eitaa logo
کانال اختصاصی قاسم کاکایی
677 دنبال‌کننده
318 عکس
81 ویدیو
15 فایل
🔺 کانال اختصاصی اطلاع رسانی برنامه‌ها و نشر آثار حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر قاسم کاکایی 🔺 کانال اطلاع رسانی دکتر قاسم کاکایی در تلگرام: https://t.me/ghkakaie ارتباط با مدیر کانال : @Admin_ghkakaie
مشاهده در ایتا
دانلود
تقریبا همهٔ ۸ سال دفاع مقدس را در جبهه بود. تا آخر هم بسیجی ماند و سپاهی نشد‌، اما در اثر رشادت‌هایش، مسئول اطلاعات و عملیات لشکر المهدی (عج) شده بود. پاسداران زیادی زیر دستش بودند. در یکی از عملیات‌ها، یک دستش از آرنج تقریباً قطع شده بود. به پوستی بند بود. خوش‌بختانه توانستند عملش کنند و دستش را برگردانند. هرچند دیگر به طور کامل بهبود نیافت‌. ۲- گفتم که در اثر برخی از اختلافات سیاسی در سطح شهر شیراز ‌و با بودن برخی تنگ نظری‌ها، دیگر نمی‌خواستم در لشکر فجر که مربوط به شیراز بود، فعالیت کنم. تصمیم داشتم که به لشکر المهدی بروم که بیشترِ کادرِ آن مربوط به جهرم و فسا بودند و کم‌تر مرا می‌شناختند. بالاخره اگر قرار بر شهید شدن بود، فرق نمی‌کرد که در لشکر فجر باشیم یا در لشکر المهدی! کاظم، به قول بچه‌ها، تخصص بالایی داشت که دوستان و آشنایان را عمودی به جبهه ببرد و افقی و شکلات‌پیچ،به شهر برگردانَد! محسن روزی‌طلب از روزی‌طلب‌های سه شهیدی، که از رفقای کاظم بود، محمود غواصه از دوستان و هم‌کلاس‌هایش و حتی برادر خودش هاشم را عمودی برده و افقی برگردانده بود. به کاظم متوسل شدم تا مرا در گروه شناسایی لشکر المهدی بپذیرد. شاید فرجی حاصل شود و بتواند من را هم افقی برگرداند! قبول نمی‌کرد. شاید داشت انتقام همان یکی دو ماهی را می‌گرفت که مانع حضورش در جبهه شده بودم! خیلی التماس کردم تا دلش به حالم سوخت و قبول کرد! رفتم و جزو گروه شناسایی لشکر المهدی قرار گرفتم. ولی به قول بچه‌ها بادمجان بم آفت ندارد. این‌جا هم خدا خریدارم نبود. باز هم عمودی برگشتم. ۳- قبلاً در گردان‌ها به صورت تک تیرانداز اعزام می‌شدم. مدت زیادی باید پشت خط می‌خوابیدیم تا شب عملیات فرا برسد. اما گروه شناسایی تجربهٔ جدیدی بود. تقریباً هر هفته و برخی وقت‌ها هفته‌ای دوبار، آهسته، خرامان و دزدیده تا دل دشمن جلو می‌رفتیم، اطلاعات می‌گرفتیم، شناسایی می‌کردیم و برمی‌گشتیم. گاهی خودت بودی و خدا و ستاره‌های بالای سرت، با قطب‌نمایی در دست و تفنگی بر دوش. هر آن، ممکن بود که به کمین دشمن بخوری و اسیر شوی یا پایت روی مین انفجاری برود و قطع شود یا به مین منوّر بخوری و منطقه روشن شود و دشمن تو را به رگبار ببندد! این تنهایی، این خواطر و این احتمالات، خیلی کمک می‌کرد که جانت بیشتر متوجه خدا شود و تمرین توکل ات بالاتر رود. و بیش از همهٔ این‌ها، باعث می‌شد تا خدا دزدیده و خرامان در دلت راه پیدا کند: دزدیده چون جان می‌روی اندر میانِ جانِ من سروِ خرامانِ منی ای رونقِ بستانِ من هفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرم چون دلبرانه بنگری در جانِ سرگردانِ من از لطفِ تو چو جان شدم وز خویشتن پنهان شدم ای هستِ تو پنهان‌شده در هستیِ پنهانِ من ۴- شب شناسایی از همهٔ اسباب و وسایل، حتی از دوست و رفیق، منقطع می‌شدی. این انقطاع ظاهری، زمینه‌ساز انقطاع روحی و باطنی نیز می‌گشت که «الهی هَب لی کمالَ الانقطاع الیک» یکی از بچه‌های شناسایی، محمد، بچه بسیار کم سن و سالی بود .