✅ #طرح_مهدوی
🎁 #جایزه ویژه
🌟 قرائت دسته جمعی دعای سلامتی امام زمان علیه السلام (اللهم کل لولیک ...) در
✅ #جمع_خانواده یا #مدارس #مهدیاپیش دبستان و از شب یلدا تا 3 دی ماه 🌟
⭐️ پیشاپیش این شب به یادماندنی ایرانیان را خدمت تون شادباش و تبریک عرض می کنم
🎊🎊🎊
⭐️ در طرح قرائت دسته جمعی دعای سلامتی امام زمان علیه السلام شرکت کرده و لطف کنید کیلیپی که حتما از 1⃣ دقیقه بیشتر نباشد را از قرائت این دعای عظیم ( اللهم کل لولیک...) در بین جمع صمیمانه خانواده تان و یا دوستان و ... ضبط کرده و برای ما ارسال نمائید.☘🌹☘
به عزیزانی که این کیلیپ رو در شب یلدا(۳۰ آذر) تا تاریخ 3دی ماه برای ما ارسال کنند به بهترین اثر 🎁هدیه ای از کانال #جوانه_ها به رسم یادبود تعلق می گیرد.
علم و معرفت به مولا نصیب و قسمت تک تک عاشقان حضرت🌟
🎁 اینجا بفرستین
👇👇
@Avahid1
یکی از اساتید تعریف میکردن که یکی از اقوامشون بچه چهار ساله رو گذاشته بود مدتها نقد تئاتر از شبکه چهار دیده بود! و این بچه توی چهار سالگی خیلی فنی؛ نیم ساعت نقد تئاتر میکرد!
خلاصه مادر با کلی افتخار این رو به استاد گفته بود و ایشون هم خیلی صادقانه گفته بودن این برای بچه خوب نیست. طبیعتاً به مادر اون کودک برخورده بود و فکر میکرد احساس حسادت باعث این حرف شده چون بقیه جاها وقتی این بچه رو دیده بودن، کلی کیف کرده بودن!
این مادر رفت و سه سال بعد برگشت. مدرسه بعد از سه ماه گفته بود پسرتون باید بره مدرسه کودکان استثنایی! چون مغز کودک متعادل رشد نکرده بود. اصطلاحاً بخشی از مغز دچار تورم شده بود! و درمان این بچه بیش از یک سال طول کشید تا یه بچه کاملاً عادی و معمولی بشه، نه یک ذره بیشتر!
یه بارم حدود شش ماه پیش مادری بهم مراجعه کرد که کودک سه و نیم سالهاش لکنت گرفته بود! بررسی که کردیم دیدیم با دلسوزی تمام میخواستن کودک رو زود بزرگ کنن! این بچه برای هر چیزی سیدی آموزشی دیده بود. روزی دو ساعت هم سیدی آموزش زبان انگلیسی میدید! حدود سه ماه طول کشید تا بچه طی یک دوره بازیدرمانی به شرایط قبل برگرده.
از این دست مثالها هم برای من زیاد اتفاق افتاده هم کلی از اساتید شنیدم. 😣 خیلی ساده بدونیم که بچههای ما قراره بچگی کنن و هر چیزی رو که باید یاد بگیرن در آینده یاد میگیرن! اصلاً دیر نمیشه ...
باور کنیم اون چیزی که باعث رشد بچهها میشه لزوماً بازی فکری نیست، کار روی نیمکره سمت چپ نیست، #زبان_دوم نیست، #موسیقی نیست، ریاضیات و جدول ضرب نیست، خوندن و نوشتن نیست بلکه #تحرک، #دستورزی، #تجربه توی محیط، #کشف، #بازی و #شاد بودنه.
میدونم خیلی کیف میده بچه چهار ساله در مورد تمام حیوانات کلی اطلاعات داشته باشه که آدم بزرگها هم ندارن، یه چیزایی بگه که بقیه کف کنن 😳 اما این لزوما به #رشد همهجانبه کودک کمک نمیکنه! که در اکثر اوقات آسیب هم میزنه.
