💢 منازعۀ محتوم، از راه رسید:
فرصت برچیدن بساط یک ابرقدرت
۱. تاریخ حیات انقلاب اسلامی، به لحظههای بسیار خاص و تعیینکنندهاش نزدیک شده، بلکه باید گفت در متن آنها قرار گرفته است. نبرد مستقیم با رژیم صهیونی و آمریکا، همان امر محتومی بود که در تقدیر این انقلاب، نگاشته شده بود. این انقلاب، خواهناخواه در برابر چنین موقعیتی قرار میگرفت و روزی میرسید که اینچنین شود. امروز در آن موقعیت ایستادهایم. پس نباید دچار حیرت شد. ما بر روی لبۀ تیز تاریخ قرار داشتیم و میدانستیم که قدرت حاکم بر نظم موجود، در نهایت، بر خواهد خاست و در مقابل ما، صفبندی صریح و مستقیم خواهد کرد. «اینک، همان لحظۀ سرنوشتساز فرا رسیده است و تمامیت خیر و شر در برابر یکدیگر ایستادهاند. از وقوع امر محتوم و قطعی، نگران نیستیم و پریشان و مشوّش نشدهایم، بلکه در انتظار آن نشسته بودیم.»
۲. انقلاب از دههها پیش، خود را برای این رویارویی تاریخی و تمدّنی آماده کرده بود. مهم این است که ما توان و بضاعت تقابلِ ساختارشکنانه و عظیم را در خود ایجاد کردهایم و از عهدۀ تقابل جدی با آمریکا برمیآییم. انقلاب، هم میدانست که چنین خواهد شد و هم ظرفیت و فعلیت چالش را در خویش ایجاد کرده بود. ما این توانمندیها و بضاعتها را برای نمایش و ادعا، اندوخته نکردهایم، بلکه بر این باور بودیم که رویارویی با آمریکا، قهری و گریزناپذیر است. امروز، دستِبرتر از آنِ انقلاب است و میتواند از عهدۀ دفاع برآید و حتی فراتر از این، آمریکا را با تنگنای وجودی و بنیانبرافکن در این منطقه مواجه سازد.
انقلاب، هم قدرت دارد و هم جرأت؛ هم میتواند و هم میخواهد؛ هم بضاعت دارد و هم جسارت.
۳. از این گذشته، این تقابل را نباید مضر به حال انقلاب ایران انگاشت؛ بلکه داستان از هر جهت، معکوس است. قطعکردنِ دستوپای آمریکا در این منطقه، جز با کنشگری مستقیم و میدانی ایران، ممکن نیست و اکنون ایران، چنین بهانهای را در اختیار دارد؛ همچنانکه در مواجهه با رژیم صهیونی، این امکان را به دست آورد و اینک رژیم صهیونی، با انحطاط و سقوط، دستبهگریبان شده است. تنها انقلاب ایران، توان غلتاندن این دو را به ورطۀ زوال دارد و اینک، امکان برای مداخلۀ ایران فراهم شده است. انقلاب ایران، نخستین گلوله را شلیک نکرد، بلکه غافلگیرانه مورد تجاوز و تعدّی قرار گرفت و اینک، از حقّ مشروعِ پاسخ برخوردار است. و این پاسخ باید فزونتر از حملۀ آنان باشد. در این معادلۀ جدید، هرچند نیروهای جنبشی و مقاومتیِ الهامگرفته از انقلاب ایران حضور و تداوم دارند، اما این بار، تمامیتِ وجه نظامی و سختِ خود ایران، به میدان پا میگذارد و جنگ از صورت واسطهای و بینابینی خارج میشود. این امکان، حداکثری خواهد بود و مسأله را به سطح بقا و تداومِ وجودی سوق خواهد داد.
۴. این منازعه، نه در زمان حاکمیت نیروهای متعلّق به گفتمان آرمانگرایی انقلابی، بلکه در زمانۀ صدرنشینیِ نیروهای متمایل به مذاکره و گفتگو و مصالحه رخ داد. پس نمیتوان ایران را متهم به تحریک و تقابل کرد. آنچهکه رخ داده و موقعیتی که شکل گرفته، حاصل ارادۀ بیرونی و عینی ایران نبوده، بلکه آمریکا، خویش را در وضعیتی دیده و یافته که چارهای جز اقدام واکنشی نداشته است. رژیم صهیونی، حملۀ نظامی را آغاز کرد و چندی بعد، خود را مغلوب و زمینگیر یافت و دست نیاز به سوی آمریکا دراز کرد. آمریکا نیز نمیتواند این پارۀ کانونی از وجودِ خود را در این لحظههای نفسگیر، تنها بگذارد و نظارهگر باشد. این وضع خاص، برآمده از اراده و مواضع دولتِ متناسب با آرمانگرایی انقلابی نبوده که بتوان پای ذات چالشی و ضدتجدّدی انقلاب را در این برهه به میان آورد. کسی نمیتواند تحقّق این درگیری را به تندرویِ نیروهای اصیلِ انقلابی نسبت بدهد و آنها را موأخذه نماید و ادعا کند که اینان، سایۀ جنگ بر سر ایران افکندهاند و ایران را به وادی تقابلِ عینی و سخت وارد کردهاند.
#جمشیدی
#بیچارهتان_میکنیم
#ققنوس_آتشین
🌐 @ghoghnuos13
─┅═ঊঈ🔥🦅🦅ঊঈ═┅─
فتـحقلّهها بسویظهور«🚩»
👈 آیا #شورای_عالی_فضای_مجازی (۱۸عضوحقوقی_۱۰عضوحقیقی) درک نکردهاند که فعالیتِ پلتفرمهای خارجی (واتس
👈آمریکا در کنار رژیم صهیونی قرار میگیرد و به ما حملۀ نظامی میکند، اما مقامات دولتی، باز هم از «مذاکره» با او سخن میگویند! «واتسآپ» را نیز گشودند! دلیل این واکنشهای عجیب، فقر غیرت و شرافت است یا فقر فهم و عقل؟!
علاقه دارند باز هم فریب بخورند و بستر نفوذ را فراهم کنند؟! در حاکمیت چه خبر است؟!
#بازی_با_روانِ_مردم
#جنگ_روانی
#دریچۀ_نفوذ
#جمشیدی
#ققنوس_آتشین
🌐 @ghoghnuos13
─┅═ঊঈ🔥🦅🦅ঊঈ═┅─
👈 آیا دولت وفاق نمیفهمد که واتسآپ و اینستاگرام در شرایط عادی، بستر «شبکهسازی پنهانی» است و در #شرایط_جنگی ، بستر «عملیات میدانی»؟! این واقعیت را هم در اغتشاش تجربه کردیم و هم در جنگ. این ولنگاری مشکوک، ساختار ارتباطی-امنیتی را گرفتار حفرههای بزرگ کرده و ششصد شهید بهجا گذاشته است.
#شورای_عالی_فضای_مجازی
#دریچۀ_نفوذ
#جمشیدی
#ققنوس_آتشین
🌐 @ghoghnuos13
─┅═ঊঈ🔥🦅🦅ঊঈ═┅─
💢 رد خوانش سکولار از انسجام اجتماعی:
«تجلّیِ اسلامِ انقلابی در ایرانِ پساانقلاب»
۱. روشنفکریِ سکولار در حال جاسازیِ «ایرانِ سکولار» بهعنوان ایدۀ بنیادین و معیار همبستگیِ جامعۀ ایران است. آیا نباید برای ما مهم باشد که سرمایۀ اجتماعیِ برآمده از جنگ، معنای دینی دارد یا سکولار؟ عرفی است یا قدسی؟ فقط اصلِ سرمایه مهم است و بس؟ اعتصام آن به حبلالله، اهمیّت ندارد؟ اگر ندارد که هیچ. اگر دارد، پس باید اعتراض کنیم که چرا تفسیر سکولار از جامعۀ ایران ارائه میدهند و میخواهند دین را به حاشیه برانند. قاسم سلیمانی گفت: ما ملّت امام حسینیم، اما اینها میگویند ما فقط ایرانی هستیم. میان این دو، تفاوت وجود ندارد؟! امتزاج اسلام و ایران را جریان روشنفکریِ سکولار هم قبول دارد؟! به آن تصریح هم کرده است؟! یا بهصورت عامدانه در پی «ایدئولوژیزدایی از روایت جنگ» است؟ اگر میخواهید در زمین آنها بازی نکنید باید تصریح کنید که ایرانِ کنونی، ماهیّتی جز اسلام و انقلاب ندارد و روایت سکولار از آن ارائهدادن، غلط است. اگر صداقت دارند و به واقعیّت فرهنگیِ جامعۀ ایرانی وفادار هستند، باید تصریح کنند که ایران، هویّت اسلامی-انقلابی دارد و مبتنی بر دین است و دین، دلیل دفاع است و عمق باورهای اسلامی و دینی، موجب همبستگی است، نه مطلقِ ایران و نگاه سکولار به آن. چرا نمیگویند؟! چون اعتقادی به این امر ندارند. حتی بخشی از بهاصطلاح انقلابیهای لیبرالشده، معتقدند که دورۀ وحدتبخشیِ اسلام به سر آمده و باید ملّیّت را اصل انگاشت.