۱۶ یا ۱۷ سال سن داشت. در میان آن بچه‌ها، بنده با ۲۵ سال سن جزو پیرمردها بودم! محمد من را به‌عنوان برادر بزرگ یا پیرمردِ صاحب تجربه می‌دید و گاهی حالاتش را برایم تعریف می‌کرد‌ می‌گفت: «یک شب که برای شناسایی جلو می‌روم و برمی‌گردم تا یک هفته حالت خاصی را احساس می‌کنم؛ انگار که تمام اعضای بدنم تبدیل به زبان شده است و یک نوع شیرینی خاصی در همه این اعضا حس می‌کنم». بنده بی‌اختیار آن را به حلاوت ایمان تأویل می‌کردم که در روایات آمده است‌. یک نوجوان وارسته، به خوبی در درون خویش آن را تجربه می‌کند‌؛ این خود نوعی مکاشفه است‌. ۵- در مقر ما در ابوغریو، چند نفر از مجاهدان حزب الدعوه عراق نیز مستقر بودند و در کارهای مختلف کمک‌کار بودند. در شنود بیسیم‌های عراقی نیز کمک شایانی می‌کردند و اطلاعات بسیار مغتنمی را از دشمن به دست می‌آوردند و رمزگشایی می‌کردند. ابوسجاد و عبدالجلیل دو تن از آن‌ها بودند؛ مجاهدانی بسیار نورانی و پرمعنویت‌. عبدالجلیل با دعای کمیلی که در شب‌های جمعه و به لهجه عربی می‌خواند ما را دقیقاً به کوفه و نجف زیارت امیرالمومنین علی علیه‌السلام می‌برد و ما کلام امیرالمومنین(ع) را کاملاً زنده از زبان عبدالجلیل می‌شنیدیم. ابو‌سجاد را هرگاه نگاه می‌کردم، اصحاب امیرالمومنین علی علیه‌السلام را می‌دیدم که به عشق او شهید شدند. مثل میثم تمار و یا رشید هجری. سرانجام نیز ابو سجاد در همین جبهه به دست بعثیانی که وارثان امثال ابن زیاد بودند به شهادت رسید.
۶- کاظم در کل جبهه و بین مسئولان جنگ، فردی شناخته شده بود‌. یکی از فرماندهان ارشد سپاه که اهل دزفول بود، برادر نوجوانش را آورده بود و به دست کاظم سپرده بود. گویا برادر این فرماندهٔ محترم در خانه خیلی عذاب می‌داده و صدای اهل خانه را در آورده بوده است! لذا به‌جای این‌که او را به باشگاه ورزشی، استخر، کلاس‌های خط و نقاشی و یا سایر کلاس‌های فوق‌برنامه بفرستند، آورده بودند و در جبهه به دست کاظم سپرده بودند! نامش را یادم نیست. ولی او را مثلاً حسن می‌نامیم. بچهٔ بسیار سرزنده، شیطان و پر شر و شور ی بود. آتشی نبود که نَباراند! بین ما و عراقی‌ها ،نهری عریض و طویل، قرار داشت. این بچه می‌آمد و سنگی را به صورت افقی روی نهر پرتاب می‌کرد. این سنگ چندین بار به سطح آب می‌خورد بالا می‌رفت پایین می‌آمد و جلو می‌رفت. بلافاصله عراقی‌ها که نمی‌دانستند چه اتفاقی افتاده است نهر را به رگبار می‌بستند! ما هرچه تمرین می‌کردیم نمی‌توانستیم این چنین استادانه و مثل حسن، سنگ را روی سطح آب پرتاب کنیم. تیرکمانی کشی هم داشت که با آن گنجشک شکار می‌کرد. گاهی هم با این تیرکمانش سنگ را روی سطح آب پرتاب می‌کرد که تعداد نشستن‌ها و برخاستن‌های سنگ و مقدار جلو رفتن آن خیلی بیش‌تر می‌شد و عکس‌العمل بیش‌‌تری را از جانب عراقی‌ها برمی‌انگیخت! یک شب اصرار کرده بود که حتماً با یکی از بچه‌ها برای شناسایی جلو برود. کاظم