هر کاری را
بخاطر قلب مهربانت❤️
انجام بده و
در ازای آن
منتظر چیزی نباش !!
لینک کانال در محضر قرآن واهل بیت (علیهم السلام👇👇
┏━💎🍃🌷🍃💎━┓
🟡 @ghjariafsane 🟡
┗━💎🍃🌷🍃💎━
سکوت را بیاموز همچنانکه سخن را آموختی. زیرا اگر کلام هدایتت کند، سکوت تو را به یقین رساند. سکوت ضروری است. ما به همان اندازه به سکوت نیازمندیم که به هوا یا گیاهان به نور. اگر ذهن توسط کلمات و افکار پر باشد، دیگر فضایی برای خویش ما باقی نمی ماند. انسان متولد میشود.اما برای بدنیا آمدن اول باید مُرد، و برای مردن ابتدا باید بیدار شد. و این بیداری نیاز به سکوت درونی دارد.
لینک کانال در محضر قرآن واهل بیت (علیهم السلام👇👇
┏━💎🍃🌷🍃💎━┓
🟡 @ghjariafsane 🟡
┗━💎🍃🌷🍃💎━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عشق
از همانجايى شروع شد
كه حالمان
به هيچ چيز خوش نشد
الا دوست داشتنش...
لینک کانال در محضر قرآن واهل بیت (علیهم السلام👇👇
┏━💎🍃🌷🍃💎━┓
🟡 @ghjariafsane 🟡
┗━💎🍃🌷🍃💎━
خداوند کرم ابریشم را به پروانه
دانه ی شن را به مروارید
تکه زغالی را به الماس تغییر میدهد
اگر زمان به سختی گذشت
و تحت فشار بودی، نگران نباش
او بر روی تو نیز کار میکند
لینک کانال در محضر قرآن واهل بیت (علیهم السلام👇👇
┏━💎🍃🌷🍃💎━┓
🟡 @ghjariafsane 🟡
┗━💎🍃🌷🍃💎━
🔻در زندگی از چیزهای زیادی میترسیدم و نگران بودم، تا اینکه آنها را تجربه کردم و حالا ترسی از آنها ندارم
🔸از "نفرت" میترسیدم
یاد گرفتم "به هر حال هر کسی نظری دارد"
🔹از "تنهایی" میترسیدم
یاد گرفتم "خود را دوست بدارم"
🔸از "شکست" میترسیدم
یاد گرفتم "تلاش نکردن یعنی شکست"
🔹از "درد" میترسیدم
یاد گرفتم "درد کشیدن برای رشد روح لازم است"
🔸از "سرنوشت " میترسیدم
یاد گرفتم "من توان تغییر آن را دارم"
🔹و در آخر از "تغییر" میترسیدم
تا اینکه یاد گرفتم حتی زیباترین پروانه ها هم قبل از پرواز کرم بودند و "تغییر آنها را زیبا کرد"🍂
🔻امیدوارم بهترین تغییرها در زندگیتون اتفاق بیافته❣️
لینک کانال در محضر قرآن واهل بیت (علیهم السلام👇👇
┏━💎🍃🌷🍃💎━┓
🟡 @ghjariafsane 🟡
┗━💎🍃🌷🍃💎━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸دل خود را
🦚از رنگها سرشار كن؛
🌸درخشان و رنگارنگ
🦚مثل یك طاووس
لینک کانال در محضر قرآن واهل بیت (علیهم السلام👇👇
┏━💎🍃🌷🍃💎━┓
🟡 @ghjariafsane 🟡
┗━💎🍃🌷🍃💎━
6.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟨حـواسـت بـاشـه درگـیـر بـــهـــانـــهها نـشـی،تـا بـتـونـی مـــوفـــق بـشـی...
لینک کانال در محضر قرآن واهل بیت (علیهم السلام👇👇
┏━💎🍃🌷🍃💎━┓
🟡 @ghjariafsane 🟡
┗━💎🍃🌷🍃💎━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی کنارشون میشینی
همه اش مینالن
همه اش غر میزنن
همه اش بد و بیراه میگن
همه رو مقصر میدونن
الا خودشون رو
لینک کانال در محضر قرآن واهل بیت (علیهم السلام👇👇
┏━💎🍃🌷🍃💎━┓
🟡 @ghjariafsane 🟡
┗━💎🍃🌷🍃💎━
🔔 ناقوس ها به صدا در می آیند.(۵۴)
#انتشارات_عهدمانا
یولا که داشت فنجان های چای را روی میز می چید ، گفت : « قدمتان روی چشم پدر ... حتماً این کتاب قدیمی موضوعش دربارهٔ من و سرگئی است. » همه خندیدند جز آنوشا که گفت : « پس من چی مامان ؟ دربارهٔ من نیست ؟ » کشیش رو به آنوشا گفت : « اتفاقا فقط دربارهٔ توست ... بزرگ که شدی ، می دهم خودت بخوانی . »
سرگئی پرسید : « چی هست موضوع این کتاب ؟ »
کشیش گفت : « دربارهٔ یکی از قدّیسان مسلمان به نام علی است. »
سرگئی گفت : « همین علی که امام مسلمانان است ؟ فکر کنم دربارهٔ او کتاب های بسیاری نوشته باشند. »
کشیش گفت : « بله ، به همین دلیل لبنان همان جایی است که می توانم دربارهٔ علی تحقیق کنم . این نسخهٔ خطّی که دست من است ، مربوط به قرن ششم میلادی است ؛ یکی از قدیمی ترین کتاب هایی است که به دست ما رسیده است.
سرگئی گفت : « حالا این کتاب چگونه به دست شما رسید ؟ تا حالا کجا بوده است ؟ »
ایرینا گفت : « الان وقتتان را با این حرف ها تلف نکنید. »
يولا با تکان دادن سر حرف او را تأیید کرد و گفت : « بله ، فرصت برای صحبت کردن دربارهٔ کتاب زیاد است . حالا چایتان را بخورید که سرد نشود . »
رانندهٔ عرب ، دیس شیرینی و ظرف میوه را روی میز گذاشت . کشیش رو به سرگئی گفت: فردا باید به ملاقات دوستم جرج جرداق بروم. اگر راننده فرصت دارد مرا برساند.
سرگئی گفت: مشکلی نیست، فقط امشب زنگ بزن و قرار بگذار.
ادامه دارد...
لینک کانال در محضر قرآن واهل بیت (علیهم السلام)👇
┏━💎🍃🌷🍃💎━┓
🟡 @ghjariafsane 🟡
┗━💎🍃🌷🍃💎━┛