۲. باید به مرزبندیهای معرفتی و نظری، متعهد باشیم. نباید بهگونهای موضعگیری کنیم که در سالهای بعد، امکان تکرار گفتههای توحیدی و تکمعیاری و دینیِ امام خمینی را نداشته باشیم. نباید حقیقت را بر اساس ملاحظات عملی، مسخ کرد. این قبیل «ثنویّتهای مصالحهای» که در تفسیر جنگ و ماهیّت انسجام در جامعۀ ایران میخوانیم، فقط به درد اصحاب سیاستِ عملگرا میخورد برای تداوم قدرتشان. اما در عالَم نظر، در نهایت باید یکی از دو امر را اصیل و بنیادی انگاشت و باید پاسخ حلّی داد؛ چون انطباق ایران و اسلام، تاریخی است نه ذاتی. اگر این انطباق وجود نداشت باید جانب کدامیک را گرفت؟! اصالت از آنِ کدام یک است؟! چرا علامۀ طباطبائی در المیزان میگوید مرز کشور اسلامی، عقیده است نه جغرافیا. نباید روح مهندس بازرگان را فراخواند و با داستانِ ایرانی و سکولار وی، همراه و همنوا شد. امام خمینی، تکلیف را در همان سالهای آغازین انقلاب، مشخص کرد. روایتهای اخیر، «سکولاریسمِ تحلیلی» هستند و باید در مقابلشان موضعگیری کرد. حذف حتی لفظ اسلام و هویّت اسلامی، عامدانه است. ما باید نگران ساحت تفکر و فرهنگ و اندیشه با جهتگیری اسلامی باشیم. جامعۀ ایرانی، دینی است و جلب رضایت یک جماعت محدود، دلیل موجّهی برای حذف ادبیّات دینی نیست.
۳. باید از این موقعیّت در راستای تثبیت «گفتمان اسلامی و انقلابی» بهره گرفت و این را بهعنوان مایه و پایۀ همبستگی معرفی کرد. رهبری نیز تصریح کرد که هویّت ملّی ما، سه لایه دارد: «عقبۀ تاریخی»، «اسلام» و «انقلاب». رهبری همیشه از اصالتِ فرهنگ اسلامی و انقلابی سخن گفته و گفته مایۀ مقاومت ما، ایمان دینی است. هر نوع تقلیلگرایی، به معنی «ایدئولوژیزدایی از جامعۀ ایران» است؛ همان طرحی که جریانِ سکولار در پی آن است. رهبری در ماجرای شرکت در انتخابات، برای کسانیکه با انقلاب، سازگار نیستند و بهعنوان دلیل فرعی و حاشیهای، به ایران ارجاع دادند و نه برای کلّیّت جامعۀ ایران و بهعنوان دلیل اوّلی و اصلی. چرا حداقلها و کفها را لحاظ میکنیم و میخواهیم ادبیّات ثانوی و موردی را تثبیت کنیم؟ باید منطق توحیدی را زنده کرد و گفت: خرمشهر را خدا آزاد کرد. باید به خدا و معنویّت و دین و ارزشهای انقلابی ارجاع داد و آنها را در متن جامعه، بازتولید و بازسازی کرد. انقلاب ما، «انقلاب به نام خدا» بود. با همراهی خودمان، به روند ایدئولوژیزدایی از جامعۀ ایران کمک نکنیم. همبستگی ملّی ما با «اسلام» و «انقلاب»، حاصل میشود و اصرار بر روی «مطلقِ ایران»، برطرفکنندۀ شکافهای قومی و ارادههای تجزیهطلبانه نیست. خیر و سعادت دنیا و آخرت ما، تکیه بر اسلام و انقلاب است، نه ایرانِ محض و سکولار. این ایمان دینی است که جامعۀ ایران را یکپارچه میکند. از هراس شکاف اجتماعی، به سراغ «چترِ عامِ سکولار» نروید که حتی در عمل هم مفید نیست. آنان که در صحنۀ جنگ بودهاند و بر سر جانشان معامله کردهاند، حکومت الله و آرمانهای انقلاب را - که در ایرانِ اسلامی، محمل و زمینۀ تحقق داشته است - اراده کرده بودند. اینک ایران در آینۀ اسلامِ انقلابی، هیبت و عظمت یافته و اسلامِ انقلابی، روحِ ایران شده است. این روح را از کالبد نزدایید.
#وحدت_ملی
#جمشیدی
#ققنوس_آتشین
🌐 @ghoghnuos13
─┅═ঊঈ🔥🦅🦅ঊঈ═┅─
💢 بازنگری در صورت مسأله:
کدام دوگانه، واقعی است؟
۱. جریان روشنفکریِ سکولار میکوشد مسأله را در قالب دوگانۀ «ملّت/امّت» تعریف کند، درحالیکه «صورت مسأله»، این نیست. ملّت، در طول امّت است و این دو، تزاحم و تعارضی با یکدیگر ندارند. درعینحال که میتوان یک واحد ملّی ایجاد کرد و در چهارچوب یک دولت-ملّت اندیشید، میتوان خود را پارهای از یک «پیکر بزرگتر» دانست که امّت اسلامی است. در ایران، یک دولت ملّی بهنام جمهوری اسلامی حضور دارد و مستقر است، اما این نظام سیاسی، خود را نسبت به تقدیر مسلمانان در عرصۀ بیرونی و منطقهای و جهانی نیز مسئول میشمارد و اینگونه نیست که خودبسنده و بریده باشد. اینکه رهبر انقلاب، بسیار به «عمق راهبردیِ» حاکمیّت در منطقه اشاره میکنند و معتقدند که انقلاب توانسته نسبت به جوامع و امّت اسلامی، الهامبخش و مولّد و برانگیزاننده باشد، به همین سبب است. ما خود را هم یک «واحد ملّی» میشماریم و هم قطعهای از «کلّیّت اسلامی». حتی طرح «تمدّن اسلامی» نیز که رهبر انقلاب، بسیار بر آن اصرار میورزند، بهمعنی یکپارچگیِ جامعۀ ایران با جوامع مسلمان دیگر در قالب یک هندسۀ معنایی و هویّتیِ بزرگ و کلان است، نه اینکه ایران بهتنهایی بتواند تمدّن تشکیل بدهد. دولت-ملّتها در عالَم کنونی، قادر به ایجاد تمدّن نیستند؛ چون امکانهایی که مستلزم تمدّنپردازی هستند، بسیار فراتر از بضاعت یک واحد ملّی است. ازاینرو، تمدّن را باید حاصل درهمآمیختهشدن افقهای مشترکِ چند جامعه و واحد ملّی دانست. تمدّن غربی نیز چنین وضعی دارد. حاصل اینکه برخلاف پنداشت لیبرالهای ایرانی، ما ناگزیر نیستیم که میان ملّت و امّت، یکی را انتخاب کنیم؛ چنانکه انقلاب اسلامی در دهههای گذشته نیز، هرگز یکی را انتخاب نکرده و دیگری را واننهاده است، بلکه منطق ترکیبی و تلفیقی داشته است.