هم به او این اجازه را داده بود. رفیقش تعریف می‌کرد که وسط راه دیدم که حسن نیست. هرچه گشتم پیدایش نکردم. پشت سنگی کمین کرده بود، همین که در تاریکی جلو رفتم، ناگهان از پشت سنگ بیرون پرید و شکلک عجیبی برایم درآورد که نزدیک بود دل از حلقم بیرون بیاید! ۷- لشکر المهدی، قبل از عملیات والفجر مقدماتی در ابوغریو مستقر بود؛ نزدیک دزفول و دهلران. اما ما مرخصی‌هایمان را به دزفول می‌رفتیم. دزفول شهر مقاومی بود که در طول جنگ هم‌واره زیر آتش عراقی‌ها قرار داشت. صدام چندین موشک به این شهر زده بود، ولی مقاومت مردم در هم نشکست. یکی از دوستان هم‌جبهه‌ای کاظم به نام آژنگ، اهل دزفول بود. یک روز که از خط برگشته بودیم، در دزفول ما را برای صرف صبحانه به خانه‌شان دعوت کرد. دزفول و اندیمشک به هم خیلی نزدیک بودند. سرشیرها ی آن‌جا خیلی معروف و خوش‌مزه بود. فکر می‌کنم که از گاومیش تهیه می‌شد. هلیم‌ شان هم خیلی معروف بود‌. صبحانه هلیم داشتند که به جای روغن در آن سرشیر کرده بودند. اما همین که هلیم را خوردیم، دیدیم که حسابی شور است! به آن نمک زیادی زده‌ بودند. ما در شیراز هلیم را با شکر می‌خوریم و آن را شیرینِ شیرین می‌کنیم‌، ولی الان در دزفول مجبور بودیم که هلیم شورِ شور بخوریم! شاید قریب نیم ساعت به شوخی و جدی بین ما و آژنگ و خانواده‌اش، نزاع و بحثی درگرفته بود که شیرازی‌ها و دزفولی‌ها کدامشان متمدن‌ترند؟ معیار تمدن نیز هلیم شیرین و یا هلیم شور بود! ۸-اما متاسفانه تنگ‌نظری‌ها به این نقطهٔ پاک از جبهه نیز سرایت کرد. گویا آن دوستان سیاسی ما همین حال خوش را هم نمی‌توانستند به ما ببینند! داستان نقشه‌های منطقه و کالک‌ها را قبلاً گفتم که چگونه مخالفان سیاسی بنده ذهن فرماندهان لشکر المهدی را نسبت به حقیر مشکوک کرده بودند، که گویا کالک‌ها و نقشه‌های شناسایی را کش می‌روم. جزئیات این تنگ‌نظری را دیگر تکرار نمی‌کنم؛ چرا که خلاف اخلاق درویشی است: ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم جامهٔ کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم عیب درویش و توان‌گر به کم و بیش بد است کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر او ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم@ghkakaie
📝بیانات حجت الاسلام والمسلمین دکتر قاسم کاکایی در وصف آیت الله حاج شیخ حسنعلی نجابت و انس ایشان با حافظ و مولانا به مناسبت سالروز بزرگداشت خواجه حافظ شیرازی@ghkakaie
94.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷بازنشر «درسگفتار دمی با حافظ در محضر آیت الله نجابت» به مناسبت سالروز بزرگداشت خواجه حافظ شیرازی توسط حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر قاسم کاکایی. درس گفتار پنجم ⏳مدت زمان: ۴ دقیقه ۴۲ ثانیه ✅ @ghkakaie
شرح_گلشن_راز_جلسه_۱۱۵_حجت‌الاسلام_والمسلمین_دکتر_کاکایی_1.mp3
34.71M
🎙️ باز نشر  فایل صوتی اثر منظوم شیخ محمود شبستری (ره) ▶️ جلسه ۱۱۵ 🕝مدت زمان صوت: ۳۶ دقیقه و ۰۹ ثانیه 🗓️تاریخ تدریس: ۷ خرداد ۱۳۹۱ ✅تدریس شده در حوزهٔ علمیهٔ شهید محمد حسین نجابت( ره) ✅ @ghkakaie
کانال اختصاصی قاسم کاکایی
