✅داستان قشنگ حضرت ابراهیم (ع) برای کودکان✅
✍در روزگاران گذشته، شهر شگفت انگیزی بود به نام #بابل. بابل یکی از بزرگترین شهرهای آن زمان بود. شهری با ساختمان های بلند و بت خانه هایی با شکوه. حاکم شهر بابل فرد ظالمی بود به نام نمرود. نمرود خود را خدای بابل می دانست و به مردم دستور داده بود که او را بپرستند. البته مردم بابل تنها این یک بت را نداشتند بلکه آنها بت هایی با شکل های مختلف می پرستیدند.
در شهر بابل روزگار به همین شکل می گذشت، تا اینکه ستاره شناسان پیش بینی کردند که، کودکی به دنیا خواهد آمد و حکومت نمرود را ازبین خواهد برد. نمرود با شنیدن این خبر تمام سعی خود را برای از بین بردن این کودک به کار گرفت. ولی هیچ یک از روش ها به نتیجه نرسید و سرانجام آن نوزاد به دنیا آمد. مادر نوزاد برای حفظ جان کودک، او را در گوشه ی غاری نزدیک محل زندگیش قرار داد و در همان جا کودکش را بزرگ کرد. نام آن کودک #ابراهیم بود.
سیزده سال از ان ماجرا گذشت. #ابراهیم دیگر به سن نوجوانی رسیده بود. در همین زمان بود که به همراه مادرش به شهر بازگشت. در راه بازگشت ابراهیم و مادرش به یک گله شتر رسیدند. ابراهیم با دیدن شترها از خود پرسید:این همه شتر چگونه بوجود آمده اند؟ این ها را چه کسی آفریده است؟ ابراهیم بارها و بارها این سوال به ذهنش رسیده بود اما جوابی برای آنها پیدا نکرده بود.
ابراهیم از همان دوران کودکی به خدایی فکر می کرد که همه موجودات را آفریده است. او به دنبال خدایی واحد بود. عموی ابراهیم یکی از بزرگترین بت سازان در شهر بود. ابراهیم بارها و بارها با عموی خود که آذر نام داشت بحث می کرد و می گفت: عموجان چگونه این بت ها را خدای خود می نامید، در حالی که آنها را با دستان خودتان ساخته اید؟
یک شب ابراهیم در میان صحرا قدم می زد و به دنبال خدای خود بود. ناگهان چشمش به یک ستاره در آسمان افتاد، با خودش گفت: این خدای من است، بعد از این او را می پرستم. اما پس از مدتی ستاره در آسمان ناپدید شد. ابراهیم ناراحت شد و گفت نه من این را دوست ندارم و دوباره به آسمان نگاه کرد.
این بار ماه را پرنورتر از ستاره دید و با خودش گفت: این پروردگار من است. اما با آمدن صبح، ماه نیز از آسمان رفت. پس ماه هم خدای ابراهیم نبود. هنگامی که خورشید طلوع کرد، ابراهیم گفت: این دیگر خدای من است، از همه آنها پرنورتر و بزرگتر است. اما پس از چند ساعت خورشید نیز غروب کرد. پس خورشید هم خدای او نبود. ابراهیم بسیار ناراحت شد و بر روی سنگی نشست.
سرانجام خداوند فرشته اش را به سوی ابراهیم فرستاد و به او گفت: ای ابراهیم، خدای تو خالق ستاره، ماه و خورشید است. خدای تو خالق تمام موجودات است. خدای تو تنها یکی است. از آن لحظه به بعد ابراهیم خدای خود را شناخت و به او ایمان آورد. روزها گذشت و ابراهیم جوانی نیرومند شد. او بارها با مردم از خدای واحد که خالق همه چیز است صحبت می کرد، اما آنها نمرود و دیگر بت ها را خدای خود می دانستند و تنها آنها را می پرستیدند.
در یکی از روزها، هنگامیکه تمام مردم شهر برای شرکت در جشنی از شهر خارج شدند ابراهیم تصمیم بزرگی گرفت. او تبری برداشت و به سوی بتخانه بزرگ شهر رفت. همه بت ها را یکی پس از دیگری شکست و تبر را بر روی دوش بت بزرگ گذاشت و سریع از بتخانه خارج شد. وقتی نمرود و سایر مردم به شهر بازگشتند و به بتخانه آمدند، همه بتها را شکسته دیدند غیر از بت بزرگ. ناگهان همه به این فکر افتادند که تنها ابراهیم همراه آنها به جشن نیامده بود، پس این کار زشت کار ابراهیم است.
ابراهیم را به نزد نمرود آوردند. نمرود از او پرسید: ای ابراهیم آیا تو این کار را کرده ای؟ ابراهیم پاسخ داد: نه، کار من نبوده است . این کار بت بزرگ است مگر تبر را بر روی دوش او نمی بینید. از خود او بپرسید، البته اگر بتواند حرف بزند. سپس ابراهیم رو به تمام مردم کرد و گفت: ای مردم، شما چیزی را می پرستید که نه ضرر و نه سودی به خود می رساند. او حتی نمی تواند حرف بزند و از حق خودش دفاع کند. شما چگونه آنها را خدای خود می دانید در حالیکه از شما ضعیف تر هستند.
