🍃🌻🍃🎭🐹🎭🍃🌻🍃
#نمایشنامه_مهدوی_تلفیقی_امام_رضا
#رئوف( لقب امام رضا علیه السلام)
#ویژه_چهارشنبه_آغازین_روز_آبان_ماه
✳️ نقش آفرینان
راوی، مادربزرگ، رئوف، گربه، بچه گربه
راوی: رئوف اسم پسر بچه ای بود که با خانواده اش، در شهر مشهد زندگی می کرد.
یک روز رئوف با مادر بزرگش می خواست بره حرم امام رضا علیه السلام برای زیارت.
اونها وقتی که سر کوچه شون رسیدن، صدای کوچولویی شنیدن.
نگاه کردن و دیدن یک گربه کوچولو پایین دیواری رو زمین افتاده و میو میو میکنه.
بچه گربه: میو میو میو
راوی: مامان گربه کوچولو بالای دیوار وایستاده بود و با ناراحتی می گفت:
مامان گربه: میو میو میو
راوی: معلوم بود که بچه گربه از دیوار افتاده پایین و مامان گربه نمی تونه بچشو برداره ببره بالای دیوار پیش خودش.
مادربزرگ یک تکه پارچه به رئوف داد.
رئوف جلو رفت، بچه گربه رو خیلی آروم برداشت و گذاشت توی پارچه و اون رو گره زد.
گره پارچه رو گرفت به دستش و با کمک مادربزرگ از دیوار کمی بالا رفت.
دستش که به لبه ی دیوار رسید، پارچه رو همونجا گذاشت و لای اون رو باز کرد تا بچه گربه بره پیش مامانش.
بعد پایین پرید و دوتا دستهاش رو به هم مالید.
مادربزرگ خندید و گفت: قربون نوه ی مهربونم برم که اسمش هم به کارهاش میاد. رئوف پرسید:
رئوف: یعنی چی؟
راوی: مادربزرگ گفت: رئوف، یعنی خیلی مهربون. مثل تو که با این بچه گربه مهربون بودی.
رئوف خندید.
بعد با هم رفتن به حرم.
وقتی که به حرم رسیدن، به امام سلام دادن.
مادربزرگ آهسته گفت:
مادربزرگ: السلام علیک یا امام رئوف.
رئوف پرسید: مادربزرگ با من بودین؟
راوی: مادربزرگ گفت:
مادربزرگ: نه، پسر خوبم! به امام رضا علیه السلام سلام دادم.
ایشون هم خیلی مهربون بودن. هم با آدمها، هم با حیوونها. با همه.
برای همین به ایشون امام رئوف میگن،
یعنی امام مهربون.
راوی: رئوف گفت:
رئوف: مادربزرگ! من قصه ی ضامن آهو رو بلدم! امام مهربون.
بعد خندید و ادامه داد: چقدر خوب که من هم مهربونم! مثل امام رضای مهربون!
راوی: مادربزرگ گفت:
مادربزرگ: امام زمان علیه السلام هم مثل امام رضا علیه السلام خیلی مهربونن.
با تشکر از مربی خوب و مهربون مهدو پیش دبستان مهدوی گلبرگ برای زحمت این متن نمایشنامه زیبا🙏👌💐
🍃🌻🍃👌🍃🌻🍃
💝 ایام #مهرماه ویژگی اخلاقی #مهربانی رو برای نوآموزان در قالب نمایشنامه روزهای چهارشنبه ارائه دادیم.
-----~~🍃🌻🍃~~----