📚فاطمهی شهر قم
◾️بیست حکایت از کرامات حضرت معصومه(سلام الله علیها)
✍ابوالفضل هادی منش
📄۱۲۸صفحه
✂️برشی از کتاب:
ناگاه دیدم هیچ خبری از سوزشِ تشنگی در بدنم نیست. برخاستم و نشستم؛ حتّی راه رفتم. به بدنم دست کشیدم.
من کاملاً خوب شده بودم.
به دیدار مادرم رفتم. مادرم صورتش را میخراشید و میگفت: «نه خدایا! پسرم کافر شده😱… او دست از دین خودش برداشته… این چه بلایی بود که به سَرِ ما آمد… ای خدا… مرا بکُش!»
گفتم: «مادر! من شفا گرفتهام، خدا را شکر! من شفا گرفتهام!😧»
خانوادهام مرا از خانه بیرون کردند؛ ولی من به خاندان بزرگی دست یافته بودم.😌
من دیگر حاضر نبودم به هیچ قیمتی از اهل بیت(ع) جدا شوم.😇
نزد علمای شیعه رفتم و شهادتین را گفتم.
به دستور سفیر انگلیس آنقدر شکنجهام دادند که دیگر خواهرم دلش به رحم آمد و خودش را روی من انداخت تا ضربههای کابل آن بیرحمان بر بدنم نخورد🥺
به من خبر دادند که سفیر انگلیس دستور داده تا مرا بکشند. او گفته بود اگر این پسر، جان سالم به در ببرد خیلی از مسیحیها را گمراه خواهد کرد.
ماندن در عراق را صلاح ندیدم و به کمک علمای شیعه و به عشق دیدار حضرت معصومه(س) راهی ایران شدم.
#فاطمه_شهر_قم
#حضرت_معصومه(س)
✳️کتابخانه مسجد قبا
@ghobalib📚