🎙️ باز نشر  فایل صوتی #درسگفتار_شرح_گلشن_راز اثر منظوم شیخ محمود شبستری (ره) ▶️ جلسه ۱۱۵ 🕝مدت زمان
درسگفتار شرح گلشن راز جلسهٔ ۱۱۵: بخور می تا ز خویشت وارهاند وجود قطره با دریا رساند شرابی خور که جامش روی یار است پیاله چشم مست باده‌خوار است شرابی را طلب بی‌ساغر و جام شراب باده خوار و ساقی آشام شرابی خور ز جام وجه باقی «سقاهم ربهم» او راست ساقی طهور آن می بود کز لوث هستی تو را پاکی دهد در وقت مستی بخور می وارهان خود را ز سردی که بد مستی به است از نیک مردی کسی کو افتد از درگاه حق دور حجاب ظلمت او را بهتر از نور ✅ @ghkakaie
📣 انجمن علمی - دانشجویی دانشکده الهیات دانشگاه شیراز برگزار می کند:📣 💠 دوره شرح مثنوی معنوی💠 ✅ با ارائه حجت الاسلام والمسلمین دکتر قاسم کاکایی جلسهٔ: ۱۱۶ ⏳زمان برگزاری : سه‌شنبه، ۲۴ مهر ۱۴۰۳ _   ساعت ۱۶ 🖇️لینک شرکت آنلاین در دوره : https://vroom.shirazu.ac.ir/elmi23 📌(شرکت برای عموم آزاد است ) ✅ @ghkakaie
شرح_مثنوی_معنوی_جلسه_۱۱۶_حجت_الاسلام_و_المسلمین_دکتر_کاکایی_۱.mp3
60.03M
🎙| فایل صوتی کامل | جلسه ۱۱۶ (دفتر اول) ⬜️با ارائه حجت الاسلام والمسلمین دکتر قاسم کاکایی 🗓تاریخ جلسه : سه شنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۳ 🕝 مدت زمان: ۶۲ دقیقه و ۳۱ ثانیه @ghkakaie
درسگفتار شرح مثنوی معنوی جلسه ۱۱۶، ابیات۳۴۴۲تا۳۴۸۷: از حق ان الظن لا یغنی رسید مرکب ظن بر فلکها کی دوید اغلب الظنین فی ترجیح ذا لا تماری الشمس فی توضیحها آنگهی بینید مرکبهای خویش مرکبی سازیده‌ایت از پای خویش وهم و فکر و حس و ادراک شما همچو نی دان مرکب کودک هلا علمهای اهل دل حمالشان علمهای اهل تن احمالشان علم چون بر دل زند یاری شود علم چون بر تن زند باری شود گفت ایزد یحمل اسفاره بار باشد علم کان نبود ز هو علم کان نبود ز هو بی واسطه آن نپاید همچو رنگ ماشطه لیک چون این بار را نیکو کشی بار بر گیرند و بخشندت خوشی هین مکش بهر هوا آن بار علم تا ببینی در درون انبار علم تا که بر رهوار علم آیی سوار بعد از آن افتد ترا از دوش بار از هواها کی رهی بی جام هو ای ز هو قانع شده با نام هو از صفت وز نام چه زاید خیال و آن خیالش هست دلال وصال دیده‌ای دلال بی مدلول هیچ تا نباشد جاده نبود غول هیچ هیچ نامی بی حقیقت دیده‌ای یا ز گاف و لامِ گُل، گُل چیده‌ای اسم خواندی رو مسمی را بجو مه به بالا دان نه اندر آب جو گر ز نام و حرف خواهی بگذری پاک کن خود را ز خود هین یکسری همچو آهن ز آهنی بی رنگ شو در ریاضت آینهٔ بی زنگ شو خویش را صافی کن از اوصاف خود تا ببینی ذات پاک صاف خود بینی اندر دل علوم انبیا بی کتاب و بی معید و اوستا گفت پیغامبر که هست از امتم کو بود هم گوهر و هم همتم مر مرا زان نور بیند جانشان که من ایشان را همی‌بینم بدان بی صحیحین و احادیث و روات بلک اندر مشرب آب حیات سر امسینا لکردیا بدان راز اصبحنا عرابیا بخوان ور مثالی خواهی از علم نهان قصه‌گو از رومیان و چینیان بخش ۱۵۸ - قصهٔ مری کردن رومیان و چینیان در علم نقاشی و صورت‌گری چینیان گفتند ما نقاش‌تر رومیان گفتند ما را کر و فر گفت سلطان امتحان خواهم درین کز شماها کیست در دعوی گزین چینیان و رومیان بحث