eitaa logo
کتابخانه مسجد قبا
212 دنبال‌کننده
736 عکس
81 ویدیو
42 فایل
اینجا فضاییست برای تنفس لابلای ورق های خیال انگیز کتاب ارتباط با مدیر و تمدید کتابها ازطریق آیدی: @Sarbaaazevelaayat ⏰ساعات کاری کتابخانه: روزهای زوج از ساعت ۱۷ تا ۱۹ لینک کانال برای معرفی به هم محله ای هامون .
مشاهده در ایتا
دانلود
📚سیره نبوی ✍شهید مرتضی مطهری 📃۲۰۵صفحه ✂️برشی از کتاب یکی از ویژگی‌های پیامبر، نرمی در عین صلابت است: در مسائل فردی و شخصی و آنچه مربوط به شخص خودش بود نرم و ملایم و باگذشت بود؛ گذشتهای بزرگ و تاریخی اش یکی از علل پیشرفتش بود؛ اما در مسائل اصولی و عمومی، آنجا که حريم قانون بود، سختی و صلابت نشان می‌داد و دیگر جای گذشت نمی‌دانست🚫 پس از فتح مکه و پیروزی بر قریش تمام بدی‌هایی که قریش در طول بیست سال نسبت به خود او مرتکب شده بود نادیده گرفت و همه را یکجا بخشید؛ توبه قاتل عموی محبوبش حمزه را پذیرفت🥺 اما در همان فتح مکه زنی از بنی‌مخزوم مرتکب سرقت شده بود و جرمش محرز گردید؛ خاندان آن زن که از اشراف قریش بودند و اجرای حد سرقت را توهینی به خود تلقی می‌کردند سخت به تکاپو افتادند که رسول خدا از اجرای حد صرف نظر کند؛ بعضی از محترمین صحابه را به شفاعت برانگیختند؛ ولی رنگ رسول‌الله خدا از خشم برافروخته شد و گفت: چه جای شفاعت است؟ مگر قانون خدا را میتوان به خاطر افراد تعطیل کرد!؟ 😡 هنگام عصر آن روز در میان جمع سخنرانی کرد و گفت:«اقوام و ملل پیشین از آن جهت سقوط کردند و منقرض شدند که در اجرای قانون خدا تبعیض می‌کردند، هرگاه یکی از اقویا و زبردستان مرتکب جرم میشد معاف می‌شد و اگر ضعیف و زیردستی مرتکب می‌شد مجازات می‌گشت!😞 سوگند به خدایی که جانم در دست اوست در اجرای «عدل» درباره هیچ کس سستی نمیکنم هر چند از نزدیکترین خویشاوندان خودم باشد. ✳️کتابخانه مسجد قبا @ghobalib📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷امام آمد🌷 🇮🇷۱۲ بهمن ماه سالروز ورود امام خمینی و فرا رسیدن ایام دهه فجر گرامی باد🇮🇷 ✳️کتابخانه مسجد قبا @ghobalib 📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚آسنا و راز کنیسه ✍سمانه خاکبازان 📃۱۵۵صفحه ✂️برشی از کتاب _ما همه چیز را می‌دانیم، بهتر است خودت بگویی. به علی چه پیامی دادی؟🤔😡 صدقیا چشمانش را بست، قیافه آسنا را به یاد آورد و دست نویسی که به او داده بود، چشمانش را باز کرد و گفت: «تو کاری را که میخواهی بکن من هرچه بگویم نتیجه یکی است.» مردخای نگاهی به شمعون کرد و زیرلب گفت: «او اینگونه زبان باز نمی کند.» شمعون با خشم نگاهی به صدقیا کرد و از جا بلند شد. با قدمهایی بلند، میز را دور زد و سیلی محکمی به صورت صدقیا زد و گفت: به علی چه گفتی؟»😡 صدقیا سرش را به سمت شمعون کرد و لبخند زد. شمعون از خشم لرزید. باز دست بلند کرد تا سیلی دیگری به صدقیا بزند که دستش روی هوا ماند. صدقیا دستش را گرفته بود و او هرچه تقلا می کرد نمی‌توانست دستش را از دست او رها کند، خشمگین تر شد و گفت:« می‌دانی کسی را پی آسنا فرستادم؟ گفته ام او را به اینجا بیاورند میخواهم آن قدر جلوی رویت او را شکنجه بدهم تا زبان بازکنی😈 صدقيا صورتش برافروخته شد، مچ دست شمعون را بیشتر فشرد و گفت: «تو برای شریعت موسی حکم علف هرز داری مرا به شکنجه کودکی بیم میدهی؛ در حالی که از هر آزار دادنی منع شدی؟»😒😔 شمعون با خشم دست خود را رها کرد و سیلی محکمی به صورت صدقیا زد آن قدر محکم که از ضرب سیلی‌اش صدقیا به زمین افتاد، بعد نگاهی به اشیر کرد و گفت:«وقت وفا به قولت نرسیده؟🤔... ✳️کتابخانه مسجد قبا @ghobalib📚