هدایت شده از مباحث تربیتی
🌿عميقترين نيازى كه يك جامعه دارد، نياز به رهبرى و به تربيت و به آگاهى دادن و خلاصه به روشنفكرى و روشندلى است.
هدایت شده از مباحث تربیتی
🌿بهترين راه براى به كار انداختن فكر، طرح سؤالهايى حساب شده است.
هدایت شده از مباحث تربیتی
🌿اينها كه از شوق و شور برخوردارند و با عشق و علاقه كار مىكنند، ناچار براى كار خود از تمام امكانات فكرى و مالى استفاده مىكنند و در كار خود مىانديشند و مشورت مىكنند تا از بهترين راه و در كمترين وقت به نتيجه برسند.
هدایت شده از مباحث تربیتی
🌿انسان همين كه فكرى در ذهنش نقش مىبندد، همين كه ماشينش امكان حركت پيدا مىكند، از دم شروع مىكند و مىرود. غافل از اينكه اين مقدار حركت را بايد كنترل كند تا موتورها بارور شوند. اين سرعت را بايد كنترل كند تا سرعتهاى بيشترى به دست آورد. باغبانها، درختهايى را كه زود بار مىدهند، ميوه و بار آنها را مىكَنَند كه بعدها از پا نيفتند.
ما زود شروع مىكنيم. هنوز بال در نياورده، پرواز مىكنيم. اينجاست كه زود از پا مىافتيم و طعمه ديگران مىشويم. جايگاهها را در نظر نمىگيريم. ام القرى را در نظر نمىگيريم. ام القراى رسول مكه است، ام القراى ما كجاست؟
حركت، ص: 239
هدایت شده از مباحث تربیتی
🌿هر حركتى بايد مقدمات خود را داشته باشد و الّا خرد مىشود و عقيم مىماند.
در هر حال كسى كه مىخواهد كارى را شروع كند، نبايد شتاب زده عمل كند كه حلم مىخواهد و حلم؛ يعنى بيدارى.
منى كه مىخواهم اقدامى كنم، مىخواهم ظهور كنم، مىخواهم آشكار شوم، در كجا و از چه راهى بهتر مىتوانم ظهور كنم؟ كجا بهتر مىتوانم موج گستردهاى ايجاد كنم و به نتيجه برسم؟ چه بسا به خاطر ظهور گستردهتر، دو روز تأخير كنم، ولى اين تأخير، نه توجيه است و نه كند كارى؛ چرا كه وقتى مىدانم ماشين مرا وسط راه مىگذارد، اگر امروز آن را راكد مىگذارم و حركت نمىكنم، به خاطر اين است كه فردا عقب نمانم، فردا شتاب بردارم و كسانى را كه امروز حركت كردند و پيش افتادند، بگيرم. اگر امروز با آنها حركت كنم، ديگر هيچ وقت به آنها نخواهم رسيد. از همين شتابهاست كه آدمى ضربه مىخورد و آسيبپذير مىشود.
بايد ديد و آمد و با همان توجه، اقدام كرد. كسانى كه نمىبينند و مىآيند، ضربه مىخورند. اين ديد و اين توجه؛ يعنى حلم و بيدارى.
حركت، ص: 240
هدایت شده از مباحث تربیتی
🌿حليم كسى است كه مجموعه مسائل را مىبيند. كسى است كه لحظهها او را به دنبال نمىكشد. كسى است كه آگاه به زمان است. او نه تنها آگاه به زمان است كه پيش از زمان حركت مىكند. امام و جلودار است. منتظر ايجاد فرصتها نيست، كه فرصتها را ايجاد مىكند.
هر كسى كه دَعْوِىِ رسالتى دارد و بر تحقق آن به پا خاسته، بايد در نظر بگيرد كجا بهتر مىتواند كار كند. كجا مىتواند مسلطتر باشد. بايد مادر شهرها و جايى كه مىتواند از آنجا رسالت خود را به بهترين نحو گسترده كند، پيدا نمايد.
