقلابی، کالجبل الراسخ ایستاده. چون او رأی و نظر خود را بخاطر به به و چه چه این و آن ابراز نکرده و نمی کند! 🔸 استاد در اظهار نظر اخیر خود اما دست گذاشته روی نقطه حساس طیف لیبرال حاکم در کشور! ✅ او با فریاد گفت: «چرا نمایندگان مجلس از شفافیت می ترسند؟ علت اینکه طرح شفافیت آرای نمایندگان رأی نیاورده چیست؟ چرا شفافیت رأی را مساوی تفتیش عقاید می دانید؟ ما چکار به عقاید شما داریم؟ ما می خواهیم نتیجه کار کارشناسی شما را بدانیم». 🔹بعد از این بود که مطالبه نمایندگان به مطالبه عموم مردم تبدیل شد و همین باعث خشم نمایندگان مجلس شد که برخی از آنها با پرخاشگری و اهانت به پناهیان حمله کردند که منبری نباید در کار مجلس و سیاست دخالت کند! ✅ حالا پناهیان پرچم مطالبه از مجلس و دولت را به دست گرفته و با صراحت از دولتمردان و نمایندگان خواسته که باید اموال و آرای آنان شفاف باشد و همچنین چرا اولویت های اصلی مردم که همان "اقتصاد و معیشت و فرهنگ" است را برخی نمایندگان به مسائل سطحی کاهش می دهند؟ و شورای نگهبان باید مدام بر رفتار رئیس جمهور و نمایندگان نظارت کند و "حتی بعد از انتخاب نیز نظارتش را ادامه دهد" تا کسانی که به دروغ گفته بودند: «رقیب من بعد از مسئولیت در خیابان دیوارکشی ها می کند»، محاکمه شود! 🔹این مطالبات به حق، باعث عصبانی شدن دشمنان داخلی و خارجی شده و آنان شروع کرده اند به اتهام زنی و برچسب زنی به حجت الاسلام پناهیان! 🔸 ما توده های مردمی باید در این نبرد، پشتیبان کسانی باشیم که "حق و حقوق مردم را فریاد می زنند" و نباید آنها را در این نبرد نابرابر تنها بگذاریم. امروز و باید او را با تمام توان یاری کنیم.... 🚩 @IslamLifeStyles
.👆👆👆👆 همه اعضای محترم این متن رو همه جا منتشر کنن تا هشتگ در فضای مجازی داغ بشه. همگی یاعلی.... 🔷⭕️🔷⭕️🔷
‍ 🐦🐣گنجشک های خونه🐣🐦 ♡قسمت دوم♡ جمعه که شد سهراب نقشه ای کشید؛ خودش تیرکمونش رو برداشت و به سیاوش هم گفت تفنگ آب پاشش رو برداره. اونا زیر درخت انجیر پنهان می شن. گربه از دیوار خودشو می کشه بالا، میخواد دست بکنه تو لونه که سهراب سپهری دقیق نشونه گیری می کنه و آنگاه شلیک. تیر پلاستیکی می خوره به گربه و روی بدن صافش جا می گیره. گربه از روی دیوار سر می خوره و میفته زمین. گیج از اینکه یک چیزی تو بدنش فرو رفته، تو حیاط این ور و اون ور می پره. سیاوش هم اونو با تفنگ آب پاشش خیس خیس می کنه. تیر از بدن گربه جدا میشه ومیفته. سهراب هم در حیاط را باز می کنه تا گربه جوجه دزد بره پی کارش. دیگر نه اون گربه و نه گربه دیگری آنجا پیداش نمی شه. نیمه تیرماه بود و خانواده برای یک هفته رفتند مسافرت. یک شب دو تا دزد ماشینشون رو بیرون خونه کنار دیوار پارک کردند. از رو ماشین به دیوار آویزون شدند و خودشون و کشیدند بالا و پریدند تو حیاط. گردن زاغی و ابروطلا بیدار شدند. دزدا داشتند قفل در رو باز می کردند. گردن زاغی و ابروطلا پریدند تو کوچه و زنگ خونه همسایه ها رو زدند. همسایه ها اومدن بیرون و سر و صدایی تو کوچه بلند شد. دزدا آروم گرفتند. همسایه ها