هدایت شده از انتشارات راه یار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥موشک موفق نبود!
شنیدند جوانی برای فرماندهی توپخانه انتخاب شده. خندیدند و مسخره کردند که نه توپی هست و نه توپخانهای، فرماندۀ چی؟
حسن همان موقع به نیروهای عراقی اشاره کرد و گفت: «توپهای ما آن طرف است.»
در اولین روزهای جنگ، همه دنبال آرپیجی و تیربار و کلاش بودند، استفاده از سلاح سبک مزیت بود. حاج حسن اما در آبادان دنبال توپ و خمپاره میگشت. تا اینکه مدتی بعد در سال60 توانستیم گردان توپخانهای از رژیم صدام به غنیمت بگیریم و با همین توپهای غنیمتی، توپخانۀ سپاه شکل گرفت که در آن روزها، اوج امکانات ما بود.
اواخر اسفند62 عملیات خیبر انجام شد؛ اما بچهها به اهداف عملیات نرسیدند. دژ طلائیه سقوط نکرد و حتی یگان زرهی سپاه هم نتوانست به این دژ نفوذ کند.
حاج حسن تهرانیمقدم همانجا گفت که میتواند موشک درست کند و دژ را بزند. همۀ بچهها از این حرف حسن تعجب کرده بودند. با امکانات کمی که داشتیم، این کار غیرممکن به نظر میرسید. حاج حسن اما رفت و با وسایل کمی که در دسترس بود، موشک خاصی را ساخت. موشکی که روی وانتبار سوارش کرد و بهسمت دژ شلیک.
شلیک موشک موفق نبود؛ اما حاج حسن را تسلیم نمیکرد. او کار موشکی را از همینجاها شروع کرد.
📚از کتاب «امواج ارادهها»؛ خاطراتی از توان و اراده ایرانی
🎥کلیپ مربوط به یکی از تستهای موتورهای سوخت جامد در زمان حیات شهید والامقام حسن طهرانی مقدم 🇮🇷
♦️سفارش با تخفیف15درصد و ارسال رایگان(بالای 400هزار تومان):
rahyarpub.ir
@Rahyar97
➕بسته ویژه کتابهای «روایت پیشرفت»:
B2n.ir/iran03
✅ @Rahyarpub
📚 راز تنهایی
✍ نرجس شکوریانفرد
📄۲۶۴ صفحه
✂️بخشی از کتاب
اولین بار که برای هواخوریِ اجباری به بیرون از سلول رفتند، هم خوشحال بود و هم ناراحت.
بالاخره از آن سلول نهُ متری بیرون زده بودند و باز هم میتوانست آسمان را ببیند و هوای آزاد را به ریههایش برساند🫁
میان همهمهٔ همهجور آدم، با احتیاط قدم برمیداشت و اصلا نمیخواست کوچکترین حساسیتی به وجود بیاورد. خودش بیگناه بود و با تمام رذالتها؛ حالا دقیقا میان آدمهایی قرار گرفته بود که هر کدام تَمبر مجرمیتی بر پیشانی داشتند و بارها کارهایشان شده بود خبرهای وحشتناکی که از داخل زندان به بیرون درز پیدا کرده بود، مسئولین هم هیچوقت نخواسته بودند تکذیب کنند🚫
تکیه به دیوار سیمانی داد و چشم گرداند میان همهٔ آدمهایی که بیهدف قدم برمیداشتند؛ سیاه و سفید، لاغر و تنومند...
آمریکا، کشور بردههای سیاهِ دزدیده شده از آفریقا و سرخپوستهای قتلعام شدهٔ ساکن آمریکا بود.
اروپاییهایی بودند که آن سرخپوستها را کشتند و آن سیاهها را زنجیر به گردن و دست و پا آوردند و خودشان را مالک دانستند.
حالا میان همهٔ اینهایی بود که به او نگاه تازهوارد داشتند و یوسف اصلا دلش نمیخواست چشم در چشمشان شود.
تنها سر به آسمان گرفت تا چشم در چشم خورشید بدوزد و بخواهد که زیر این نورِ عظیمش راه را برای او روشن کند؛
باید چه میکرد در این دنیای متفاوتی که ذرهای و لحظهای از آن، بابِ میلش نبود؟
#راز_تنهایی
#اسرائیل
✳️کتابخانه مسجد قبا
@ghobalib📚
📚فاطمهی شهر قم
◾️بیست حکایت از کرامات حضرت معصومه(سلام الله علیها)
✍ابوالفضل هادی منش
📄۱۲۸صفحه
✂️برشی از کتاب:
ناگاه دیدم هیچ خبری از سوزشِ تشنگی در بدنم نیست. برخاستم و نشستم؛ حتّی راه رفتم. به بدنم دست کشیدم.
من کاملاً خوب شده بودم.
به دیدار مادرم رفتم. مادرم صورتش را میخراشید و میگفت: «نه خدایا! پسرم کافر شده😱… او دست از دین خودش برداشته… این چه بلایی بود که به سَرِ ما آمد… ای خدا… مرا بکُش!»
گفتم: «مادر! من شفا گرفتهام، خدا را شکر! من شفا گرفتهام!😧»
خانوادهام مرا از خانه بیرون کردند؛ ولی من به خاندان بزرگی دست یافته بودم.😌
من دیگر حاضر نبودم به هیچ قیمتی از اهل بیت(ع) جدا شوم.😇
نزد علمای شیعه رفتم و شهادتین را گفتم.