امروز ام القرى و مادر شهرها كجاست؟ در كجا مىتوانيم بدون خرج وقتِ زياد، بدون پراكنده شدن، جمعآورى و كار كنيم؟
بايد ام القرى را پيدا كنيم؛ چه بسا آموزش و پرورش باشد. دانشگاه باشد.
حوزه باشد يا همه اينها باشد. اين طور نيست كه ام القراى ما هم همان مكه، با همان شرايط باشد.
هدایت شده از مباحث تربیتی
🌿اين طور نيست كه هر جا كه پُركارى است، خوب كار كردن و درست كار كردن هم باشد.
هدایت شده از مباحث تربیتی
🌿رسول مىآيد، آن هم در جزيرة العرب، نه در ايران و نه در روم؛ چون اين جريان وليده تمدنهاى بالنده آن روزگار نيست. اين جريان مىآيد تا فساد برخاسته از اين تمدنهاى مسلط و قدرتهاى مهاجم را اصلاح نمايد. پس در جايى كار مىكند كه آنها و اكاسره و قياصره عربهاى مزاحم و يهود مخالف را تبعيد مىكردند و در جايى مىآيد كه شاپور و ديگران، سرها را بريده بودند و دستها را بسته بودند و كتفها را صاحب شده بودند و زير بار برده بودند. درست در جايى كه ظلمات و ضلال سرگرفته، درست در دل تاريكىها چراغها را بارور مىسازد.
هدایت شده از مباحث تربیتی
🌿رسول دعوت دارد و هدايت دارد؛ به چه چيز؟ و چگونه؟ ديديم كه با فكر و عقل و با بينات و ميزان، اين گونه دعوت مىكرد. به چه چيز؟ در يك كلمه به عبوديت حق، همين. كه ادامهى سورهى حمد همين است: «اياك نعبد». و صريح دعوت در سورهى بقره باز همين است: «يا ايها الناس اعبدوا ربكم الذى خلقكم».
هدایت شده از مباحث تربیتی
🌿در واقع اين عبوديت همان معرفت دينى و بينش و
بصيرتى است كه بدون هيچ مقدمه و موخرهاى از حضوريات انسان، از قدر و ارزش و اندازه آدمى آغاز مىشود و با سنجش معبودهاى گوناگون و عشقهاى چند فصل و بتهاى عيار، با اين قدر و اندازهى و با سنجش اين معبودها با رب و پروردگارى كه مىبخشد و از رحمت و عشق مىبخشد، و بخششها از او كم نمىكند؛ كه هيچ چيز از حوزهى حضور او بيرون نمىرود و او مالك «يوم العطاء» و «يوم الجزاء» هست و با اين احاطه در وجود همراه است. آدمى با اين سنجش به تكبير و توحيد مىرسد و تنها او را انتخاب مىنمايد؛ ولى در اين انتخاب، مشكل هست، درگيرى هست با همه چيز و با همه كس، حتى با هوسهاى دل و حرفهاى مردم و جلوههاى دنيا، و وسوسههاى شيطانهاى چند رنگ و پنهان و آشكار و به خاطر همين مشكلات است كه استقامت او مطرح مىشود؛ كه جز با او، به سوى او راهى نيست و او با هدايت و شكر و با بلاء و تمحيص، آدمى را مىسازد و آن چنان با بلاء بر بتهاى او مىتازد كه با عجز او را بخواهد و با عجز به ياس گرفتار نگردد؛ چون راه، آن گاه آغاز مىشود كه تو تمام مىشوى و از معرفت و محبت و عمل و تحمل تو هيچ دستآويزى باقى نمىماند، كه اينها به قدر تو هستند، نه به قدر محبوب و معبود تو.