دیدند خبری نیست و برگشتند تو خونه هاشون. دوباره گنجشکا زنگها رو زدند. این دفعه دیگه همسایه ها خیلی عصبانی بودند. ماشین ناآشنا را هم تو کوچه دیدند. یکیشون زنگ زد پلیس. گشت پلیس خودش رو زود رسوند. دزدا پریدند تو باغچه قایم شدند. گردن زاغی و ابروطلا از پشت بوم سنگریزه برداشتند و اومدند انداختند رو سر دو تا آقا پلیس و رفتند سر دیوار نشستند. پلیسا شگفت زده نگاهی به گردن زاغی و ابروطلا کردند و پرسیدند چرا از این خونه کسی بیرون نیومده. همسایه ها گفتند این خانواده رفتند سفر. یکی از پلیسا دستاشو قلاب کرد و اون یکی دیگه رفت بالا از رو دیوار تو حیاط نگاه کرد چیزی ندید. یکی از همسایه ها گفت کلیدشون را دادند به من باغچه شون رو آب بدم. در رو باز کردند دزدا رو دیدند و اونا رو دستگیر کردند. همه فهمیدند زنگ زدن ها هم کار این دو تا گنجشک هوشیار بوده و از فردا قصه اونا دهن به دهن توی شهر گفته شد. سهراب و سیاوش و بابا و مامانشون از مسافرت که اومدند همه چیز رو از زبون همسایه ها شنیدند. خیلی خوشحال شدند و اصلاً باورشون نمی شد که گردن زاغی و ابروطلا این همه باهوش باشند. سهراب و سیاوش از آن روز بیشتر مواظب گنجشکاشون بویژه جوجه های اونا بودند. جوجه ها خیلی زود بزرگ شدند و یه روز گرم مردادماه با بال و پرهای خاکستری سفید و نرم و لطیفشون همراه پدر و مادرشون روی داربست انگوری باغچه نشسته بودند و آماده پرواز بودند. پایان... ╲\╭┓ ╭🐦🐣 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎨 #آموزش #بازی "مناسب برای کودکان زیر ۳ سال" برای کوچولوهای دوست داشتنی تون میتونید براحتی یه بازی ساده و سرگرم کننده درست کنید. 😊😉 ╲\╭┓ ╭ 🐞🍃 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی #بازی_مهارتی ♊️ جابه جا کردن کیسه های شن یا نمک به وسیله پای کودک👍😃 ╲\╭┓ ╭🌈🐝 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
#نکته_تربیتی 🚫کودکان را به نمایش نگذاریم ... این شعروبخون همه ببینن، برقص همه ببینن، این سوره قرآنو بخون و.. اینها به کودک فشار و استرس وارد میکند وعلاوه برآن تشویقهای زیادازحد دیگران کودک رامحتاج توجه وتشویق میکند. معمولا دراینگونه مواقع تشویق های دیگران بالاتراز کاری است که کودک انجام میدهد. این باعث میشود کودک در مسیر رشد متوقف شود. چون می بیند با کوچکترین کارخود بالاترین حد تشویق را دریافت کرده است. ╲\╭┓ ╭❤️⭐️ 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
پروانه 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 تو باغچه خونه ما، درخت توت سبزی بود روی درخت توتمون یه پیله قشنگی بود تو پیله سفید ما یه کرم ابریشمی بود نخ سفید و خوشگلی به دور خود تنیده بود لباس زیبای تنم از نخ اون بافته شده ترمه رنگارنگ من از نخ اون ساخته شده کرم ابریشم ما حالا پروانه شده تو باغچه حیاط ما، اون داره پرواز میکنه 🦋🐌🦋🐌🦋🐌 🦋🐌🦋🐌🦋 🦋🐌🦋🐌 🦋🐌🦋 🦋🐌 @Ghesehaye_koodakaneh 🦋