۲. دوگانۀ واقعی، دوگانۀ «ایرانِ سکولار/ ایرانِ اسلامی» است و نه دوگانۀ «ملّت/ امّت». دوگانۀ ملّت/ امّت را جریان روشنفکریِ سکولار ساخته تا بر اساس آن ادعا کند که جمهوری اسلامی، «ایدئولوژی» را بر «منافع ملّی» ترجیح میدهد و ایران را به فراموشی سپرده است و در نظرش، فلسطین و لبنان بر ایران برتری و تقدّم دارند. این ادّعا، باطل است و واقعیّت عینی آن را تأیید نمیکند. میان عمق راهبردی و هویّت اسلامی و حمایت از مسلمانان مظلوم از یک سو، و ساختن ایران و تعهد به انگارۀ دولت-ملّت، هیچ تعارضی وجود ندارد، بلکه برعکس، این دو نسبت به یکدیگر، همافزایی دارند. این در حالی است که جریان روشنفکریِ سکولار با این دوگانۀ ناواقعی، قصد خود را که تولید روایت سکولار و غیرایدئولوژیک از ایران است، پنهان نگاه میدارد. ایران در روایت سکولارها، ایرانِ «قومی» و «نژادی» و «جغرافیایی» است، نه ایرانِ «معنایی» و «هویّتی» و «معنوی» و «قدسی». غرض آنها این است که «روح دینی» را از ایران بزدایند و جامعۀ آن را جهانیشده و سکولار و بیطرف تصویر کنند؛ جامعهای که از الگوی امام و امّت در دهۀ شصت عبور کرده و گفتمان اسلامی و انقلابی را برنمیتابد و تنها منافع ملّیاش - البته به تعبیر سکولار و تجدّدیاش که مادّی و اینجهانی است - را طلب میکند. بهبیاندیگر، هدف آنها این است که به جامعۀ ایرانی القا کنند که زمانۀ ایدئولوژیِ اسلامی و انقلابی به سر آمده و آرمانهای انقلابی، دیگر نمیتوانند این جامعه را در بر گرفته و پوشش بدهد. اصرار آنها بر مفهوم ایران و وطن و میهن، به همین دلیل است؛ چنانکه خودشان نیز به این برداشت و تفسیر سکولار، تصریح کردهاند. نخستین کسیکه در ایران پساانقلاب، این خطّ فکری و سیاسی را مطرح کرد، مهندس بازرگان بود و این امر، یکی از بنیادیترین شکافهای ایدئولوژیک او با امام خمینی بود. در دورۀ واگراییهای دهۀ هفتاد، این حسین بشیریه بود که مسأله را به دامن علوم سیاسیِ تجدّدی افکند و خوانش علوم انسانیوار از آن ارائه کرد. پس از این، جبهۀ اصلاحطلبیِ سکولار، این ایده را برگرفت و در قالب تعابیری همچون «فلسطینیتر از فلسطینیها نباشیم»، «ترجیح منافع ملّی بر ایدئولوژی»، «ایدئولوژیزدایی از جامعه و سیاست خارجی»، «ایران برای همۀ ایرانیان» و ... ترجمه و تکرار کرد. امروز نیز دنبالههای این جریان به میدان روایت آمدهاند و میکوشند بهعنوان بازسازیِ سرمایۀ اجتماعی با تکیه بر جنگ تحمیلیِ اخیر، طرح ناتمام و ناکامِ ایدئولوژیزدایی و سکولاریسمِ پنهان را محقّق کنند. ارجاع به بازتولید سرمایۀ اجتماعی، دستاویزی برای توجیه و تثبیتِ تکثّرِ لیبرالی و زدودنِ رسمیّت و اعتبار از اسلامِ انقلابی بهعنوان گرانیگاهِ هویّت ملّیِ ایرانیان است.
#دریچۀ_نفوذ
#وحدت_ملی
#جمشیدی
#ققنوس_آتشین
🌐 @ghoghnuos13
─┅═ঊঈ🔥🦅🦅ঊঈ═┅─
فتـحقلّهها بسویظهور«🚩»
👈 لیبرالها میخواهند این نگاه را تثبیت کنند که باید در نظم فرهنگیِ پساجنگ، ارزشهای دینی را نادیده
💢 شرحِ عریانِ ذهنیّتهای مکتوم
بخش عمدهای از جریان روشنفکریِ سکولار در بیان مقاصد و طرحهای خویش، تعارف و محافظهکاری دارد و زبان به صراحت نمیگشاید. من در این مجال، ذهنیّت آنها را بهصورتی بیپرده و شفاف، بیان میکنم تا آشکار شود که طرح استحالۀ فرهنگی، چه ماهیّتی دارد و در دورۀ پساجنگ، به کدام سو خواهد رفت. این شرحِ عریان را بخوانید:
ایرانِ جدید، غیرایدئولوژیک است. دیگر دین در عرصۀ عمومی، معنا ندارد. دینِ سکولار، از نظریۀ قبض و بسطِ تئوریک شریعت، آغاز شد و اینک در متن رویدادهای عینی، متولّد شده است. جامعۀ ایران، در حال گذار است از سنّت دینی به تجدّد سکولار. جمهوری اسلامی نیز اگر بخواهد بماند، باید از آرمانهای هویّتیاش بگذرد و به هدفهای سکولار و اینجهانی، بسنده کند. هرگونه تلاش نظام برای اسلامیسازیِ فرهنگ و سبک زندگی، انسجام اجتماعی را میزداید و نزاع را به مناسبات جامعه و حاکمیّت، سوق خواهد داد. پس باید از آرمانهای دهۀ شصت عبور کرد. سکولاریسم، تنها راهِ پیشِ روی نظام است. گزینههای دیگر، در حکمِ خودبراندازی است. جامعه بیش از این، کشش تحمیل ارزشها و سرکوب دیگریها و غیریّتها را ندارد و میخواهد از سایۀ سنگین ارزشهای دینی و حکومتی خارج بشود و آنگونه که میل دارد، زندگی کند. زندگی، بهخودیخود و مستقل از هر آرمان و غایت و ارزشی، هدف شده است و کمال و سعادت و تعالی، تهی از معنا شده است. زندگی یعنی انتخابهای انسانهای خودمختار و خودبسنده که لذّت را طلب میکنند و نه کمال را. جامعه میخواهد در فضای رها و غیرحکومتی، تنفّس کند و از الزامهای آمرانه و تحمیلهای قانونی و مهندسیهای ارزشمدارانه خارج بشود. همۀ طرحهای فرهنگیِ جمهوری اسلامی در مقام ساختنِ هویّت خالص و دینی، شکست خوردهاند و اینک باید مسیر دیگری را پیش گرفت؛ دولتِ بیطرف و حداقل که ریشه در لیبرالیسم دارد. نظریۀ مردمسالاریِ دینی، خُرد شده و از سوی جامعه، با واکنش منفی روبرو شده است. انتخاب کنونی و بازاندیشانۀ جامعه، لیبرالدموکراسی است و نه مردمسالاری دینی. جمهوری اسلامی در مسیر مهندسی فرهنگی، به کوچۀ بنبست رسیده و اکنون، چارهای جز تجدیدنظر در رسالتهای پیامبرانهاش و بازتعریف تصوّرش از جامعه ندارد. دیگر نمیتوان از اسلامِ ناب محمّدی و ارزشها و انقلاب و انقلابیگری و انسان متعهد و استکبارستیزی و حکومت دینی و سعادت و مکتب و حقیقت و تکلیف سخن گفت. اقتضای زمانه، همۀ این معانی و معارف را برچیده و جامعه، دیگر تاب و تحمّلِ تزریقِ تحمیلیِ ارزشها به پیکرۀ خویش را ندارد. باید جامعۀ آزاد، جایگزین جامعۀ دینی بشود و دین به گوشۀ زندگیِ شخصی رانده شود. مقاومت و اصرار جمهوری اسلامی بر ارزشها، فقط موجب دستبهگریبانشدن آن با جامعه میشود و بر حجم شکاف دولت و ملّت میافزاید. سکولاریسم که از دهۀ هفتاد آغاز شد، اینک به امر غالب و راهحل محتوم تبدیل شده است و نظام، چارهای جز پذیرش پیشدستانه و متواضعانۀ آن ندارد. تکثّر اجتماعی، امکان تحقّقِ اجتماعیِ شریعت را ستانده و مقاومت و مخالف و آشوب و نزاع آفریده است. باید از همۀ آرمانهای آغازین انقلاب برید و تنوّع و تعدّد و تکثّر را پذیرفت و افسانۀ جامعۀ دینیِ یکدست و همگون را به فراموشی سپرد. امروز جامعۀ ایران، زیر چتر مشترکِ جدیدی قرار گرفته که خودِ ایران است؛ ایران، اما بدون هرگونه قید و بندِ هویّتی و معنایی و دینی و اعتقادی. ایران بهمثابه یک جغرافیا، به امر اجماعی تبدیل شده و هیچ امر دیگری نمیتواند این اندازه، قدرت پوشش و دربرگیرندگی داشته باشد. نظام باید آرام و نامحسوس، این واقعیّت اجتماعیِ نوپدید را گردن بنهد و در سیاستهای هویّتی خویش، تجدیدنظر کند. چرخش از سیاست هویّت به سیاست تمایز، تنها گزینۀ روی میز برای جمهوری اسلامی است. جامعه از معیارها و قواعد ارزشی عبور کرده و آنها را برنمیتابد و فقط به لذّت و من و زندگی و آزادی میاندیشد. چنین جامعهای را باید به حال خویش، رها کرد و با آن تقابل نداشت. اینگونه شد که جمهوری اسلامی از طرح پیامبرانۀ اسلامیسازیِ حکومت و جامعه و نظامات اجتماعی، به سکولاریسم و تهیشدن از آرمانهای قدسی و معنوی رسید. جنگ اخیر که در آن ایرانِ سکولار و عرفی، متجلّی و اجماعی شد، آشکارترین صورتِ شکستِ طرح هویّتیِ جمهوری اسلامی بود. این جنگ، ناخواسته به نیروی پیشرانِ سکولاریسمِ رسمی و حاکمیّتی تبدیل خواهد شد و نظام را بیش از پیش، در محاصرۀ اقتضائاتِ غیرارزشی و جهانیشدۀ جامعۀ ایران قرار میدهد.