و در همين جا اين نكته را بگويم كه اگر دينى و دعوتى بيش از همين عبوديت و توحيد نداشته باشد، همين عبوديت نظامساز است و به ذهنيت و شخصيت و عاطفهى تو نظام مىدهد؛ چون تويى كه در حوزهى وجود خودت جز او را كنار گذاشتى و حتى از هوسهاى خودت جدا شدى
از معرفت دينى تا حكومت دينى، ص: 150
هدایت شده از مباحث تربیتی
☘️تشكل و جامعهى اسلامى
اين دعوت برانگيزهها و نوع رابطهها تأثير مىگذارد و اين دعوت، پراكندهها را جمع مىنمايد و قدرتهاى غريزى و فكرى و عقلى و عاطفى آنها را به هم گره مىزند و اين گونه قدرت فراهم مىشود، نه بر اساس توانايى بازو و استعداد، كه بر اساس جهتگيرى تمامى اينها و نه بر اساس عشيره و فرزند، كه بر اساس اين ربط و پيوند و نه بر اساس منافع مشترك و سنديكاها و احزاب، كه بر اساس مقصد مشترك و جهت مشترك. اين گونه قدرت و تجمع و سازمان شكل مىگيرد و نهادينه مىشود و نوبت به توزيع و تنظيم قدرت مىرسد كه مىتواند نه تنها حكومت كه شكل و نوع حكومت را مشخص نمايد.
رسول مىآيد، با اين دعوت و تشكل و صف، و طبيعى است كه پس از صف و دستهبندى نوبت مبارزه و قتال و درگيرى است؛ كه پس از تبيين و صف، نوبت قتال است، كه در سورهى نمل آيهى 45 آمده: «ولقد ارسلنا الى ثمود اخاهم صالحاً ان اعبدوا اللّه فاذا هم فريقان يختصمون». با دعوت به عبوديت، صف و اختصام، تحقق مىيابد و مجاهدات و مبارزات رسول اين گونه تبيين مىشود.
از معرفت دينى تا حكومت دينى، ص: 152
هدایت شده از مباحث تربیتی
🌿اين هدايت الهى و اين هدايت دينى است كه از حضوريات انسان آغاز مىشود. و اين حضوريات غذاى فكر و آموزگار حس و عقل و قلب خواهد بود. و بصيرت و بينشى را پايه خواهد گذاشت كه به حسيّات و عقليّات و اشراقيّات انسان معنى خواهد داد. اصول عقلى تناقض و علّيّت، در اين حضوريات ريشه دارند و بدون اين درك حضورى، درك كلى وجود و درك اين اصول عقلى و تجريد و تعميم آنها، صورت نخواهد گرفت.
با اين هدايت وجود سردرگم و متحير انسان هدايت مىشود و وجود فقير و گرفتار او بىنياز مىگردد.
ضلال به معناى گمراهى نيست؛ اگر با سبيل همراه بشود؛ مثل «ضل السبيل» يا «ضل عن السبيل»، به معناى گمراهى است. به تنهايى، مجهول بودن، مبهم بودن و گم بودن را مىرساند. سردرگمى و حيرت را با خود دارد. و اين حالت انسان و موقعيت اوست و با هدايت و خودآگاهى و درك انسان از قدر و ارزش و اندازهى خودش، از اين سردرگمى و حيرت نجات مىيابد و جايگاه خويش و نقش و طرح و عمل خود را مىشناسد. و سرپرستى اين وجود فقير و محتاج را عهدهدار مىشود. و در رابطه با نيروها و استعدادهاى خويش و در رابطه با اشياء و در رابطه با افراد، مىآموزد و آگاه مىشود و بىنياز مىگردد و ديگران را به بىنيازى و غنا مىرساند.
تطهير با جارى قرآن، ج1، ص: 347
🌿رسول (ص) از بلوغ تا بعثت همراه بهترين امكانات و بهترين شرايط و بهترين موقعيتها نبود؛ ولى موضعگيرى مناسب و برخورد خوب، او را راهياب و بىنياز ساخته و او را در زبانها و چشمها و دلها جاى داده و اعتماد و امن را در همراهان او ريخته و او را محمد امين ساخته است.
