eitaa logo
هر روز یک آیه تا هفده سال
4.7هزار دنبال‌کننده
367 عکس
100 ویدیو
3 فایل
ختم قرآن در هفده سال . هر روز یک آیه . بهترین روش قرآن خوانی در عصر ماشینی .
مشاهده در ایتا
دانلود
🔘 یک زیبا از تحقیقات 🔰در این تجربه‌ی نزدیک به مرگ, علاوه بر عناصر اصلی ان‌دی‌ئی شاهد اشاراتی به زندگی‌های متوالی, انتخاب آزادانه در تولد, حمایت راهنما و احتمالا گروه روحی هستیم. 🔰▪️ دکتر پرنیا در کتاب خود با عنوان «حذف مرگ» می‌نویسد: کامل‌ترین مورد «تجربه نزدیک به مرگ» مورد زنی از اولین گروه تحقیقاتی من است, که به طور دقیق از «وجودی کامل» سخن می‌گفت, که او را در طول مدت این تجربه راهنمایی و هدایت کرده بود. در هنگام مصاحبه به من گفت نمی‌توان احساسات لطف و عشق و مهربانی عمیقی را که از آن وجود ساطع می‌شد, به زبان آورد. این زن که در اثر بارداری خارج از رحم دچار خون‌ریزی وسیع داخلی شده بود, بعد از کمک خواستن از یکی از دوستانش از حال رفته بود. او می‌گوید: 🔰«ناگهان دریافتم کنار خودم ایستاده‌ام و به رشته‌ای نگاه می‌کنم که مرا به جسمم متصل می‌ساخت. با خودم فکر می‌کردم که چقدر نازک و شکننده است. کسی کنارم بود. احساس امنیت کردم و حس کردم می‌توانم به او اعتماد کنم. او به من گفت که رشته اهمیتی ندارد و نباید نگران شکنندگی آن باشم.به سمت نور هدایت شدم, این وضعیت شبیه نوعی خلاء بود که می‌توانستم در آن پرواز کنم, یا بهتر است بگویم در آن احساس بی‌وزنی می‌کردم. تجربه‌ای بسیار عجیب بود. در طول سفر همچنان به عقب نگاه می‌کردم تا مطمئن شوم همراهم در کنارم است, ولی در پایان سفر به نوعی متوجه شدم که دلم می‌خواهد به حرکت ادامه بدهم و به انتها برسم. 🔰هنگامی که به نور رسیدم, موجودات نورانی دیگری را دیدم و آنها به آرامی مرا به سمت مرور زندگی‌ام هدایت کردند.در این تجربه دیگران قضاوتم نمی‌کردند, خودم این کار را انجام می‌دادم. حضور خودم, می‌توانست ذهنم را بخواند و راهی برای پنهان کردن افکارم وجود نداشت. با تجربه کردن رنجی که دیگران به خاطر اعمالم متحمل شده بودند, به آرامی به اشتباهاتم پی بردم. گیج شده بودم چون همه چیز بسیار عجیب به نظر می‌رسید. هرگز به واژه‌ی «مرگ» اشاره نشد, ولی به نوعی پی بردم در جایی هستم که ارواح کسانی که به تازگی از دنیا رفته‌اند, در آن قرار می‌گیرند... 🔰سوالات بسیاری به ذهنم خطور می‌کرد, چطور, چرا؟ فقط یک دل‌درد ساده داشتم و این درد جانم را تهدید نمی‌کرد. ارواح به من گفتند که باردار بوده‌ام. پیش از این از بارداری‌ام اطلاعی نداشتم. فکر می‌کردم این تنها یک دل‌درد ساده بود. همچنین به من گفتند که روح فرزندم ابتدا رضایت داده بود که متولد شود و سپس تغییر عقیده داده بود... او قبلا در زندگی عذاب فراوانی دیده بود و هنوز نمی‌توانست بار دیگر با زندگی مواجه شود. شاید در آینده با عشق و دل‌گرمی دوباره به زندگی بازگردد. 🔰از آنها خواستم اجازه بدهند روح او را ببینم و برایش توضیح بدهم که در کنار من و همسرم عشق را خواهد شناخت. ما مدت‌ها امیدوار بودیم دوباره صاحب فرزندی شویم. وقفه‌ای ایجاد شد و می‌شد حدس زد روحی که با من در تماس بود در حال مشورت است. کمی بعد با هم صحبت کردیم. روح بیچاره, واقعا ترس را حس کردم. او در میان برادران نورانی خود که با عشق از او حمایت می‌کردند احساس امنیت می‌کرد. از آنها پیام رسید که "روزی خواهد آمد, در مورد او صبوری به خرج دهید."... 🔘 کتاب , دکتر سام پرنیا, ترجمه مریم تقدیسی, ص 141-143 ──═ 🧚‍♀ ═── ✔️⬇️ [ @Zendegi_pasaz_marg ]
🔴 بعد از اینـکـه انسان از گناهی می‌کند و دیگر سمتش نمی رود، گناهانی کـه قبلا مـرتـکـب شده کاملا از اعمالش حذف می‌شود. آنجا رحمت خدا را به خوبی حس کردم. ✍ قسمتی از تجربه نزديک به مرگ، کتاب سه دقیقه در قیامت ✔️⬇️ https://eitaa.com/joinchat/4088332598C63f3117fd8