#ترورِ_هویّتی
#وحدت_ملی
#جمشیدی
#ققنوس_آتشین
🌐 @ghoghnuos13
─┅═ঊঈ🔥🦅🦅ঊঈ═┅─
💢 در برابر فهمهای نامنطقی:
پنجرۀ نقد را نبندید!
۱. برخی برداشتهای مطلق و سوگیرانه از سخنان رهبری، بسیار عجیب هستند. مگر رهبری تاکنون دربارۀ دولتهای گذشته گفته بودند که «من از فلان دولت حمایت نمیکنم» یا «مردم از فلان دولت حمایت نکنند»؟! این حمایت، امر مشترک و همیشگی بوده و اختصاص به هیچ دولتی نداشته است. اتفاق تازهای رخ نداده! انتظار داشتید رهبری بگویند مردم از دولت فاصله بگیرند؟! نهفقط دربارۀ دولتها، بلکه دربارۀ هیچیک از نهادها، تاکنون رهبری موضعی نداشتهاند که بر نفی دلالت داشته باشد. در کجا رهبری گفتهاند مردم در برابر فلان نهاد بایستند؟! یا مردم به فلان نهاد، کمک نکنند؟! هیچجا. دربارۀ دولت اعتدال نیز که آنهمه صدمات و لطمات زد، رهبری در هیچ سخنی، توصیۀ به عدمکمک نکردند، چه رسد به تقابل.
۲. منطق عملی رهبری نسبت به دولتها، اصطکاک و تنش نیست. در تلخترین شرایط نیز ایشان، بنا را بر تفاهم و همکاری و کمک میگذارند و میخواهند گرهها گشوده شود. اگر تضادها و تعارضهای نهانی، در سطح بالا هم قرار داشته، باز رهبری سعی کردهاند دورۀ دولتها به سر آید و فرود آرام و پایان خوش رقم بخورد. توقع مواجهۀ غلیظ و تقابل و عزل از رهبری، نابجاست. ایشان به دولتها از دو منظر مینگرند؛ یکی از اینکه جزو ساختار رسمی و قانونی و بخشی از نظام هستند، و دیگر اینکه منتخب مردم هستند. این دو جهت، سبب میشود که حتی در صورت تفاوت جدی میان سیاستهای رهبری و دولتها، ایشان به حمایت از آنها ادامه بدهند و به صورتی رفتار نکنند که حس جدایی و اصطکاک در ذهنیت مردم رخ بدهد. فراتر از اینها، علامۀ مصباح میگفت با وجود اینکه رهبری میدانند برخی نیروهای سیاسی، قصد خیانت و توطئه دارند و مترصّد ضربهزدن هستند، اما باز هم مواجهۀ پدرانه و بزرگوارانه با آنها دارند و به روی خویش نمیآورند و با آنها با ملاطفت و ملایمت رفتار میکنند. از این جهت، ایشان بر این باور بود که سعۀصدر رهبری، حیرتآور است.
۳. به یاد داریم که در دورۀ دولت اصلاحات نیز، رهبری همواره به همبستگی و وحدت دعوت میکردند و به حمایت از دولت میپرداختند، اما از آن سو، شخصیتی مانند علامه مصباح، از زاویۀ فکری و معرفتی، به نقد جدی و چالشی دولت میپرداخت؛ چنانکه ایشان بهعنوان یک نیروی منتقد دولت اصلاحات شناخته میشد. بدینجهت، رئیس دولت وقت نیز از علامه مصباح، ناخشنود و بلکه عصبانی بود. بااینحال، علامه مصباح در آن دوره، نقدهای بنیادین خویش را به نحوۀ حکمرانی دولت و بهخصوص سیاستهای فرهنگیاش، تعطیل نکرد. تکلیف رهبری با دیگران تفاوت دارد و لازم نیست نیروهای فکری نیز همانند رهبری، ملاحظات فراوان داشته باشند؛ چون تفاوت در موقعیت، موجب تفاوت در موضعگیری میشود. حضرت امیر -علیهالسلام- هیچگاه جناب ابوذر را از روشنگریهایش باز نداشتند، اما خودشان آنگونه عمل نکردند. همین نقادیهای مبتنی بر حق و انصاف، در ذات خودش، کمک و مساعدت است. حمایت از هیچ دولتی، مطلق نیست؛ بلکه حمایت، فقط از فضیلتها و صوابها و صلاحهاست. حمایت از خطا و خیانت، بیمعناست. آنجا که دولت به راه حق رفت، باید حمایت و همدلی کرد، و آنجا که به جانب باطل رفت، باید نقد و نهی کرد. ما با امر مطلق روبرو نیستیم که بتوانیم مواجهۀ مطلق در پیش بگیریم. ساختارهای نسبی، مواجهات نسبی و اقتضائی و موقعیتی میطلبند.
#اتّحاد_مقدّس
#جمشیدی
#ققنوس_آتشین
🌐 @ghoghnuos13
─┅═ঊঈ🔥🦅🦅ঊঈ═┅─
💢 سکولاریسمِ نهچندان پنهان:
چگونه هویت را باختند؟
۱. عباس صالحی ـ وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی- گفته است: «ایرانِ سال ۱۴۰۳ با ایران ۱۳۶۰ تفاوتهای قابلتوجهی دارد؛ اگر تغییرات اجتماعی ایران را نبینیم راهحلهایمان نیز متناسب با واقعیت نخواهد بود. از جنگ تحمیلی به بعد، ما دو گروهِ وطندوستان و وطنفروشان را داریم؛ باید آرایش ملی در همۀ حوزهها از جمله فضای فرهنگ تغییر کند.»