اگر برخورد عزيز و مسلط رسول نبود، بايد گمراهى جزيره و فساد و انحراف و ظلم و تجاوز و فقر و فحشا، او را با خود مىبرد و اگر غناى او و اگر سرشارى وجود او نبود، بايد ذلت و ضعف، او را از چشمها مىانداخت و به امانتدارى و عهدهدارى و گرهگشايى مظلومان نمىرسيد و حِلفالفضول را تشكيل نمىداد و درگيرىها و اختلافهاى جاهلى و قبيلهاى را رهبرى و راهنمايى نمىكرد.
همين كوثر است كه اينگونه حضور دارد و خديجه را سرشار مىكند تا در دامان مهربان او على (ع) را مىپرورد تا آنجا كه لقمه در دهان او مىگذارد و از انس و بوى خود او را لبريز مىنمايد و از او برادرى براى خويش و شوهرى براى فاطمه (ع) و پدرى براى راهبران معصوم و تكيهگاهى براى همه و ساقى كوثرى براى هميشه مىسازد.
🌿و همين عبوديت است كه بار رسالت را بر دوش او مىگذارد كه: «اشْهَدُ انَّ مُحمداً عَبْدهُ و رَسُولُه». و همين رسالت برخاسته از عبوديت است كه رحمت فراگير و حرص بر هدايت و استقامت در دعوت را به دنبال مىآورد: «لَقَدْ جاءَكُم رَسُولٌ مِنْ انْفُسِكُم عَزيزٌ عَلَيهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُم بِالمؤمِنينَ رَؤُفٌ رَحيمٌ»؛ رسولى كه از خود شماست و او را مىشناسيد به سوى شما آمده؛ كه رنجهاى شما بر او گران و سنگين است. او بر هدايت شما حرص دارد و با ايمان آوردهها رأفت و رحمت دارد، گرم و مهربان است. و اگر همه از او پشت كنيد، او توحيد را دارد و توكل بر ربالعرش را دارد. و اين بار سنگين و رحمت و حرص و استقامت سنگين، او را نمىشكند كه تكيهگاه محكمى را همراه دارد.
كوثر كه از عرش مدد مىگرفت، اينگونه بر رب العرش العظيم تكيه دارد «فَانْ تَولَّوْا فَقُلْ حَسِبىَ اللَّهُ لا الهَ الَّا هُو عَليه تَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ العَرش الْعَظيم».
🌿كوثر اين چشمهى جارى و اين حوضى كه تمام هستى را در برگرفته، بر تمام گوشههاى اين تاريخ جاى پا دارد و نشان موفقيت رسول و ناتمامى و بريدگى دشمنان اوست.
🌿خير با نعمت تفاوت دارد و مصداق با مفهوم نبايد خلط شود و در جاى يكديگر بنشيند، با اين توجه و دقت، تمامى مصداقها و نمونههاى كوثر، تحليل خود را مىيابد و مشكلى ايجاد نمىكند، در حالى كه ميان نهر و حوض، آن هم نهرى برخاسته از عرش و از سدرةالمنتهى، با ياران زياد و نسل زياد و فاطمه و خديجه، فاصله كم نيست ولى تمامى اينها در برخورد مناسب رسول با هدايت و غنا و هدايت كردن و بىنياز كردن و تسلط و عزت و امن و اعتماد و توحيد و عبوديت و رسالت و استقامت و تربيت و جمعآورى و هجرت به حبشه و مدينه و هجرت رسول و مدينةالرسول، تمامى آنها در اين برخورد جارى و اين كوثر گسترده نهفته است. زندگانى رسول تفسير كوثر است.