🐱🐱🐱🐱🐱🐱🐱🐱🐱🐱🐱🐱 🙁 پیشی دنبال غذا بود. توی حیاط می گشت و بو می کشید که صدایی شنید. جلو رفت. یک عالمه میوه را دید که توی سطل آشغال گریه می کردند. پیشی پرسید: میوه ها! چرا شما توی سطل آشغال هستید؟ چرا این طور زخمی شدید و بی حال هستید؟ گلابی گنده ای که فقط یک گاز از آن خورده شده بود گفت: می خواهی بدانی؟ پس گوش کن تا برایت تعریف کنم. دیشب جشن تولد بود، همه جا را چراغانی کردند یک عالمه سیب و گلابی و آلو و هلو آوردند. من و دوستانم توی صندوق میوه بودیم. اول ما را توی حوض ریختند. نمی دانی چقدر کیف می داد. یک آلوی درشت از سطل زباله بیرون آمد و گفت: ما آب بازی کردیم بالا و پایین پریدیم و خندیدیم. وقتی آب بازی تمام شد، ما را توی سبدهای بزرگ ریختند. یک هلوی درشت ولی نصفه ناله ای کرد و گفت: پیشی جان به من نگاه کن ببین چقدر زشت شده ام. دیگر یک ذره هم خوشحال نیستم چون حالا یک تکه آشغال هستم. بعد ادامه داد ما توی سبد بودیم. اول از همه مرا با یک دستمال تمیز خشک کردند جوری که پوستم برق می زد... هلو گریه اش گرفت و نتوانست حرفش را تمام کند. سیب گفت: راست می گوید: من هم توی سبد بودم. بعد همه ی ما را خشک کردند و توی ظرف بلوری بزرگی کنار هم چیدند. نمی دانی چقدر قشنگ شده بودیم. وقتی مهمانها آمدند همه به ما نگاه می کردند و به به می گفتند. یک خیار زخمی از میان میوه ها فریاد زد: اما چه فایده ؟ آنها خیلی بدجنس بودند هر کس یکی از ما را بر می داشت و فقط یک گاز می زد و دور می انداخت. یکی زیر پا، یکی زیر صندلی، یکی توی باغچه همه جا پخش شده بودیم. جاروی بیچاره ما را از این طرف و آن طرف جمع کرد. پیشی نگاهی به حیاط کرد جارو کنار باغچه افتاده بود. معلوم بود از خستگی به این حال افتاده است. پیشی گریه اش گرفت و گفت: چه مهمانهای بدی من که اینجور مهمانها را دوست ندارم. بعد خودش را از لای در کشید و با ناراحتی بیرون رفت. 😔😔😔🌸🌸🌸😔😔😔🌸🌸🌸 بچه های قشنگم اسراف کردن خیلی کار بدیه ، باید مواظب باشیم که اسراف نکنیم و بی خودی چیزی رو دور نریزیم. 🌹🌹🌹🌹🌹 👈انتشار دهید اولین كانال تخصصی قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh لطفا مارا به دوستان خود معرفی نمایید👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4 ⭕️كپی و ارسال مطالب فقط به صورت فوروارد مجاز است.
برنامه روزانه مادر کودکی: برنامه هرروز بوس و بغل و فشار و سه دور چرخش😊 #بازی امروز شلیک کاغذی ابزار لازم: بطری دوغ بزرگ( که توی کابینت ها پیدا میشه😫) چاقو کاغذ رنگی و چسب گلوله های فویلی یا روزنامه ای یا کاغذی مامان با چاقو یه دهن بزرگ در بیار از دل بطری و واسش چشم و دهن بچسبون. به دلبندت فویل یا روزنامه بده که مچاله کنه( دست ورزی) و گلوله ها رو آماده کنه. و بعد نشونه بگیره و بندازه توی بطری. بازی جذابیه نشونه گیری، با این بطری های بامزه جذابتر هم میشه. خیلی آسونه درست کردنش مامان😃😊 این بازی واسه افزایش دقت و تمرکز عالیه ❤️ @maadar_khoob
مواد غذایی که هوش کودک را کم میکنند" شیرینی نمک، شکر چیپس، پفک سوسیس،کالباس سیب زمینی سرخ کرده آدامس (به عقیده برخی محققان) پنیر در صورتی که بدون گردو خورده شود! ❤️ @maadar_khoob