۲. این عبارات، لایۀ ذهنی نهانشدۀ وزیر ارشاد را نشان میدهد و آشکار میسازد که وی میخواهد طرح «سکولاریسم پنهان» را تحقق ببخشد. مدعای او این است که جامعۀ ایران نسبت به دهۀ شصت، تغییرات فراوانی داشته و حاکمیت، دیگر با آن جامعه روبرو نیست. جامعۀ دهۀ شصت، چگونه بود؟ جامعهای که اسلام و انقلاب، در کانون گفتمان آن نشسته بود و وجه غالب در جامعه، ایدئولوژی اسلامی و انقلابی بود. جامعهای که در پی ایثار و تعهد و معنا و تکلیف بود و آخرت را بر دنیا ترجیح میداد و همۀ وجود و ماهیتش، متأثر از موج قدسی انقلاب بود. جامعهای که هشت سال، درگیر جنگ بود و ایستاد و دفاع مقدس را آفرید. جامعهای که مطلوبهای دینی داشت و با عقل قدسی میفهمید و تحلیل میکرد. جامعهای که تصور قدسی و ملکوتی از ساختار سیاسی داشت و آن را صورت متجلی اسلام میانگاشت.
۳. جامعۀ کنونی چگونه است؟ بهحتم، واقعیتی بسیار متفاوت از دهۀ شصت و حتی متضاد با آن است که وزیر ارشاد - وزیری که شنیدهام او را وزیر آقا میخوانند - اینچنین جزمی و مطلق سخن میگوید و گذار را طلب میکند. اوصاف این جامعۀ نوپدید از منظر لیبرالهای ایرانی - که وزیر ارشاد هم یکی از آنهاست - چنین است: جامعۀ ایران، بهشدت متکثر شده و هویتهای متفاوت و متضاد در آن متولد شدهاند. دیگر اسلام و انقلاب، منزلت محوری ندارند و نمیتوانند همچون چتر گفتمانی، جامعه را دربربگیرند. هویتهای اجتماعی، پراکنده و چندضلعی و تکهتکه شدهاند. جز خود ایران - آنهم فقط بهمثابه یک قطعۀ جغرافیایی و خاکی، نه گسترهای هویتی و معنایی- هیچ عنصری برای انسجام اجتماعی باقی نمانده است. دهۀ شصت و ارزشهایش فروپاشیده و دورۀ ایدئولوژی انقلابی به سر آمده است. انقلاب و نظام، دیگر نهتنها وحدتبخش نیست، بلکه خودش یکی از متهمان اصلی گذشتۀ انسدادی و انقباضی است و از نظر جامعه، باید تغییر پارادایم بدهد. باید طرح سبک زندگی اسلامی را که آیتالله خامنهای مطرح کرد، بهکلی کنار نهاد؛ #مهندسی_فرهنگی ، از اساس و در ذات خود، غلط بوده است. نباید در انتخابهای فرهنگی جامعه دخالت کرد. از جمله، باید از حجاب عبور کرد و برای بازتولید دوبارۀ آن، جمهوری اسلامی را دچار خودبراندازی نکرد. اینکه آیتالله خامنهای، کشف حجاب را #حرام_سیاسی معرفی کرد، آخرین تلاش ایشان برای بازگرداندن سبک زندگی دینی به جامعهای بود که تغییر کرده است. کوشش ایشان، شکست خورد و جامعه، بر انتخاب خود اصرار ورزید و آن را تحکیم کرد. پس از این، باید بر تکثر تأکید کرد و ایران. سیاست معقول، سیاست تمایز است نه سیاست هویت. هویت اسلامی و انقلابی، مرده است که یک اقلیت متحجر و افراطی، آخرین نسل وفاداران به آن هستند.
۴. طرح سکولاریسم پنهان، از درون قدرت رسمی در حال پیگیری است؛ نیروهای سیاسی رسمی، با سیاستهای ناگفتۀ خویش، جمهوری اسلامی را وارد چرخۀ ترمیدور کردهاند. برای من بهعنوان کسیکه دل و جانم با ارزشهای انقلابی، آمیخته و مأنوس است، حتی نگاشتن این سطور نیز تلخ است، اما چه باید کرد که حقیقت، اینگونه است. معاملۀ کنونی، معامله بر سر ماهیت است تا وجود بماند؛ از ارزشها میزدایند تا تنشهای درونی، تقلیل یابند. به باور بخش عمدۀ حاکمیت، ارزشهای آغازین انقلاب، اینک حجیت و اعتبار ندارند و خودشان محل مناقشه و موضوع نزاع شدهاند. ترمیدور، معنی دیگری دارد؟! و این تازه، لحظههای ابتدایی روند ارتجاعی است. #دولت_سکولار ، شکل گرفته است؛ دولت دین اقلی، دولت تساهلوتسامح، دولت تکثر لیبرالی، دولت عقل تجددی. واگراییهای دهۀ هفتاد، متوقف نشدند و به اکنون رسیدند. ماهیت و روح و حقیقت نظام که انقلاب و ارزشهایش است، در حال بلعیدهشدن است. زین پس، حیات صوری و شکلی را نظارهگر خواهیم بود. جریان غیرانقلابی درون نظام، تکهتکه، طرحهای خویش را پیش برد و پارههایی از جامعه را مسخ کرد و به ابزار فشار سیاسی تبدیل نمود. سه دهه استحالۀ تدریجی در ساختار رسمی، سرانجام به مرحلۀ تحکیم و تثبیت رسید. دیگر سخنی از گام دوم انقلاب و دولت جوان حزباللهی و حلقههای میانی و سبک زندگی اسلامی و اصالتهای انقلابی در میان نیست. تبدل گفتمانی رخ داده و ما به زمانۀ غلبۀ لیبرالیسم پا نهادهایم. همین که شخصیتی همچون عباس صالحی بر کرسی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تکیه زده، حاکی از فروریختن ارزشهای انقلابی دهۀ شصت است.
#جمشیدی
#ققنوس_آتشین
🌐 @ghoghnuos13
─┅═ঊঈ🔥🦅🦅ঊঈ═┅─
💢 دولت ترمیدور و پایان عهدِ انقلابی:
تحکیمِ سکولاریسمِ فرهنگی !
۱. برایم کارت دعوت به عروسیِ یکی از اقوام دور را آوردند. باز کردم دیدم تصویر خودش را کنار همسرش که مکشفه و با وضع پوششیِ بسیار بد بود، درج کردهاند. بسیار محزون شدم. این بار دوم است که میبینم که اقوام، چنین کارتهایی منتشر میکنند. تصوّر کنید که یک مرد، ازدواج کرده، اما تصویرِ نیمهبرهنۀ زنش را برای همه میفرستد؛ یعنی عکسی که باید در آلبوم شخصی و خانوادگی باشد، انتشار عمومی مییابد. این اندزه افول و انحطاط فرهنگی، عجیب است. بیغیرتی و بیعفتی، رواج یافته. وقتی رئیسدولت، کشف حجاب و برهنگی را مخالف عفت نمیشمارد و در عین حال، از سوی فقهای شورای نگهبان، تأیید صلاحیّت میشود، فهم عمومی، این خواهد بود که خودِ نظام، حسّاسیّت و جدیّتی ندارد، چرا ما باید کاسۀ داغتر از آش بشویم. سستی ورزیدند و حسّاس و غیور نبودند و بر روی خطوط قرمز، پافشاری نکردند. حاکمان عملگرا و خواص محافظهکار، اندوختههای فرهنگیِ دورۀ پساانقلاب را به باد دادند.
۲. آنچهکه در فرهنگ و عرصۀ عمومی میگذرد، دلالت بر ولنگاری و لاابالیگری در حدّ اعلا دارد. گویا هیچ قاعده و قانونی در میان نیست. جامعه بهطور کلّی، رهاست. اعتبار و رسمیّت دیانت، زائل شده است. آری، این عاقبت نظامی است که نسبت به هویّت حاکمانش، حسّاس نباشد و با اندرونیِ حکمرانی، بر اساس قاعدۀ دموکراسیِ سکولار معامله کند؛ هر چند به نام مردمسالاریِ دینی. صلاحیّتهای هویّتی را در نظر نگرفتند و به هر ازراهرسیدهای، مجال ریاست و صدارت دادند و قدرت را در اختیار وی نهادند. حاصل شد فروپاشیِ هویّتی. مؤمنان، هم اقلّیّت شدهاند و هم بدنام. تخطئه و طرد میشوند و از حاکمیّت نیز ناخشنود هستند که بههرقیمتماندن را بر ارزشهای بنیادینش ترجیح داده است. میتوانست بایستد، اما کسانی را در قدرت نشاند، که خودشان دچار چرخشها و انحطاطها و انقباضهای هویّتی بودند.