زندگانى رسول حامل كوثر خداست؛ همانطور كه لحظه لحظهى زندگانى او، شكر عطاى كوثر است و صلوة حضور است و وصلت سرفراز و عزت اعتماد
🌿شناخت روحيهها
پس از شناسايى ام القرى، مسأله بعد اين است كه با چه كسانى كار كنيم؟ آيا از دم دست شروع كنيم يا بايد انتخاب كنيم؟
مسأله روحيههايى كه بايد با آنها كار را شروع كرد، مسأله وسيع و گستردهاى است كه رسول هم راهنمايى مىشد. حضرت با وجودهايى كار و حركت خود را آغاز مىكرد كه وقتى راه مىافتادند، راه هم مىبردند.
وقتى تو در كنار دريا ايستادهاى و غَرقى زياد است، نمىتوانى سرود يأس بخوانى و يا شعار بدهى و آدمها را صدا كنى، كه بايد دست به كار شوى و براى اين كار هم نمىتوانى از دَم شروع كنى، كه اگر بخواهى مردههاى آب خورده را بيرون بياورى، بيچارهاى.
گاهى دشمن مهرههايى را دم دست تو مىگذارد تا تو بر روى آنها كار كنى و بعد هم از دست بروند. كسانى كه دم دست تو هستند، بايد آنها را رها كنى، كه فقط وقت تو را مىگيرند. اينها تاكتيكهايى بوده كه دشمن در مراحل مبارزهاش داشته و تو را با كسانى كه خودش برايت فرستاده، مشغول نموده است.
حركت، ص: 242
🌿علامتها
بايد مهرهها را شناسايى كنيم. آيا مىخواهيم آنها را از زبانها بشناسيم؟
اشكال كار ما اين است كه براى شناسايى مهرهها، روى حرفها تكيه مىكنيم.
آيا مىخواهيم آنها را با عملها، با كارهايى كه مىكنند، بشناسيم؟ چه بسا شخصى بتواند خوب بازى كند و بهترين كار را انجام دهد. پس عمل افراد نمىتواند معرف آنها باشد؛ چون ممكن است انگيزههاى مختلفى داشته باشد.
آيا مىخواهيم آنها را از دوستانشان بشناسيم؟ چه بسا دوستانى انتخاب كنند كه راه را بر ما گم كنند.
به راستى با اين معيارها مىخواهيم نتيجههاى بزرگ به دست آوريم؟!
مادامى كه تو در مسير خود، با كسى درگير نشده باشى، با تو كارى ندارد.
اگر فرياد و اذان تو، براى او ضرر نداشته باشد، با تو كارى ندارد. آن قدر بخوان تا گلويت تكه تكه شود، ولى همين كه بت او را مىشكنى و به آنچه دوست دارد لطمه وارد مىكنى، با تو دشمن مىشود.
در تاريخ مىبينيم يوسف به جرم اينكه به جرمى رو نياورد، به همان جرم متهم و زندانى شد. ما مىخواهيم با دهنها، آن هم با دهن زليخاها، يوسفها را زندانى كنيم.
بايد افراد را با علامتها شناسايى كنيم و اين علامتها نه در عملها كه در حالتها وجود دارد. خداوند به رسول مىفرمايد: «لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِى لَحْنِ الْقَوْلِ» ؛ اينها (منافقان) را مىتوانى، نه در خود گفتارها كه در تن صدا، زير و بم كلمات، در حالتهاشان، در گردش چشمهاشان، شناسايى كنى.
پس براى شناسايى افرادى كه مىخواهى با آنها كار كنى نه «عملها»، نه «حرفها» و نه حتى «معاشرتهاى مستمر»، هيچ كدام مفيد نيستند؛ چون يك وجود، در تركيب با يك شناخت، چيزى ديگرى غير از آنكه تو حساب كردهاى، مىشود. يك فلز همين كه چيزى به آن اضافه شود، خاصيت آن به طور كلى دگرگون مىشود.
