💢جنگِ ناگهانی و مواجهۀ لحظهای:
آیتالله خامنهای چه کرد؟
۱. چالش خلاء فرماندهان. در فاصلۀ زمانیِ بسیار اندک، بسیاری از فرماندهان نظامی ایران، ترور شدند؛ اتفاقی که قابلپیشینی نبود و ناگهان، همۀ معادلات را درهمریخت و ایران را با وضعیّت فقر فرمانده روبرو کرد. کافیست تصوّر کنیم که جنگ، به راه افتاده، اما از آن سو، فرماندهانی در میان نیستند که بتوانند طرحی برای مواجهه و مقابله درافکنند. ما بهصورت دفعی و لحظهای، درگیر جنگی شدیم که در نقطۀ آغاز آن، عالیترین مقامات نظامیمان را از دست دادیم. در این ساعاتِ حسّاس بود که آیتالله خامنهای، بیدرنگ و در همان لحظههای نخست، با انتصابهایی که انجام داد، ساختار نظامی ایران را از لحاظ انسانی، دوباره بازسازی کرد. در اینجا بود که چالش مهمِ خلاء فرماندهان، علاج گردید و مقدّمه برای تهاجمِ متقابل، فراهم گردید. هر نوع تعلل و تأخیری در اینباره، زمان را از ایران میگرفت و به رژیم صهیونی، امکان پیشروی میداد.
۲. چالش حضور عینی. جامعه، درگیر یک جنگِ واقعی شده بود و سعی میشد اینگونه وانمود شود که آیتالله خامنهای، در میدان و عرصه نیست و به پیام مکتوب، بسنده کرده است، اما ایشان، در ساعات پایانیِ همان روز نخست، در جلوی دوربینِ تلویزیون ظاهر شد و بهجای حضور متنی، حضوری تصویری را ترجیح داد. ایشان باید بهصورت عینی، دیده میشد تا جامعه، باور و اعتماد و اطمینان خود را از دست ندهد و گمان نکند که بیپناه، رها شده است. این عینیّت، نشان داد که ایشان هست و در پسِ پرده، ننشسته است.
۳. چالش ذهنیّت جامعه. بازی رسانهای در فضای روایتیِ دشمنساخته، فکر و باطن جامعه را آزار میداد و اینگونه القا میکرد که کار از کار، گذشته و نظام ایران، در اثر شوکِ مهلکی که به آن وارد شده است، دیگر توان برخاستن و #خودترمیمی ندارد و بهاحتمال قوی، به سرنوشت دولت سوریه دچار خواهد شد. این گمانهها، بسیار از واقعیّت، دور هستند، اما قدرت رسانه و #بازی_روایت را نباید ساده انگاشت. ذهنیّتها و پنداشتههای اجتماعی در اثر همین شگردها و القاهای رسانهای، ساختهوپرداخته میشوند و جامعه، ناگهان خود را تنها و گرفتار و پریشان میبیند و روحیۀ خویش را میبازد. در اینجا بود که آیتالله خامنهای در گفتگوی تلویزیونیاش با جامعه، آنچنان قاطع و مصمّم سخن گفت که توانست به جامعه، اعتمادبهنفس بدهد. سخنان ایشان، کوتاه بود، اما چه در چهرۀ ایشان و چه در لحن ایشان و چه در ادبیات ایشان، حماسه و حرارت و شور و قدرت و جسارت، موج میزد. در عمقِ نگاه ایشان و بهخصوص در چشمها، خشم و قاطعیّتِ فراوانی نشسته بود که با آرامش و اطمینانِ یک رهبر معنوی و دینی، درآمیخته بود. لحن ایشان نیز، همچون یک فرمانده که آماده است و رزمجامه به تن کرده، بهشدّت فضای گفتار را بهسوی مقاومت، سوق میداد. و اما واژهها و جملهها، همگی از بُرندگی و تیزی و ستیز حکایت میکردند؛ گویا ایشان شمشمیرِ آخته در دست گرفته و مترصدِ نشاندنِ زخم بر پیکر دشمن است. این ترکیب، حس امید و انگیزه و گشودگی را در مخاطب ایجاد میکرد و او را از تزلزل و تردید، میرهانید. آن اطمینان و قاطعیّت درونی، اینطور تمامعیار و مثالزدنی، در جنبهها و لایههای مختلف گفتار ایشان نمایان شده بود.
۴. چالش تصمیم نهایی. اینک ایران در موقعیّت تازه و عجیبی قرار گرفته بود که باید آن را معنادار و موجّه میکرد. آیتالله خامنهای در این گفتار، آشکار تعبیر جنگ را بهکار برد و گفت رژیم صهیونی، جنگ را آغاز کرد؛ این یعنی هم ما آغازگر نبودیم و هم تهاجم دشمن را به کمتر از جنگ نمیکاهیم. اما در برابر این وضعیّت پیچیده و ناگهانی، نباید کلّی و مبهم سخن گفت و ارادۀ خود را آشکار نکرد و تصمیم را به ساعات و روزهای بعدی واگذار کرد. ازاینرو، آیتالله خامنهای، مجال نداد که نوع مواجهه، در ابهام و تعلیق قرار بگیرد و جامعه، پریشان و سرگردان باقی بماند، بلکه با کاربست تعبیر جنگ، مقدّمهای را فراهم کرد که نتیجۀ آن، حدسزدنی بود؛ ایران بههیچرو، مماشات و تعلل نخواهد کرد، بلکه پاسخی به رژیم صهیونی خواهد داد که آنها را دچار بیچارگی کند. کلمۀ بیچاره، حاکی از اوج استیصال و سرگشتگی است و مقصود ایشان این بود که آنچنان مواجههای خواهیم داشت که رژیم صهیونی، در بنبستِ مطلق گرفتار بشود و راه مفرّی نیابد. چندی پس از انتشار این پیام، حملۀ ایران آغاز شد و این تقارن نشان داد که فرماندۀ مستقیم این جنگ، شخص #آیتالله_خامنهای است.
#کاملاََ_آمادهایم
#جمشیدی
#ققنوس_آتشین
🌐 @ghoghnuos13
─┅═ঊঈ🔥🦅🦅ঊঈ═┅─