۳. جمهوری اسلامی، وجوهِ فرهنگیِ انقلاب را باخت و به چیزی شبیه ترکیه و ... تبدیل شد. ترمیدور فرهنگی، اتّفاق افتاده است. شیرازۀ فرهنگ، شکسته شده. ستون معنا، فروریخته. سکولاریسمِ فرهنگیِ پنهان، به جان نظام افتاد و انقلابش را بلعید. یک صورت پوشالی از معیارهای فرهنگی مانده است؛ نام و بس. سیرت رفت و صورت ماند. ساخت حقیقیِ فرهنگی، رنگ باخت و ساخت حقوقیِ فرهنگی، مانده است. روشن است که عقبنشینیهای فرهنگی، پایان ندارند. سکولاریسمِ فرهنگی، تمامیّت دهۀ شصت را در خود فروبرد. اینک نظام، دغدغۀ بقا دارد؛ فقط میخواهد بماند، اما مسأله این است که برای ماندن، باید بهجای طرح اسلامیسازی، طرح سکولارسازی را در دستورکار خویش قرار بدهد تا مردمِ برساختۀ لیبرالهای ایرانی، در برابرش صفآرایی نکنند. ذهنیّت و باطن جامعه را از دست داد و فریب دیانتهای قشری و صوری و سکولار و اقلّی را خورد. اینک کار به جایی رسیده که نهفقط انقلاب، بلکه حتّی اسلام هم مقوّم هویّت ملّی ما شمرده نمیشود؛ تنها یک قلمرو خاکی بهنام ایران باقی مانده که جوهرهاش وطن است. اسلام و انقلاب، دچار زوالِ رسمی شدند و به حاشیه رفتند و دیگر امرِ عام و ملّی و فراگیر و پوششدهنده نیستند. این روایت، روایت شایعِ روشنفکریِ سکولار و شبهانقلابیهای عملگرا و بسیاری از عناصر درون حاکمیّت است.
۴. جمهوری اسلامی را کارگزارانش، مسخ و مستحیل کردند؛ آنان که هویّت تجدّدی داشتند اما حاکمیّت، گشادهدستانه و خاماندیشانه، قدرت را بر سینیِ دموکراسیِ سکولار نهاد و به آنها تعارف کرد. آنها نیز با باطن نظام، آن کردند که امروز میبینیم. مشکل، ساختاری و ریشهای و عمیق است. قدرت دینی، هیچ تناسبی با چنین حاکمانی نداشت. افسوس که اگر جمهوری اسلامی، صلاحیّتها و کفایتها و خطوط قرمزِ حاکمان و کارگزاران را در نظر میگرفت، امروز به چنین تنگنایی دچار نمیشد. حضور لیبرالیسم در عمق قدرت سیاسی، خطای راهبردیِ جمهوری اسلامی بود. باد کاشتند و طوفان درو میکنند. اینک، هم معیشت را باختند و هم معاد را، هم اقتصاد را و هم فرهنگ را، هم مادّه را و هم معنا را.
لیبرالیسمِ شبهمذهبی، جمهوری اسلامی را وارد روند ترمیدور کرد. من مدّتهاست فاتحۀ فرهنگ و هویّت و معنا و ارزشها را در جمهوری اسلامی خواندهام و میدانم که داستانِ خسارت محض، در فرهنگ نیز تکرار شد. نظام که هیچ، حتی در حوزههای علمیه نیز - که باید علمدار دین و دیانت باشند - هیچ خبری از واکنشهای بازدارنده نیست. دولت ترمیدور، زیرکانه و موذیانه، طرحهای فرهنگی خویش را پیش میبرد با چماق وفاق، مخالفان را سرکوب میکند و با ارجاع به رهبر انقلاب، دهانها را میدوزد. چه سرنوشت تلخی برای فرهنگ رقم خورد. هر آنچه را که سیّدمرتضی آوینی گفت اما شنیده نشد، رخ داد.
#جمشیدی
#ققنوس_آتشین
🌐 @ghoghnuos13
─┅═ঊঈ🔥🦅🦅ঊঈ═┅─
فتـحقلّهها بسویظهور«🚩»
💢 دولت ترمیدور و پایان عهدِ انقلابی: تحکیمِ سکولاریسمِ فرهنگی ! ۱. برایم کارت دعوت به عروسی
💢 دولت لیبرالی و دولت جوانِ حزباللهی:
امید یا ناامیدی؟!
۱. زمانۀ عجیبی است که اگر کسی چون من، نسبت به فراموشیِ «اصالتهای انقلاب» هشدار بدهد و از «نظریۀ نظامِ انقلابی» سخن بگوید و وضع کنونیِ جمهوری اسلامی را با «گفتمانِ آغازینِ انقلاب» بسنجد و از «حضور لیبرالها در قدرت»، اظهار نگرانی کند و معتقد باشد که در فرهنگ، سیر افولی پیمودهایم و «واگراییهای دهۀ هفتاد»، به لحظۀ ترمیدور رسیدهاند و گام دومِ انقلاب در تعلیق مانده است؛ ناگهان کسانیکه از خط مقدّمِ نزاعهای معرفتی و فکری، حتّی یک عکسِ یادگاری نیز ندارند، برمیآشوبند و مرا به نفی و انکار انقلاب و نظام و بنیان قدسیِ آن که شخص رهبری است، متهم میسازند! این چه نفی و انکاری است که همچنان، «چهارچوبِ مرجعِ تحلیل»ش، خودِ انقلاب و نظراتِ بزرگان فکری آن است؟! شبهانقلابیهای عملگرا، شتابان و شادان، تاریخِ مراسمِ ختمِ وفاداری مرا به انقلاب اعلام میکنند و چندی بعد، بر سر گوری که تهیست، ناله و شیون سر میدهند که آری، سرنوشت فلانی نیز شبیه فلانی و فلانی شد و تمام. در پی شواهدی برای اثبات پیشفرضِ ذهنیِ خودشان هستند؛ اینکه انقلابیهای رادیکال، دیر یا زود، سقوط میکنند و در نقطۀ مقابلِ گذشتۀ خودشان قرار میگیرند. اما باید گفت، آنکه سقوط کرده، اینان هستند که روح لیبرالیِ اصلاحطلبی در آنها حلول کرده و به واسطۀ عملگرایی، شبیه آنها شدهاند. با ناانقلابیها، همکاسه و همسخن شدهاند و در عین حال، آدمهای متعهد به اصالتهای انقلابی را، به عبور و گذار و چرخش و دگردیسی متهم میکنند.
۲. در آن یادداشت، اوّلاً، نقد با «معیار انقلابی» صورت گرفته بود، نه با «معیار لیبرالی». من لیبرالیسم را نفی کردم و در امتداد گفتمان انقلاب، نقد کردم و به خودِ انقلاب ارجاع دادم. ذاتِ چنین نقدی، اینسویی است، نه آن سویی. ثانیاً، لبۀ تیز نقد، معطوف به «کارگزارانِ لیبرال» بود نه «اصل نظام». نظام به دلیل التقاط برخی از کارگزاران عمدهاش، دچار ترمیدور شده است. این نیز به دلیل در نظر نگرفتنِ «صلاحیّتهای هویّتی» در گماردن کارگزاران است. ازاینرو، «لیبرالهای قدرتنشین»، میان نظام و انقلاب، شکاف ایجاد کردهاند. البته ترمیدور، کامل نشده بلکه نظام، وارد آن شده است و در مراحل آغازینش قرار دارد. نقطۀ شروع آن نیز، واگراییهای دهۀ هفتاد بوده است. از جمله، مواضع دولت کنونی را باید جزو آخرین شواهدِ تحقّقِ ترمیدور دانست؛ چنانکه دربارۀ جنگ، بیانیۀ رسمیای مینویسند که حتّی لفظ اسلام در آن نیست. از اساس باید گفت، استقرار کسی در قدرت که در برهۀ گفتارهای انتخاباتیاش، لیبرالیسمِ فرهنگی را اشاعه میدهد، حاکی از ترمیدور است؛ چه در عرصۀ ساختاری که وی را تأیید میکند و چه در عرصۀ جامعهای که او را برمیگزیند. ارزشهای انقلاب در سطح رسمی، دچار تزلزل و فرسایش و حتّی انکار شده است. جالب اینکه منتقدان، حالِ بالفعلِ کارگزارانِ لیبرال و محافظهکارِ نظام را رها کردهاند و به غیبگویی دربارۀ آیندۀ بالقوّۀ من رو آوردهاند.