اكثر مهرههايى كه حساب شده هم انتخاب شدهاند، در طول حركتشان، در برابر برخوردها و تركيبى كه با حادثهها يا شناختها و يا علاقههاى جديد داشتهاند، وضعيت خود را به طور كلى از دست دادهاند.
ما براى شناسايى مهرهها، راههاى خاصى داريم كه حداكثر «قدرت» فرد يا «هوش» و يا «فضل» او را نشان مىدهد، نه «فضيلت» او را. تو مىتوانى فضيلت او را هنگامى بشناسى كه از حال طبيعى خارج شده باشد و از زير آوارها بيرون آمده باشد. هنگامى كه بتوانى او را به غضب درآورى تا در آن وضعيت او را مورد بررسى قرار دهى.
امام صادق (ع) مىفرمايد: «اگر مىخواهى يار بگيرى، بايد او را در چندمرحله بررسى كرده باشى؛ در سفر، در حضر، در غضب و در رضا.»
حركت، ص: 244
🌿بايد مهرههايى را انتخاب كنيم كه در حادثهها متزلزل نشوند. اين چنين افرادى التهاب ندارند و سقفهاى سنگين بر دوش آنها تَرَك بر نخواهد داشت.
منى كه در جايگاه و در ام القرى؛ چه در دانشگاه، چه در حوزه كار خود را شروع كردهام ، بايد وجودهاى تمام وقت يا نيمه وقت و يا حتى عشقى و تنوعطلب را كه براى تنوع كار مىكنند، پيدا كنم كه از همين تنوعطلبها هم، مىتوان بهره گرفت. از اين چنين آدمهايى؛ آن هم اگر زمينهاى باشد، فقط مىتوان لبى تَر كرد.
🌿بايد با مهرههايى كه تمام وقت هستند و براى اين كار آمدهاند، آغاز كرد و آنها را تربيت نمود، اين چنين وجودها بايد شناسايى شوند و در انتخاب آنها بيش از دو چيز نمىخواهيم: طلب و تسليم. اين وجود طالب و تسليم است كه ذوق به خرج مىدهد و وقت مىگذارد. چه بسا مهرههايى در پستهايى عالى هم داشته باشيم، ولى نتوانند كارى انجام دهند كه بيشترين پولها هم وقتى در مهرههاى بىرمق صرف شود، هم چون آبى است كه در شنزار فرو مىرود و نمى هم از آن باقى نمىماند.
هر حركتى، با مهرههايى به ثمر مىرسد كه بيدارند، نه پست مىخواهند و نه مقام. اين بيدارى، ثمره تمركز آنهاست و تمركز، ثمره طلب و تسليم.
اين طلب و تسليم است كه تو را متمركز مىكند و اين تمركز، به تو بيدارى و اين بيدارى هم، به تو قدرت مىدهد تا از موقعيتها استفاده كنى و بهترين نتيجه را بگيرى.
ما به دنبال مهرههاى فعالى هستيم كه كار كنند و در آنها طلب و تسليم و شورى آمده باشد، كه وقتى بر روى مهرههاى ول و بىرمقى كه هيچ كس حتى به آنها نگاه هم نمىكند، كار شود و در آنها طلب و شورى جوانه زند، از سر هستى خويش هم مىگذرند؛ همينهايى كه تا ديروز كسى به آنها نگاه نمىكرد و آنها هم به كسى راه نمىدادند.
وقتى بر روى همان ابوذرهاى بىرمق تاريخ، كار شد و طلب و تسليم در آنها شكل گرفت، ديديم به كجا رسيدند و چگونه، ماندن دو روز آنها در شام
عرصه را بر معاويه تنگ كرد!
