✨🦋
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
هان مشو نومید چون واقف نهای از سر غیب
باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور ...
حافظ
╔═.🌿.════╗
@gholch👈🌹
╚════.🌿.═╝
💫گلچیــــ🌸ــــن شده ها💫
✨🦋 دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور هان مشو نومید چون واقف
🦋✨
خدا جای شب و روز هی عوض میکنه
که بگه :بنده من
هیچ حالی دائمی نیست
🌹عصرتون بخیر و خوشی🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋✨
✍️سخنرانی استاد عالی
🎬موضوع: اگر آدم یک کلمه رو باور کنه همه جا میتونه به خدا توکل کنه
╔═.🌿.════╗
@gholch👈🌹
╚════.🌿.═╝
💫گلچیــــ🌸ــــن شده ها💫
🦋✨ ✍️سخنرانی استاد عالی 🎬موضوع: اگر آدم یک کلمه رو باور کنه همه جا میتونه به خدا توکل کنه ╔═.🌿.═══
🦋✨
به خدا که وصل شوی
آرامشی وجودت را فرا می گیرد
که نه به راحتی میرنجی،
و نه به آسانی میرنجانی….
آرامش👇👇
سهم دلهایی ست
که نگاهشان به سمت خداست…
╔═.🌿.════╗
@gholch👈🌹
╚════.🌿.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋✨
الحمدالله رب العالمین🤲
╔═.🌿.════╗
@gholch👈🌹
╚════.🌿.═╝
💖✨
زندگی...
ریاضیات است
خوبی ها را جمع کنید
دعواها را کم کنید
شادیها را ضرب کنید
دردها را تقسیم کنید
و از نفرت جذر بگیرید ...
عصرتون بخیییییییر ☕️🍩☺️
╔═.🌿.════╗
@gholch👈🌹
╚════.🌿.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖✨
ز عشقت
بند بندِ این دلِ دیوانه
می لرزد
خرابم میکنی اما
خرابی با تو می ارزد...
هوشنگ ابتهاج
╔═.🌿.════╗
@gholch👈🌹
╚════.🌿.═╝
🎄☃🎄
ضرب المثل
نه خانی آمده ، نه خانی رفته است
از کجا آمده...!؟؟
@gholch
وقتی که کسی بعد از چند بار تلاش و کوشش از آرزویش صرف نظر می کند و آن را کنار می گذارد می گویند نه خانی آمده نه خانی رفته است .
داستان از این قرار است که مرد ساده ولی به اسم صفر قلی که خیلی دوست داشت مثل رئیس قبیله باشد ولی زندگی خیلی ساده ای داشت ، سعی می کرد خودش را مال دار و زورمند نشان بدهد . بعضی وقت ها در بعضی کارها هم زیاده روی می کرد تا مردم بگویند که او خیلی دست و دل باز است و مثل آدم های ثروتمند زندگی می کند . مردم هم این را فهمیده بودند و او را صفر قلی خان ، صدا می زدند .
یک روز از یک دِه به سمت دِه دیگر می رفت ، می خواست چیزی بخرد و توی راه بخورد که دید پولش کم است .
تا به میدان رفت که یک خربزه ی کوچک بخرد ، مردم آن قدر صفر قلی خان می کردند که مجبور شد یک خربزه ی بزرگ بخرد تا آبرویش نرود ! بعد هم خربزه را برداشت و به سفر خود ادامه داد .
وقت ظهر که دید خیلی گرسنه است . زیر درختی نشست و خربزه را قاچ کرد و شروع به خوردن آن کرد . بعد با خود گفت , من که نمی توانم بقیه ی آن را با خودم ببرم بهتر است پوست آن را به همراه کمی گوشتش باقی بگذارم تا اگر کسی دید بگوید که آدم چشم و دل سیری از این جا رد شده است . بعد چشمهایش را بست تا کمی استراحت کند وقتی بیدار شد احساس گرسنگی کرد ، تمام گوشتهای خربزه را خورد و پوست نازکی از آن باقی گذاشت ، با خودش گفت : باز هم سیر نشدم ، بهتر است که پوست ها را هم بخورم و تخمه ها را بگذارم . هر کس هم به اینجا برسد می گوید خان اسب داشت ، خودش خربزه را خورد و اسبش هم پوست آن را خورده است . ولی باز هم احساس گرسنگی کرد ، تخم ها را خورد و گفت : اصلاً چه کسی خبر داشته که من از این راه آمده ام ، اصلاً نه خانی آمده ، نه خانی رفته است!
╔═.🌿.═════╗
@gholch👈🌹
╚═════.🌿.═╝