۳. اگر همچنان همین کارگزاران لیبرال یا محافظهکار در قدرت باشند، نباید امید داشت، بلکه باید از انقباضِ بیشتر سخن گفت، اما اگر «دولت جوانِ حزباللهی» مستقر شود، گشایش رخ خواهد داد. خودِ جمهوری اسلامی به لحاظ ساختاری، معیوب است که لیبرالها، امکان رخنه در آن را دارند. ساختار، نَشتی دارد. زمینِ ساختار، کج است. ساختار از لحاظ فرایندی و نظارتی، محتاج بازاندیشی است. اگر این درد علاج نشود، لیبرالهای عرصۀ رسمی، ماهیّت انقلابیِ نظام را خواهند بلعید و نظام، دچار زوالِ هویّتی خواهد شد. اکنون نیز دیر شده است؛ چون الیگارشیِ ثروت و قدرت شکل گرفته و سرمایهسالاریِ زالوصفت و چسبیده به بند نافِ قدرت، سفرۀ مردم را به آتش کشیده است. رهبر انقلاب از اوایل دهۀ هفتاد، نسبت به اشرافیگری و مادّیگری و شکلگیری طبقۀ نوکیسۀ برآمده از ثروتهای بادآورده در متن جمهوری اسلامی هشدار دادند و چون اعتنا نشد و «اشرافیّتِ دولتی» پدید آمد، ایشان بیانیۀ هشتمادّهایِ مبارزه با مفاسد اقتصادی را در اوایل دهۀ هشتاد صادر کردند. این یعنی شد آنچه نباید میشد. همچنین اگر در دهۀ هفتاد، «لیبرالیسمِ فرهنگی» بهصورت عریان و پُرشتاب و تهاجمی در دستورکار دولت قرار داشت، اکنون امتدادهای همان دولت در این دولت، به تجربه آموختهاند که باید نهفته و ملایم و تفاهمی پیش بروند، و میروند. این قطعهها، قطعههای طرح ترمیدور هستند که اندکاندک، در حال پیشرویاند. من به دلیل فهمِ چنین چالشی و مشاهدۀ روند شتابانش در دورۀ اخیر، چندیست که وارد «نقادی ساختارِ رسمی» شدهام و معتقدم نباید سکوت و توجیه کرد؛ چون هرچه پیش برویم، گرهها کورتر خواهند شد.
#جمشیدی
#ققنوس_آتشین
🌐 @ghoghnuos13
─┅═ঊঈ🔥🦅🦅ঊঈ═┅─
💢قطعههای یک طرح امنیتی:
#کشف_حجاب و #براندازی_سیاسی
۱.از اوایل دهۀنود، روند کشف حجاب آغاز شد. در این مرحله که تا سال نودوشش طول کشید، دو اتفاق رخ داد. نخست اینکه برای کشف حجاب، مفهومسازی صورت گرفت؛ از جمله آزادیهای یواشکی، چهارشنبههای سفید، نه به حجاب اجباری و... . در این برهه، تعداد اندکی از زنان در کوچههای خلوت و از پشت سر، عکس و فیلم تهیه میکردند و به شبکههای ماهوارهای فارسیزبان ارسال میکردند. این موج، در نخستین لحظههای خود قرار داشت و شاید کسی گمان نمیکرد که بیش از یک بازی رسانهای و زودگذر باشد و بتواند موج اجتماعی بیافریند. آری، بازی تصاویر و روایتهای رسانهای آغاز شد و در گام اول، فضای مجازی را درنوردید و مباحثۀ فراوان پیرامون خود ایجاد کرد، اما اینهمه، از کوچههای خلوت، پا فراتر ننهاده بود.
۲.در برهۀ دوم که از سال نودوشش آغاز شد، ساختارشکنی خیابانی و آشکار در دستورکار قرار گرفت؛ نوعی عملیات انتحاری در حوزۀ خطوط قرمز فرهنگی که هزینه داشت. باید کسانی از کوچههای خلوت بیرون میزدند و در خیابان و در منظر دید و نگاه همگان، کشف حجاب میکردند. برایناساس، بیستونه زن در زمستان سال نودوشش، آشکارا کشف حجاب کردند. بیدرنگ برای اینان، مفهومسازی صورت گرفت؛ دختران خیابان انقلاب. قوۀ قضائیه، همۀ اینان را بازداشت کرد، اما موج ساختارشکنی فرهنگی، متوقف نشد، چون لیبرالهای ایرانی از داخل، در حال موجهسازی کشف حجاب بودند.
۳.نیاز بود که پیشروی اجتماعی بهصورت گامبهگام، انجام بگیرد تا حاکمیت، بیحس و منفعل گردد. ازاینرو، در سال نودوهفت، این ایده مطرح گردید که خودرو، حریم خصوصی است و کشف حجاب در آن، مشمول قانون نمیشود. مدتی نیز بحث در این باره درگرفت، اما مستقل از گفتگوها، در عمل، روند کشف حجاب در خودرو تحقق یافت و بهتدریج، تثبیت گردید.
۴.در سالهای نودونه تا تابستان هزاروچهارصدویک، کشف حجاب در خیابانها رایج گردید. این وضع، هم به سیاستهای لیبرالی دولت اعتدالگرا بازمیگشت و هم به سیاستهای اقتصادیای که اغتشاشات سالهای نودوشش و نودوهشت را در پی داشت. جامعه، بهشدت ملتهب و سرگردان بود و امکان تنش اجتماعی، محتملتر از همیشه به نظر میرسید. #جامعۀ_بیدولت و سرخورده از شکست برجام، اینک عصبی و پرخاشگر شده بود و همهچیز، رو به افول داشت.
۵.عدهای تصور میکردند که اغتشاشات سال هزاروچهارصدویک، ریشه در عملکرد گشت ارشاد داشت، حالآنکه اگر هم چنین طرحی در میان نبود، روند دهۀ گذشته نشان میداد که کشف حجاب، دیگر یک کنش فرهنگی نیست و به طرح امنیتی و بیرونی برای براندازی تبدیل شده است. اگر تا پیش از دهۀ نود، این امکان وجود داشت که بدپوششیها را به مسأله هویت و تربیت و فرهنگ، ارجاع داد، اینک دیگر روشن شده بود که کشف حجاب، بیپروا و بهطور مستقیم، ماهیت سیاسی و امنیتی یافته و میرود که حاکمیت را به چالش بکشد. چنین نیز شد و پیرامون کشف حجاب، اغتشاش زن، زندگی، آزادی شکل گرفت. اگر گشتارشاد نمیبود، کشف حجاب، بدون اغتشاش تحقق مییافت. پس روند، از پیش طراحیشده بود و مسأله، فقط این بود که این روند، با اغتشاش تحقق یابد یا بدون آن.