اینم بگم و تمام! پارسال یه مادری بهم مراجعه کرد که کودک رو توی یه #مهد_قرآنی وسط شهر نوشته بود. اونجا قرار بود بچه تا پنج سالگی حافظ کل قرآن بشه لذا به مادر گفته بودن روزی یه صفحه عین کپسول به خوردش بده وگرنه حافظ نمیشه! 🥺🥺
من نمیدونم اون بچه اگرم #حافظ_قرآن بشه، خدا و کتاب خدا چه جایگاهی تو زندگیش داره؟!
ما حق نداریم بچهها رو از کودکیشون جدا کنیم. بچهها هر چی کودکتر، بهتر! هر چی تعطیلتر بهتر! دنبال بچههای شسته رُفته و عصا قورت داده نباشیم. هیچ حُسنی نداره که بچه شبیه آدم بزرگها بشه ...
اگرچه خیلیها با این مطلب مخالفن اما توصیه میکنم مطلب بعدی رو هم حتما بخونید 😉
#موانع_رشد
#آموزش
حمید_کثیری
#لالایی_امام_زمان(عج)
لا لا لالا گل سوسن🌹
مي سوزه قلب مرد و زن🌹
الهي شام غيبت رو🌹
تمومش کن، رسون آخر🌹
فرج را رو به راهش کن🌹
ظهورش را رقم برزن🌹
لا لا لالا گل زيره🌺
چرا خوابت نمي گيره🌺
نمي خواهي مگر در خواب🌺
ببيني روي ماهش رو🌺
بپرسي حال و روزش رو🌺
بگي يادش زقلب تو🌺
نمي شه پاک، نمي ميره🌺
لا لا لالا گل ميخک🌹
ببين خوابيده گنجشگه🌹
اونم مثل تو ميدونه🌹
مياد بهار به باغ بي شک🌹
لا لا لالا گل پسته🌺
نشو خسته، نشو خسته🌺
آقا مياد و بابايت🌺
برا ياريش کمر بسته🌺
الهي قفل در واشه🌺
يه باره آقا پيدا شه🌺
بشه مهمون دل هامون🌺
توآيينه چشمامون🌺
گل زهرا شکوفا شه🌺
گل زهرا شکوفا شه🌺
لا لا لالا عزيز جان🌹
مامان بشه ترا قربان🌹
اگر بيداري يا در خواب🌹
لالايي مي رسد پايان🌹
ولي قصه مشتاقي🌹
هميشگي و بي پايان🌹
هميشگي و بي پايان🌹
✨✨لالالالالالالا✨✨
╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
🌼لینک کانال جهت ارسال برای دوستان👇👇👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#لالایی
🌸وقتی مادر برای کودک خود لالایی میخواند با تکرار ریتم موسیقی و حدفاصل سطح ساده کلام، او را با زبان آشنا میسازد. لالایی یکی از جلوههای فولکلور است که از پاکترین، زلالترین و نابترین اندیشههای انسانی سرچشمه گرفته است و از زبان مادر برای نوزاد بیان میشود از آن جهت است که نوزادان با صدای مادر خود بیشتر از پدر ارتباط برقرار میکنند. حتی گوش نوزاد قبل از تولد و در هفته بیستم تکامل، بطور کامل رشد میکند و مغز او قبل از ۲۴ هفتگی به صداهایی که از خارج از رحم می شنود پاسخهای الکتریکی میدهد.
🌼لالاییها بیتردید نخستین نغمههای آهنگینی هستند که با صدای مهربانانه مادر در گوش نوزادان زمزمه میشود و آهنگ آن اغلب یکنواخت و خوابآور است از این رو میتوان لالایی را آغازگر ادبیات زنانه دانست که در پای گاهواره بچههایشان شروع کردهاند.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
هدایت شده از کانال امام رضا(ع)
✨🌸✨
💠قال مولاناامیرالمؤمنین علیهالسلام:
🔹صلوات بر پیامبر و آل او گناهان را محو میکند، شدیدتر از آنچه آب، آتش را خاموش میکند و سلام بر پیامبر و آل او افضل است از آزاد کردن بردگان
📚ثواب الاعمال صدوق، ص ۱۸۵
【السلام علیک یا امام رضا(ع)】
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
🕌 @Zamene_Ahou
🌸💦🌼🌸💦
#داستان
#شب_یلدا
🍉
آن شب علي كوچولو به همراه پدر و مادرش قرار بود به خانه مادر بزرگ بروند. پسرك آنجا را خيلي دوست داشت چون هم ميتوانست راحت توي حياط بازي كند و هم مامانبزرگ خوراكيهاي خوشمزهاي به او ميداد. وقتي رسيدند علي ديد كه مادرجان كلي خوراكي روي ميز چيده كه با خوراكيهاي دفعههاي قبل فرق داشت.