حركت، ص: 247
🌿هنگامی که به رسول خطاب مىشود: «لَا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَ الْعَشىِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ» ؛ آن روحهايى كه در طلوع و غروبشان، در شروع و پايانشان دعوتى جز دعوت حق ندارند، از خود نران. كسانى كه در فاصله روز، دگرگون نشدهاند و شروع و صبح، پايان و شب آنها، در دعوت به حق يكى بوده و شرك در وجود آنها رخنه نكرده و چيزى غير از حق و دعوت به او،
وجود آنها را پُر نكرده، تو اينها را از خود نران.
در آيهاى ديگر آمده: «وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَ الْعَشىِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَ لَا تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيْدُ زِينَةَ الْحَيوةِ الْدُّنْيَا» ؛ آنها كه دعوتشان در شروع و پايان، در صبح و شب، در طلوع و غروب يكى است و فاصله روز آنها را دگرگون نكرده، با همانها باش. چشمهايت از آنها تجاوز نكند كه همينها بار تو را مىكِشند؛ همين وجودهاى طالب و تسليم، نه آدمهاى آب خورده پُر بار كه بارشان را به دست تو مىدهند. پس تو آنها را كنار نگذار. چشم از آنها برندار و به ديگران ندوز كه در اين چشمداشت، جلوهها و زينتهاى دنيا، تو را گول مىزند.
اينها وجودهاى تمام وقتى هستند كه براى اين كار آمدهاند، پس تو با همينها باش. اينها استوانههايى هستند كه تو بايد سقفهاى سنگينت را بر روى آنها بنا كنى، كه در حد ايثار و فداكارى، فعاليت مىكنند و در عين حال خائفند.
تويى كه چنين مهرههايى دارى، دنبال چه مىگردى؟ اينهايى كه خود طلب و تسليم دارند، چرا از اينها عبور كنى؟ همينها هستند كه هم كار خوب مىكنند و هم خوب كار مىكنند. هم كارشان حسنه است، هم صالح، هم مصلح و هم خودشان از اين كار صالح و سازندهشان بهرهمند شدهاند و تنها عملشان بزرگ نشده كه با كارشان، خود بزرگ شدهاند. تنها پل ديگران نبودهاند تا ديگران را رسانده و خود مانده باشند.
حركت، ص: 248
چهار ذکر در امالی صدوق برای رفع مشکلات که هر روز گفته شود:
حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ،فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ،وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِباد،فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ،إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ
وقف مهدویت
🌿دوستى دارم كه دلسوز و آرام مىگفت: ما شاهد روزهايى بودهايم كه فوج فوج به اسلام رو آوردند و شاهد روحهايى بودهايم كه هستى يك گامشان بود ...
و امروز هم شاهد آنهايى هستيم كه فوج فوج مىميرند و شاهد آنهايى هستيم كه باقى ماندهاند و در خويش مىلمند.
و مىگفت: ما امروز از لحاظ تبليغ در سطحى بالاتر هستيم. ما وارث گذشتگان هستيم و از علوم گستردهاى هم بهره گرفتهايم.
و مىپرسيد و صادقانه مىپرسيد: چه شده كه آن روحها در ميان ما نمىشكوفد و آن دلها در درون ما نمىتپد؟
گفتمش: گيرم كه آنها كبريتى از تبليغ در دست داشتهاند و ما خرمنى از آتش، اما تفاوت اين است كه آنها كبريت را به فتيلهها زدند و چراغها را زير نظر گرفتند و با استعدادها كار كردند ... اما ما اين خرمن آتش را به باد داديم و سنگها را داغ كرديم و چراغها را خاموش گذاشتيم.
و اين پيداست كه با يك كبريت استعدادها روشن مىشوند، اما با خرمنى سوزان از آتش، سنگها نورى نمىگيرند.
و باز گفتمش بگذر از آن كه ما با آن همه ميراث غنى، روش فقيرى داريم و بهرهبردارى ضعيف، درست مثل كسى كه خوراكهاى زياد و مطبوعى ذخيره دارد، اما نيازش را نمىشناسد و نياز مهمانهايش را نمىداند و از روش تغذيه آگاهى ندارد. اين ميزبان، خودش و مهمانش از غذاهاى لذيذى سرشارمىشوند، اما نيازهايشان تأمين نمىگردد.