۶.اینک نیز در دورۀ پسااغتشاش، مشاهده میکنیم که کشف حجاب، یک قطعه از طرح براندازی هویتی و منفعلسازی حاکمیت بوده و قطعههای دیگر از راه رسیدهاند؛ از برهنگی تا ارتباطات آزاد تا آوازخوانی زنان تا رقاصی خیابانی. قطعهها، یکییکی از راه میرسند و اقتدار حاکمیت را در خود فرومیبرند و درهمشکستن خطوط قرمز را عادی میکنند. آیتالله خامنهای بهدرستی دربارۀ کشف حجاب گفت: این تازه، اول کار است. اما نهفقط شورایعالی انقلاب فرهنگی، بلکه حتی شورایعالی امنیت ملی نیز درنیافت که زن و حجاب و فرهنگ و هویت، از چهارچوب فرهنگ خارج شدهاند و ماهیت امنیتی و سیاسی یافتهاند. این فقدان فهم را میتوان از مواجهات عقیم و ناشیانۀ آنها درک کرد. لیبرالهای ایرانی، اینبار بهجای پوپر، ژیژک را برگزیده بودند و میخواستند با ایدۀ او دربارۀ عبور از خطوط قرمز فرهنگی و نافرمانی مدنی، حاکمیت را چندین گام به عقب برانند.
۷.این امکان وجود داشت که در سایۀ فهم امنیتی از کشف حجاب، حاکمیت در مسیر سکوت و مماشات و باجدهی حرکت نکند و در کوتاهمدت و در نسبت با #خونریزی_فرهنگی ، مواجهه در قاب اقتدار را در پیش بگیرد و برای میانمدت، چارهای هویتی و تربیتی تدارک ببیند، اما هیچیک از این دو را انتخاب نکرد. چنین شد که امروز، آشکارا همۀ حیثیت و اعتبار شریعت اسلام و گفتمان قدسی انقلاب، به چالش کشیده میشود و طاغوتیگری، رایج شده است. اینگونه است که غفلت یکدههای نسبت به روند انحطاطی و فهم سادهانگارانه از کشف حجاب، چنین هزینۀ گزافی را تولید میکند و جامعه را درگیر چالشی فرساینده مینماید.
#جمشیدی
#ققنوس_آتشین
🌐 @ghoghnuos13
─┅═ঊঈ🐦🔥🐦🔥🐦🔥ঊঈ═┅─
📄 دو مفهوم متلازم در قلمرو امر جنسی:
«نقصان در حجاب، نقصان در عفت»
عفت را در زبان فارسی، «پاکدامنی» ترجمه میکنند، حالآنکه عفت، بسیار گستردهتر و عامتر از پاکیِ دامن است. تعبیر «دامن» در اینجا، اشاره به پاکی در حوزۀ «مناسبات جنسیِ لمسی» دارد و منظور این است که زن پاکدامن، ارتباطاتِ جنسیِ لمسیِ نامشروع ندارد. این در حالی است که مناسبات جنسی، ممکن است «لمسی» باشند و یا «بصری»، چنانکه هم «زنا»، برخلاف عفت است و هم «تبرّج». در تبرّج، تمتّعاتِ لمسی رخ نمیدهد و فقط زن از نظر پوشش و آرایش، بهگونهای در عرصۀ عمومی ظاهر میشود که جذابیّتهای جنسیاش، به چشم میآید و برجسته میشود. به عبارت دیگر، زنی که مایل به تبرّج است، بدنش را از لحاظ جنسی، به «چشمها» و «نگاهها»ی دیگران، عرضه میکند و به آنها، لذّتِ جنسیِ نامشروع میدهد. لذّت جنسی، محدود به لمسکردن نیست، بلکه همه یا اغلب حواس انسان، امکان لذّت جنسی دارند، از جمله حس بینایی. «لذّت بصری»، در مردان بسیار قویتر از زنان است، و به همین جهت، «تبرّج» در زن، موضوعیّت دارد و «چشمچرانی» در مرد؛ زن، بدنش و جذابیّتهای جنسیاش را در متن جامعه به چشمهای همۀ مردان ارائه میکند و مرد نیز با مشاهدۀ این جذابیّت، التذاذ جنسی را تجربه میکند. آنچهکه مانع شکلگیری این نوع مناسباتِ جنسیِ نامشروعِ نهفته میشود، «حجاب» است. ازاینرو، «حجاب»، تلازم قطعی و ذاتی با «عفت» دارد و هرگز میان این دو، گسست و انفکاک نیست. «فلسفۀ حجاب»، عفت است و «نقص در حجاب»، بهقطع مساوی است با «نقص در عفت». البته همچنانکه اشاره شد، عفت یک مفهوم کلّی در قلمرو مناسبات جنسی است و تنها نوع پوشش را دربرنمیگیرد؛ بهطوریکه نوع «سخنگفتنِ» زن یا «راهرفتن» او میتواند محرّک و برانگیزاننده باشد و مرد را دچار هیجان جنسی کند. پس اینچنین کنشهایی نیز برخلاف عفت است. در این حال، روشن است که اصطلاح عفت، هرگز منحصر به پاکیِ دامن نمیشود و پاکی همۀ کنشهای زنانه را که دلالت و پیامدِ جنسی دارند، شامل میشود.
برایناساس، میتوان چند نتیجۀ راهبردی و سیاستی را صورتبندی کرد:
۱. عفت در این معنا و قلمرو، اشاره به «امر جنسی» دارد، و عفت و بیعفتی، مفاهیمی هستند که در حوزۀ مناسبات جنسی، معنای خاص پیدا میکنند. درنوردیدن خطوط قرمز در زمینۀ مناسبات جنسی، بیعفتی است و مراعات آنها، باعفتی است. امر جنسی، دو رکن دارد: یکی «عفت» و دیگری «غیرت». عفت، مشترک میان زن و مرد است و غیرت، خاص مرد. این دو مفهوم، امر جنسی را در قاب مشروع مینشانند و از طغیان و عصیان آن جلوگیری میکنند.
۲. حجاب نیز از این جهت، نوعی امر بازدارنده در حریم مناسبات جنسی است و در ربطِ با امر جنسی، توجیه میشود. اگر عفت، یکی از دو پایۀ امر جنسی است، حجاب نیز چنان «پوسته»ای است که غایت عفت را فراهم میکند. حجاب، سازکارِ تحقّق عفت است و از این جهت، تلازم قهری با آن دارد. آنچهکه حجاب را توجیه میکند، عفت است و اگر عفت را از حجاب کنار بنهیم، حجاب را از «فلسفه»، تهی کردهایم. کسانیکه میان عفت و حجاب، جدایی میافکنند و ضعف در حجاب را ضعف در عفت قلمداد نمیکنند، در حال تهیسازیِ حجاب از «دلیلِ» پشتیبانش هستند.
۳. البته روشن است که مقصود از «بی» و «با» در اینجا این است که خصوصیّت عفت در زن، «نقص» یا «کمال» مییابد؛ یعنی با رفتار جنسیِ نامشروع، زن دچار «نقص در کمال» میشود و با رفتار جنسیِ مشروع، متّصف به «کمال در عفت». پس اینگونه نیست که به صرفِ انجام یک عمل جنسیِ نامشروع، زن به حوزۀ «بیعفتی» وارد شود، بلکه چنین عملی، موجبات «نقص در عفت» را فراهم میکند. به بیان دیگر، عفت، مفهومی پیوستاری و تشکیکی است و پیشوندهای «با» و «بی» در آن، حکایت از کمال و نقصان دارد، نه وجود و عدم.
۴. اینکه رفتاری–از جمله #کشف_حجاب _برخلاف عفت باشد، به اراده و فهم و درک و تفسیر و انگیزۀ خود شخص وابسته نیست؛ یعنی اینگونه نیست که اگر قصد او، تضییع عفت نباشد، کنش وی نیز برخلاف عفت نباشد. عفت و نقص در آن، ارتباط با ذهنیّت زنی که کشف حجاب میکند ندارد. کنش کشف حجاب، خودبهخود و بهطور ذاتی، دلالت بر نقص در عفت دارد و این معنا و پیامد، ریشه در خودِ این کنش دارد و خواست و ارادۀ زن، دخالتی در آن ندارد. عفت، امر ثبوتی است نه اثباتی؛ یعنی ذاتیِ خود کنش است، نه تابع نیّت کنشگر.
#جمشیدی
#ققنوس_آتشین
🌐 @ghoghnuos13
─┅═ঊঈ🐦🔥🐦🔥🐦🔥ঊঈ═┅─