آمدند رومیان از بحث در مکث آمدند چینیان گفتند یک خانه به ما خاص بسپارید و یک آن شما بود دو خانه مقابل در بدر زان یکی چینی ستد رومی دگر چینیان صد رنگ از شه خواستند پس خزینه باز کرد آن ارجمند چینیان گفتند یک خانه به ما خاص بسپارید و یک آن شما بود دو خانه مقابل در بدر زان یکی چینی ستد رومی دگر چینیان صد رنگ از شه خواستند پس خزینه باز کرد آن ارجمند هر صباحی از خزینه رنگها چینیان را راتبه بود از عطا رومیان گفتند نه نقش و نه رنگ در خور آید کار را جز دفع زنگ در فرو بستند و صیقل می‌زدند همچو گردون ساده و صافی شدند از دو صد رنگی به بی‌رنگی رهیست رنگ چون ابرست و بی‌رنگی مهیست هرچه اندر ابر ضو بینی و تاب آن ز اختر دان و ماه و آفتاب چینیان چون از عمل فارغ شدند از پی شادی دهلها می‌زدند شه در آمد دید آنجا نقشها می‌ربود آن عقل را و فهم را بعد از آن آمد به سوی رومیان پرده را بالا کشیدند از میان عکس آن تصویر و آن کردارها زد برین صافی شده دیوارها هر چه آنجا دید اینجا به نمود دیده را از دیده‌خانه می‌ربود رومیان آن صوفیانند ای پدر بی ز تکرار و کتاب و بی هنر لیک صیقل کرده‌اند آن سینه‌ها پاک از آز و حرص و بخل و کینه‌ها آن صفای آینه وصف دلست صورت بی منتها را قابلست صورت بی‌صورت بی حد غیب ز آینهٔ دل تافت بر موسی ز جیب گرچه آن صورت نگنجد در فلک نه بعرش و فرش و دریا و سمک ✅ @ghkakaie
شرح‌الاسماء_الحسنی_جلسه_۱۱۵_حجت‌الاسلام_والمسلمین_دکتر_کاکایی.mp3
27.83M
🎙️|فایل صوتی کامل | ▶️ جلسه : ۱۱۵ 🌍 محل تدریس : شیراز ، حوزه علمیه شهید محمد حسین نجابت ( ره ) 📅 تاریخ : ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۲ 🕝مدت زمان صوت : ۲۸ دقیقه و ۵۹ ثانیه ✅ @ghkakaie
کانال اختصاصی قاسم کاکایی
🎙️|فایل صوتی کامل | ▶️#درسگفتار_شرح_الاسماء_الحسنی جلسه : ۱۱۵ 🌍 محل تدریس : شیراز ، حوزه علمیه شه
درسگفتار شرح الاسماء الحسنی، جلسهٔ ۱۱۵: یا طبیب القلوب، یا انیس القلوب يا طبيب القلوب التى امرضها علل الاخلاق الرزيلة وداء الجهل بمداواة تسديدها للصواب والهامها الذكر اللهجى والقلبى كما في مناجات خمسة عشر لسيد الساجدين (ع) وانسنا بالذكر الخفى واستعملنا بالعمل الزكي فان اسمه تعالى دواء وذكره شفاء والتى اسقمها حبه الذى لا دواء له الا وصاله إذ المحب لا يتسلى بغير محبوبه ولا يسكن الا بوجدانه من طلبني وجدني من كان لله كان الله له يا انيس القلوب أي كل قلب اما قلوب اصفيائه ومريديه ومن لا انيس له وذاكريه كما في الاسماء الاتية فلانها لا تانس بغيره كالطير الذى لا ياوى إلى الناس وحيدا فريدا واما قلوب غير هم فلان انسها بغيره لاجل ان ذلك الغير ليس خلوا عن نوره النافذ ورحمته الشاملة فانه نور المستوحشين في الظلم يا مفرج الهموم يا منفس الغموم نفس تنفيسا أي فرج تفريجا وفى شرح الاسباب الهم عبارة عن الفكر في مكروه يخاف الانسان حدوثه ويرجو فواته فيكون مركبا من الخوف والرجاء والغم لا فكر فيه لانه انما يكون فيما مضى سبحانك الخ اللهم انى اسئلك بسمك يا جليل يا جميل نعم ما قيل جمالك في كل الحقايق ساير وليس له الا جلالك ساتر تجليت للاكوان خلف ستورها فتمت بما ضمت عليه الستائر ✅ @ghkakaie