eitaa logo
فتـــح قلّه‌ها بسوی ظهور
1.1هزار دنبال‌کننده
796 عکس
419 ویدیو
17 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 قایق کاغذیِ روشنفکریِ تمامیّت‌خواه: اخلاق به‌عنوان پلۀ اضطراری [یکم]. گفتگوی آقای حاتم قادری با آقای بیژن عبدالکریمی، در لحظه‌ای که در انتظار شنیدن پاسخ‌ها و دفاع‌های ایشان بودیم، قطع شد؛ البته نه از سوی حاکمیّت، بلکه از سوی خودش. عبدالکریمی، به اقتضای گفتگویی که طرف مقابلش، یک روشنفکرِ متعلّق به جریان مخالف حاکمیّت بود، به نقد منطق و مبنای روشنفکران پرداخت و اشاراتی نیز به قادری داشت. قادری، شاید مَثَل اعلای همان روشنفکرانی بود که عبدالکریمی، چندین سال است که زبان انتقادی‌اش را به روی‌شان گشوده است، اما روشن است که مخاطبش، نوعی از شخصیّت روشنفکری در دوۀ پساانقلاب است و نه شخص قادری. عبدالکریمی، خودش به جریان روشنفکری تعلّق دارد اما روشنفکری، ماهیّتی به‌شدّت پیوستاری دارد. به‌هرحال، این بار مواجهه در درون جریان و بود و یک روشنفکر، روشنفکر دیگر را خطاب قرار داد تا نشان بدهد که در این پهنۀ معرفتی، دیگرانی نیز هستند که به‌گونه‌ای دیگر می‌اندیشند. عبدالکریمی، چاره را در تقابل‌های نفی‌مدار و تمامیّت‌خواهانه نمی‌بیند و می‌خواهد در میانۀ همۀ امکان‌ها و امتناع‌های عینی، مسیری بیابد که تلاطم و تکانه نیافریند و جامعه را از چاله به چاه نیفکند. او چون هویّتی مستقل و درون‌زاد دارد و حجّتش را در جایی بیرون از اندیشه‌اش جستجو نمی‌کند، می‌تواند به روشنفکریِ برانداز و بحران‌زاد و مطلق‌بین بتازد و واقعیّت‌ها و عینیّت‌هایی را پیش روی دیدگان این لایه از روشنفکری بنشاند که آشکارا، مبطل استدلال‌های تخیّلی آنهاست. نزاع او با اینان، واقعیّت‌بنیان و اینجایی است، نه سهم‌خواهانه و مصلحت‌اندیشانه. او به‌خوبی می‌داند که چهارچوب‌شکنی و ساختارستیزی، حاصلی جز غلتیدن به آشوب و اغتشاش و بحران و ویرانی ندارد و فردایی که و همیشه‌مخالف وعده می‌دهد، هرگز فرا نخواهید رسید. [دوم]. و اما قادری. او در دهۀ هفتاد و در همنوایی با جبهه و جریان اصلاحات، برخاست و نامش بر سر زبان‌ها افتاد، اما او حتی در آن زمان نیز آنچنان خویشتنِ معرفتی و غایاتِ روشنفکری‌اش را شاذ و شدید و بیرون‌زده تعریف کرد که هیچ‌گاه، جدّی انگاشته نشد. می‌شد به‌روشنی دریافت که نقدها و گفته‌ها و مواضع وی، کارکردی جز ساخته‌وپرداخته‌کردن یک ندارد و نمی‌تواند هیچ مسیر و معبری را بگشاید. بنابراین، فقط می‌توان او را خواند و شنید و بس. تفکّر وی، امکانی برای تحقّق ندارد؛ چون نسبتی با واقعیّت ندارد. او یک قایق کاغذی ساخته بود که به کار بازی ساده‌سازانۀ روشنفکری می‌آمد و نه یک طرح فاخر و عینی که بتواند واقعیّت را دگرگون کند. قادری نشان داد که با ریشه‌ها و بنیان‌ها، سرِ ستیز دارد و منطقش، بر نفی و تصادم و تضاد و اصطکاک استوار است و می‌خواهد همۀ داشته‌ها و اندوخته‌های تاریخی را بسوزاند. روشن است که چنین اندیشه‌ای، بی‌بدنه و بد اقبال می‌ماند و در عمق مهجوریّتِ نظری و اجتماعی، روزبه‌روز، بر غلظت و نفی‌پایه‌گی‌اش افزوده می‌شود، اما همچنان به آن اعتنا نمی‌شود. حادشدگی و غلیان انفجاری، همیشه مخاطب‌ساز نیست. بااین‌حال، او بر همین مدار اندیشید و به اکنون رسید. اکنونِ او، تکرار همان گذشتۀ ناپخته و بی‌حاصل است؛ او همان اندیشه‌های دهه‌های هفتادی خویش را تکرار می‌کند و می‌کوشد چهارچوب نظریِ منسوخ و معیوبش را برای ارائۀ توضیح معرفتی، مطرح کند. این اندیشه، نه در گذشته از کفایت تبیینی برخوردار بود و نه اکنون چنین بضاعتی دارد. [سوم]. پس از چالش‌گریِ عبدالکریمی، قادری دچار عصبیّت و برانگیختگی شد و عنان از کف داد، اما برای نهفتن و پوشاندن این حالت انفعالی، فرار به جلو کرد؛ او می‌خواست از موقعیّت انقباضی بگریزد و دستاویزی بهتر از اخلاقِ گفتگو نداشت. او نمی‌توانست از خودش دفاعِ استدلالی کند، پس باید عبدالکریمی را متهم به تندی و غلظت و بی‌اخلاقی می‌کرد تا هم بگریزد و هم آبرو و اعتبارش را حفظ کند. ادبیات عبدالکریمی، در سطح گفتگوهای رایج بود و حاجت به عذرخواهی نداشت، اما مسأله این بود که وی توانسته بود قادری را از غار تخیّلات روشنفکرانه‌اش بیرون بیاورد و تازیانۀ واقعیّت‌ها و امکان‌ها را بر تنِ طرح وی بنوازد. این نواختنِ بی‌پروا همان و گریختنِ ناموجّهِ قادری از معرکۀ گفتگو، همان. قادری از اخلاق به‌عنوان پلۀ اضطراری استفاده کرد، اما مخاطب می‌فهمد که او از آتشِ استدلال‌هایی گریخت که به جانِ قایق کاغذی‌اش افتاده بود. طرح قادری، نه‌فقط بیگانه با حقیقت و آرمان است، بلکه حتی با واقعیّت و امکان نیز سرِ ستیز دارد؛ این طرحِ غیرقابل‌دفاع، تنها در موقعیّتی می‌تواند بیان شود که یک‌سویه باشد یا در آن سو، طرحی نشسته باشد که همگون و مشابه باشد. 🌐 @ghoghnuos13 ─┅═ঊঈ🔥🦅🦅ঊঈ═┅─