سرودهٔ حجت الاسلام و المسلمین دکتر کاکایی به مناسبت عروج ملکوتی حاج محمدرضا ذاکرحسین پدر شهید عباس ذاکرحسین :
رفتی زجمع ما و شهیدت در انتظار
بس دیده در فراق تو گردیده اشکبار
ذاکرحسینِ ما که حسینت صلا بزد!
از عالَمی بریدی و رفتی تو سوی یار
پاییز گشته فصل عروجت به آسمان
ای آن که خوانده است به مهمانیات بهار!
یک عمر یا ربت چه طمأنینهات بداد
از ذکر یا حسین، شب و روز بیقرار
شبهای جمعه با دم زیبای یا حسین
یادش به خیر باد و هم آن سوز و آن وقار
از این خزانِ مرده و سردیِّ بی نشاط
رفتی به آن حیات و به آن باغ و لالهزار
عباس منتظر که بگیرد تو را به بر
ساقی که تا دهد به تو آن جام خوشگوار
ماییم خستهجان و غریبان و بیپناه
از ما رسان سلام به عشاقِ آن دیار
فرهنگ و سیف و آن همه یارانِ اتحاد
گشتند جمع، اینک و واصل به آن نگار
آن جان عاریت که به ایشان سپرد دوست
کردند بر قدوم شه کربلا نثار
قاسم ز عشق سرور آزادگان، حسین
هر دم کند به دوستیِ این جمع، افتخار
۳ آذر ۱۴۰۲
#سروده #شعر #شهید
#شهید_عباس_ذاکرحسین
#جمعیت_اتحاد_حسینی
#شب_شعر_عاشورا
✅ @ghkakaie
26.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖤 عباس منتظر که بگیرد تو را به بر
🎤آخرین نوحهخوانی های حاج محمدرضا ذاکرحسین
#مداحی
#شهید_عباس_ذاکرحسین
#جمعیت_اتحاد_حسینی
#شب_شعر_عاشورا
✅ @ghkakaie
سرودهٔ مرحوم حاج محمدرضا ذاکر حسین :
شعر من شعر نیست حیرانی است
بیتم آبادیای به ویرانی است
بِبَر آیینه از برابر من
شانه بر زلف من پریشانی است
دل نگیرد قرار در یک جا
هر که دیوانه شد بیابانی است
آسمان هم گرفته مثل دلم
صبح ابری است، شام بارانی است
آتش از مغز استخوان دارم
گر زبان گرم مرثیتخوانی است
اثر عشق داغ دل باشد
داغ زاهد اگر به پیشانی است
مُردم از عشق چلچراغ آویز
این حسینیه هم چراغانی است
دلم آداب را نمیفهمد
گرچه طفل است نی دبستانی است
سینه خالی ز غم نبوده دمی
خانهٔ ما همیشه مهمانی است
دل من نیست این حسینیه است
همسرم هم در این بنا بانی است
_
حجت الاسلام و المسلمین دکتر کاکایی:
شعر آن مرحوم آنقدر پرسوز و تأثیرگذار بود که بیاختیار با همان وزن و قافیه شعر ایشان را بیت به بیت پاسخ گفتم👇
شعر تو گوهر و دُر افشانی است
از حسین است و جمله ربّانی است
بیت تو غرفهٔ بهشت اما
همه ابیات تو گلستانی است
آینه در برابرت عباس
کو حسینی و در خدا فانی است
بس که نیکو و آبرومندی
شانه بر زلف تو پشیمانی است
آن بیابان که گفتهای تو منا است
کاندر آن اکبر تو قربانی است
بر دلت چون که عشق میبارد
گَه گرفته است و گاه طوفانی است
آتشم میزنی ز سوز درون
زُاستخوان است و لیک روحانی است
داغ هم بر دل و جبین داری
لیک این هر دو، داغٍ عرفانی است
چلچراغ تو را حسین افروخت
این حسینیّهٔ تو سلطانی است
در شگفتم از این همه اخلاص
این نه آداب، بل ادبدانی است
آن دمت سوز سینهات باشد
وان غم تو به سینه زندانی است
همسرت را به دل حسینیه است
چون تو رفتی، اگرچه پنهانی است
دیدهام بر دل و حسینیهات
آن شهیدت کنون به دربانی است
قاسم آورده شعر خود چون مور
هم بر این در که بس سلیمانی است
#سروده #شعر #شهید
#شهید_عباس_ذاکرحسین
#جمعیت_اتحاد_حسینی
#شب_شعر_عاشورا
✅ @ghkakaie