تخمه، پسته، يك كاسه انار دون شده، هندوانه سبز راه راه و... با تعجب از باباش پرسيد: باباجون امشب چه خبره، عيده؟! باباخنديد و گفت: نه پسرم امشب اولين شب زمستون و طولانيترين شب ساله كه بهش ميگن «شب يلدا». از قديم رسم بوده كه به خونه بزرگترها ميرن و دور هم جمع ميشن و هم خوراكيهاي خوشمزه رو ميخورن و هم مادربزرگها و پدربزرگها براي بچهها قصه ميگن.
علي كمي فكر كرد و با خودش گفت: چه خوبه!...
چند ساعتي كه گذشت علي گفت: حالا وقتشه كه مادرجون يه قصه قشنگ تعريف كنه. مادربزرگ نگاهي به علي كرد و با لبخند گفت: باشه گلم، همين الان برات تعريف ميكنم، بيا اينجا بشين پيش خودم.
پسرك كنار مادربزرگ نشست و او شروع كرد.
يكي بود يكي نبود، غير از خداي مهربون هيچكس نبود. هركي خدا رو دوست داره بگه يا خدا. كوچيك كه بودم با خانوادهام توي روستا زندگي ميكرديم و چقدر هم باصفا بود. من خيلي دلم ميخواست با پدرم به مزرعه گندم بروم، اما هرموقع كه از او ميخواستم مرا با خودش ببرد ميگفت كه تو هنوز كوچولويي، وقتي بزرگتر شدي با هم ميرويم. اما من هر روز اصرار ميكردم تا اين كه بالاخره راضي شد. آن روزي كه بابام قبول كرد من را به سر زمين ببرد خيلي خوشحال بودم و قول دادم به همه حرفهايش گوش بدهم.
صبح روز بعد دو تايي به طرف مزرعه راه افتاديم و وقتي رسيديم بابا مشغول كارشد و من هم سرگرم بازي شدم. مدتي كه گذشت احساس تشنگي كردم براي همين به بابا گفتم كه آب ميخواهم، او هم گفت كه براي خوردن آب بايد بروي سر چشمه.
گفتم: كجاست؟
بابام گفت: دختر جون اون درختها رو ميبيني اونور گندمها، بايد بري اونجا.
گفتم: باباجون خيلي دوره، خسته ميشم.
البته دور نبود اما چون ميترسيدم اين حرف را زدم.
بابام گفت: راهي نيست من از همين جا نگات ميكنم. مواظبتم، نترس برو زود برگرد.
وقتي بابام اين حرفها را زد دلگرم شدم و رفتم و رفتم تا رسيدم. جاي قشنگي بود؛ چشمهاي درست مثل يك حوض بزرگ كه دور و برش پر از درخت و سبزه بود.
كمي آب خوردم و خواستم برگردم كه چشمم به يك پروانه خوشگل كه روي سبزهها بالا و پايين ميپريد افتاد.
دنبالش دويدم و هر جا رفت من هم رفتم و فراموش كردم كه كجا هستم و بايد زود برگردم. پروانه را لابهلاي علفها گم كردم، از چشمه هم دور شده بودم و آن را نميديدم، نميدانستم از كدام طرف برگردم؛ گم شده بودم.
ترسيده بودم و نميدانستم چه كار كنم. بابا را بلند بلند صدا زدم اما فايدهاي نداشت يواش يواش داشت گريهام ميگرفت. از خدا كمك خواستم. بابام هميشه ميگفت هر وقت مشكلي برايت پيش آمد از خدا بخواه تا كمكت كند. براي همين دستهايم را بالا گرفتم و گفتم: «اي خداي مهربون برو به بابام بگو من گم شدم تا بياد پيشم!»