به دستور سفیر انگلیس آنقدر شکنجهام دادند که دیگر خواهرم دلش به رحم آمد و خودش را روی من انداخت تا ضربههای کابل آن بیرحمان بر بدنم نخورد🥺
به من خبر دادند که سفیر انگلیس دستور داده تا مرا بکشند. او گفته بود اگر این پسر، جان سالم به در ببرد خیلی از مسیحیها را گمراه خواهد کرد.
ماندن در عراق را صلاح ندیدم و به کمک علمای شیعه و به عشق دیدار حضرت معصومه(س) راهی ایران شدم.
#فاطمه_شهر_قم
#حضرت_معصومه(س)
✳️کتابخانه مسجد قبا
@ghobalib📚
6.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💚اینقدر به پدرت گفتی آقا، که خودت شدی آقای عاشقان جهان!!
ما معنای عشق رو با شما یاد گرفتیم آقا 😍
#خاطرهحضرتآقاازکتابخوانیبرایپدربزرگوارشان
✳️کتابخانه مسجد قبا
@ghobalib📚
مرحلهنهایی سرزمین شعر
با حضور دو شاعر راهیافته به مرحلهی نهایی از قم
#سمانه_خلف_زاده
#میثم_داوودی
امشب ساعت ۲۱
شبکهی چهارم سیما
هدایت شده از کتابنوشان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی فیلمبردار شیطان است
ولی میزانسن را خدا چیده!
این فیلم محشر هست.
#کتاب_خوب_بخوانیم
#کتابنوشان
✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
کتابخانه مسجد قبا
وقتی فیلمبردار شیطان است ولی میزانسن را خدا چیده! این فیلم محشر هست. #کتاب_خوب_بخوانیم #کتابنوشان
🔴 سکانس پایانی قهرمان
عبدالحمید بیات:
🔹آنطور که دشمن گفته و تصاویر نشان میدهند، سکانس پایانی قهرمانِ قصه ما اینگونه بوده: پیرمرد، تنها بود و بیکس و البته شجاع و نترس. جوانهای دشمن محاصرهاش کردند ولی قهرمان، تا آخرین گلوله جنگید. نیروهای تیپ ویژه، از او ترسیدند و با تانک به سمت او شلیک کردند. زانوی چپش کاملا خرد شد، ساعد دست راست هم شکست، انگشت سبابه دست چپ هم قطع شد؛ اما او تسلیم نشد. فرمانده نیروهای ویژه تلاش کرد با نیروهایش از پلهها بالا رفته و بر قهرمانِ زخمی و بیرمق، پیروز شود؛ اما او با نارنجک اینها را عقب راند.
🔹شکستگی استخوانها و خونریزی، رمق از قهرمان ربوده بود. کوادکوپتر وارد ساختمان شد تا بدانند این مرد تسلیم ناپذیر کیست؟ اما او در تنهایی و جراحت هم کاملا باهوش و زرنگ بود: چهرهاش را با چفیهای پوشانده بود و با همان درد شدید، کوادکوپتر را فراری داد.
🔹تکتیرانداز دشمن به پیشانیاش شلیک کرد اما خونی بر صورتش نریخته، یعنی خونریزی خیلی شدید بوده و خونی در بدن نداشته. در نهایت مجددا تانک دشمن گلوله دیگری شلیک کرد و طبقه دوم آوار شد. نیروهای ویژه، هنوز جرأت نزدیک شدن به قهرمان در طبقه دوم را نداشتند و او را رها کردند. یک روز بعد و پس از تمام شدن همه چیز، بالاخره بالا رفتند و قهرمانی را دیدند که در کنار سلاح و کتاب دعایش به شهادت رسیده است.
🔹فیلمنامه و دکوراسیون صحنه، عجیب سورئال است. قهرمان قصه، یک کلاشینکف خراب دارد که ناگزیر شده با چسب برق، قطعات آن را به هم بچسباند. تا آخرین فشنگ و آخرین قطره خون جنگیده. پیکرش نه روی زمین، که روی مبل افتاده و زیر تونلها نیست؛ بلکه در یک منزل مسکونی عادی است.
🔹عجب دکوراسیون عجیبی برای پایانبندی فیلم! قهرمان، خانه، مبل، اسلحه و البته کتاب دعا... حتی وقتی سربازان دشمن بالای پیکر او هستند، هیچ نشانهای از خوشحالی در آنها نیست؛ چهرههایشان بهتزده است.
🔹ابوابراهیم شهید شده و اکنون، منتظر ابراهیمهایی هستیم که قرار است بت بزرگ را بشکنند و بساط نمرود و نمرودیان را جمع کنند. آتش بر این ابراهیمها، گلستان است و خوشا به حال اینان.
🔹همیشه، خورشید در سپیدهدم خود، از میان خون برمیخیزد. آنان که سرخی شفق را میبینند، منتظر سپیدی خورشید هم هستند.
الشوک و القرنفل (خار و گل میخک)ا.pdf
4.12M
📚 خار و میخک
• مولف: شهید یحیی سنوار
• مترجم: عبدالمؤمن شهزدا سپاهی
#یحیی_سنوار
✳️کتابخانه مسجدقبا
@ghobalib 📚