#داستان
#ابراهیم ع
https://eitaa.com/ghesehmazhbi
نمرود که از سخنان ابراهیم بسیار ناراحت و عصبانی شده بود، دستور داد تا ابراهیم را در آتش بسوزانند. کوهی از هیزم آماده کردند و هیزم ها را آتش زدند. سپس وسیله ای را آماده کردند و ابراهیم را درون آن قرار دادند و به سوی کوه آتش پرتاب کردند. مردم در بالای بلندی ها به این صحنه نگاه می کردند حتی نمرود هم از برج بلندی این منظره را نگاه می کرد. مردم فریاد شادی می کشیدند، همه به آتش نگاه می کردند و منتظر فریاد ابراهیم بودند اما در میان تعجب مردم شعله های آتش به گلستان تبدیل شد و دیگر خبری از حرارت آتش نبود و آتش به آن بزرگی به چمن زار و گلستان سر سبزی تبدیل شده بود و ابراهیم در میان چمن ها نشسته بود و جوی آبی هم کنار او روان بود، مردم
با تعجب به این صحنه می نگریستند حال آنها قدرت خدای #ابراهیم را می دیدند حتی نمرود هم نگاه می کرد و می گفت: از این پس همه باید خدای ابراهیم را پرستش بکنند، حتی نمرود هم به خدای ابراهیم ایمان آورد اما اطرافیان و بزرگان آنقدر با او حرف زدند که نظرش تغییر کرد و دوباره به ظلم و ستم خود ادامه داد و به پرستش بتها ادامه داد.
🌸 🛏🛏🛏🛏🛏🛏🛏
#داستان
#ابراهیم
https://eitaa.com/ghesehmazhbi
1_5904372054.mp3
13.17M
🔰#قصه های_ویژه_کودکان
👌۵ تا ۱۲ سال
👤 #شهید_ابراهیم_هادی
🔸قسمت: اول
🔹موضوع: تولد و دوران کودکی
📓منبع: کتاب سلام بر ابراهیم
📚تهیه کننده: قصه قهرمان ها
🚨ادامه دارد ...
#پدر
#احترام
#ابراهیم
https://eitaa.com/ghesehmazhbi
1_5904372054.mp3
13.17M
🔰#قصه های_ویژه_کودکان
👌۵ تا ۱۲ سال
👤 #شهید_ابراهیم_هادی
🔸قسمت: اول
🔹موضوع: تولد و دوران کودکی
📓منبع: کتاب سلام بر ابراهیم
📚تهیه کننده: قصه قهرمان ها
🚨ادامه دارد ...
#پدر
#احترام
#ابراهیم
https://eitaa.com/ghesehmazhbi
ابراهیم.mp3
9.49M
🔰#قصه های_ویژه_کودکان
👌۵ تا ۱۲ سال
👤 #شهید_ابراهیم_هادی
🔸قسمت: سوم
🔹موضوع: اهل تلاش بودن
📓منبع: کتاب سلام بر ابراهیم
📚تهیه کننده: قصه قهرمان ها
🚨ادامه دارد ...
#کمک
#دوست
#ابراهیم
https://eitaa.com/ghesehmazhbi
1_25765906488.mp3
8.79M
🔰#قصه های_ویژه_کودکان
👌۵ تا ۱۲ سال
👤 #شهید_ابراهیم_هادی
🔸قسمت: هفتم
🔹موضوع: احترام به اسیران
📓منبع: کتاب سلام بر ابراهیم
📚تهیه کننده: قصه قهرمان ها
🚨ادامه دارد ...
#اسیر
#احترام
#ابراهیم
https://eitaa.com/ghesehmazhbi
2_3891467100.mp3
9.26M
🔰#قصه های_ویژه_کودکان
👌۵ تا ۱۲ سال
👤 #شهید_ابراهیم_هادی
🔸قسمت: هشتم
🔹موضوع: معجزه اذان گفتن
📓منبع: کتاب سلام بر ابراهیم
📚تهیه کننده: قصه قهرمان ها
🚨ادامه دارد ...
#اذان
#معجزه
#ابراهیم
https://eitaa.com/ghesehmazhbi
بچههایمحلوابراهیم AETrim1693420757176.mp3
8.04M
🔰#قصه های_ویژه_کودکان
👌۵ تا ۱۲ سال
👤 #شهید_ابراهیم_هادی
🔸قسمت: نهم
🔹موضوع: نمازخوان کردن
بچه محله ها
📓منبع: کتاب سلام بر ابراهیم
📚تهیه کننده: قصه قهرمان ها
🚨ادامه دارد ...
#نماز
#دوست
#ابراهیم
https://eitaa.com/ghesehmazhbi
۵.mp3
10.38M
🔰#قصه های_ویژه_کودکان
👌۵ تا ۱۲ سال
👤 #شهید_ابراهیم_هادی
🔸قسمت: دهم
🔹موضوع: عشق به حضرت
فاطمه زهرا (سلام الله علیها)
📓منبع: کتاب سلام بر ابراهیم
📚تهیه کننده: قصه قهرمان ها
🚨ادامه دارد ...
#عشق
#ابراهیم
#حضرت_زهرا
https://eitaa.com/ghesehmazhbi