خواستم از يك طرف برگردم كه صدايي را شنيدم. خوب دقت كردم، به نظرم آمد كسي مرا صدا ميزند: «فاطمه؛ فاطمه، كجايي دختر؟» باورم نميشد صداي بابام بود و هر لحظه نزديكتر ميشد تا اين كه او را از دور ديدم و من هم داد زدم: باباجون، بابا... و گريهام گرفت همانطور گريهكنان دويدم و چسبيدم به بابام و توي دلم از خدا تشكر كردم.
قصه كه تمام شد علي نگاهي به مادربزرگ انداخت و گفت: مادر جون خدا رو شكر كه پيداشدي...!؟
http://eitaa.com/joinchat/993067027Cb0acb6f00d
🌸💦🌼🌸💦
🔙107🔜
5.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸💦🌼🌸💦
#کلیپ
#دعای_فرج
🌸دعای فرج (دعای سلامتی امام زمان عج) با زبان کودک
🌸🌸🌸🌸
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2707947542Caaa2345229
🌸💦🌼🌸💦
🔙110🔜
استاد مومن نسب.خانوادهها.mp3
34.46M
🔹سخنرانی دکتر مومن نسب در جمع خانواده ها درباره فضای مجازی
⭕️همه والدین و مربی ها و همه فرهنگی ها حتما گوش بدهند !
🔵میتونید برای خونواده ها هم بفرستید ...
#فضای_مجازی
#سواد_رسانه
❤️ @maadar_khoob
🎂🎉 تولد یلدا کوچولو 🎉🎂
یلدا کوچولو در روز سی ام آذر یعنی آخرین روز پاییز و شب یلدا به دنیا آمده بود. هر سال شب یلدا همه در خانه ی یلدا جمع می شدند و تولدش را جشن می گرفتند. آن شب هم پدربزرگ و مادر بزرگ و عمه و عمو و خاله و دایی آمدند تا ۵ سالگی یلدا را جشن بگیرند.
وقتی مادر شمع های روی کیک را روشن کرد، به یلدا گفت: «دخترم، یک آرزو بکن». یلدا چشم هایش را بست و گفت: «آرزو می کنم که فردا برف ببارد و زمین سفیدپوش شود، آن قدر که بتوانم یک آدم برفی درست کنم.» مهمان ها خندیدند و برای او دست زدند.
یلدا شمع ها را فوت کرد، هدیه هایش را گرفت و از همه تشکر کرد. خاله پاییز و ننه سرما که روی یک تکه ابر سفید نشسته بودند و زمین را نگاه می کردند، یلدا را دیدند و آرزویش را شنیدند.
خاله پاییز به ننه سرما گفت: «شنیدی؟ یلدا کوچولو دلش می خواهد فردا برف ببارد. تو می توانی از کوله پشتی ات برفها را بیرون بریزی و همه جا را سفیدپوش کنی.» ننه سرما با اخم گفت: «اما من دلم نمی خواهد برفها را به کسی هدیه کنم، می خواهم آنها را برای خودم نگه دارم.»
خاله پاییز گفت: «اگر برف هایت را برای خودت نگه داری، نمی توانی بچه ها را خوشحال کنی.» ننه سرما فکری کرد و گفت :«باشد، به خاطر بچه ها همه جا را با برف سفیدپوش می کنم.»
او کوله پشتی اش را باز کرد و برف ها راه از آن بیرون ریخت، آن شب هوا سرد و آسمان ابری شد و برف شروع به باریدن کرد. تمام شب برف می بارید. فردا صبح بچه ها با خوشحالی روی برفها سُر خوردند و برف بازی کردند.
یلدا کوچولو وقتی بیدار شد و برفها را دید، از ته دل خندید و گفت: « ننه سرمای عزیزی، ممنونم که به من برف هدیه دادی. من به آرزوی خودم رسیدم.»
آن روز یلدا یک آدمک برفی ساخت و برایش دماغی از هویج و چشم هایی از زغال و دستهایی با تکه چوب گذاشت.
#قصه
💚
🍉💚
💚🍉💚
╲\╭┓
╭ 🍉💚 🆑 @childrin1
┗╯\╲