آخر كسى كه به ويتامين «ث» نيازمند است بر فرض برايش تيهو به سيخ بكشند و آهو برايش كباب كنند، نيازش تأمين نخواهد شد كه آن همه نيرو در اين بدن عفونى مىشود و بيمارى دست مىدهد و اين است كه ما امروز دايرةالمعارف هايى داريم، اما همه نيازمند و عليل.
معدهها سرشار است در حالى كه بدنها فقير و مريض ...
و اين است كه با اين همه ثروت و اميد، باز به يأس مىرسيم و در خويش مىمانيم. آنها با يك جرقه خرمنهاى آهن را آب مىكردند و شكل مىدادند و بهره برمىداشتند، اما ما با يك خرمن آتش حتى يك ميخ نساختهايم و يك مهره را شكل ندادهايم. ميخى كه بتوان به آن چيزى آويخت و مهرهاى كه بتوان آن را به كار گرفت.
آنها هنگامى كه يك كوره آهن را مىديدند، حقارت جرقهها را در نظر نمىآوردند كه به روش فكر مىكردند و آن جرقه را نه به آهنها كه به گَوَنها مىسپردند و گونها را به الوارها و الوارها را به زغال سنگها و به اين گونه بود كه آهنها هم آب مىشدند و شكل مىگرفتند و بهره مىدادند.
ما امروز در كنار درياى مشكلات و كوههاى مانع، يا سرود يأس مىخوانيم و مىمانيم و يا بدون روش و بدون تفكر دست به كار مىشويم و به بنبست مىرسيم و در چالههاى يأس مىخوابيم. ما در برابر يك جامعهى به غرقاب نشسته يا پشت مىكنيم كه دست و پا زدنها و نالهها و استغاثهها را نشنويم و يا بىتفاوت نگاه مىكنيم و يا اگر همتى باشد از دم دست، هر كه به دستمان آمد،بيرون مىكشيم و چه بسا كه نعشهاى بىجان و مردههاى آب خورده نصيبمان شود.
ما به نجات مردهها مشغول هستيم و استعدادها در آن طرفتر، اسير موجها و گلاويز مرگ!
در اين موقعيت چارهاى نيست جز اينكه با استعدادها كار كنيم و آنها را بيرون بكشيم و بعد با همدستى آنها به سراغ ديگران برويم و با كمك گَوَنها و الوارها و زغال سنگها، آهنها را آب كنيم و مانعها را شكل دهيم و از آنها بهره برداريم.
آن اوج ديروز و اين ركود امروز يا به خاطر اين است كه روش تربيتى نداريم و به داغ كردنها و شاخ و برگ دادنها و بغل كردنها مشغوليم و روشنى نمىدهيم و ريشه نمىدهيم و بندها را باز نمىكنيم و يا به خاطر اين است كه با اين روش صحيح، با استعدادها كار نمىكنيم و با اين ذخيرهى سرشار و با اين خرمن آتش به فتيلهها و چراغها جرقهاى نمىزنيم.
📚آیه های سبز
👹در مقام یقین هم میتوان رجیم شد👹
🌲یقین، عالی ترین حدّ آگاهی است.🌲
🤠شیطان به حدّی از آگاهی رسید که هیچ عارفی به آن مقام نمی تواند برسد، به یک معنا امام العارفین بود و همه مراحل را با شهود خود دیده بود. تنها یک کِبر در وجودش ، او را به زیر انداخت.
🥳وقتی کِبر، حسد، بُخل و هزار عامل دیگر در ما وجود دارد، چطور خیال میکنیم ایمن هستیم؟!
⛺کتاب عوامل رشد. علی صفایی حائری