🔴 ✍ (مأمور الهی در برزخ) گفت: «اگر علاقمند باشید و برای شما شهادت نوشته باشند هر نگاه حرامی که شما داشته باشید، شش ماه شهادت شما را به عقب می اندازد.» خوب آن ایام را به خاطر دارم. اردوی خواهران برگزار شده بود. به من گفتند: شما باید پیگیر برنامه های تدارکاتی این اردو باشی. اما مربیان خواهر، کار اردو را پیگیری می کنند، فقط برنامه تغذیه و توزیع غذا با شماست. در ضمن از سربازها استفاده نکن. من سه وعده در روز با ماشین حامل غذا به محل اردو می رفتم و غذا را می کشیدم و روی میز میچیدم و با هیچ کس حرفی نمی زدم. شب اول، یکی از دخترانی که در اردو بود، دیرتر از بقیه آمد و وقتی احساس کرد که اطرافش خلوت است، خیلی گرم شروع به سلام و احوالپرسی کرد. من سرم پایین بود و فقط جواب سلام را دادم. روز بعد دوباره با خنده و عشوه به سراغ من آمد و قبل از اینکه با ظروف غذا از محوطه اردوگاه خارج شوم، مطلب دیگری گفت و خندید و حرف هایی زد که... من هیچ عکس العملی نشان ندادم. خلاصه هربار که به این اردوگاه می آمدم، با برخورد شیطانی این دختر جوان روبرو بودم. اما خدا توفیق داد که واکنشی نشان ندادم. 🔸در بررسی اعمال، وقتی به این اردو رسیدیم، جوان پشت میز (مأمور الهی در برزخ) به من گفت: اگر در مکر و حیله آن زن گرفتار میشدی، به جز آبرو، کار و حتی خانواده ات را از دست میدادی! برخی گناهان، اثر نامطلوب اینگونه در زندگی روزمره دارد... 📚 کتاب سه دقیقه در قیامت ✔️⬇️ https://eitaa.com/joinchat/4088332598C63f3117fd8
🔴 🔹بازگشت از دیدن چهره باطنی آنها وحشت کردم! ✍ کمتر از لحظه ای دیدم روی تخت بیمارستان خوابیده ام و تیم پزشکی مشغول زدن شوک برقی به من هستند. دستگاه شوک را چند بار به بدن من وصل کردند و به قول خودشان؛ بیمار احیا شد. روح به جسم برگشته بود، حالت خاصی داشتم. هم خوشحال بودم که دوباره مهلت یافته ام و هم ناراحت بودم که از آن وادی نور، دوباره به این دنیای فانی برگشته ام. دقایقی بعد، دو خانم پرستار وارد سالن شدند تا مرا به بخش منتقل کنند. آنها می خواستند تخت چرخدار مرا با آسانسور منتقل کنند. همین که از دور آمدند، از مشاهده چهره ی یکی از آنان واقعا وحشت کردم. من او را مانند یک گرگ می دیدم که به من نزدیک می‌شد! مرا به بخش منتقل کردند. برادر و برخی از دوستانم بالای سرم بودند. یکی دو نفر از آشنایان به دیدنم آمده بودند. یکباره از دیدن چهره باطنی آنها وحشت کردم. بدنم لرزید. به یکی از همراهانم گفتم: بگو فلانی و فلانی بر گردند. تحمل هیچکس را ندارم. احساس می کردم که باطن بیشتر افراد برایم نمایان است. باطن اعمال و رفتار و... به غذایی که برایم می آوردند نگاه نمی کردم. می ترسیدم باطن غذا را ببینم. اما از زور گرسنگی مجبور بودم بخورم. دوست نداشتم هیچ کس را نگاه کنم. برخی از دوستان و بستگان آمده بودند تا من تنها نباشم، اما نمی دانستند که وجود آنها مرا بیشتر تنها می کرد! بعداز ظهر تلاش کردم تا روی خودم را به سمت دیوار برگردانم. میخواستم هیچ کس را نبینم. اما يكباره رنگی از چهره ام پرید! من صدای تسبیح خدا را از در و دیوار میشنیدم. 📚 کتاب سه دقیقه در قیامت ‌ ✔️⬇️ https://eitaa.com/joinchat/4088332598C63f3117fd8
🔴 ✍ بیشتر مردم از کنار موضوع مهم حل مشکلات مردم به سادگی عبور می کنند. اگر انسان بتواند حتی قدمی کوچک در حل گرفتاری بندگان خدا بردارد، اثر آن را در این جهان و در آن سوی هستی به طور کامل خواهد دید. در بررسی اعمال خود، مواردی را دیدم که برایم بسیار عجیب بود. مثلا شخصی از من آدرس می خواست. من او را کامل راهنمایی کردم. او هم دعا کرد و رفت. من نتیجه دعای او را به خوبی در نامه عملم مشاهده کردم! اینکه ما در طی روز، حوادثی را از سر می گذرانیم و می گوییم خوب شد اینطور نشد. یا می گوییم: خدا رو شکر که از این بدتر نشد، به خاطر دعای خیر افرادی است که مشکلی از آنها برطرف کردیم. من هر روز برای رسیدن به محل کار، مسیری را در اتوبان طی می کنم. همیشه ، اگر ببینم کسی منتظر است، حتما او را سوار می کنم. یک روز هوا بارانی بود. پیرزنی با یک ساک پر از وسایل زیر باران مانده بود. با اینکه خطرناک بود اما ایستادم و او را سوار کردم. ساک وسایل او گلی شده و صندلی را کثیف کرد، اما چیزی نگفتم. پیرزن تا به مقصد برسد مرتب برای اموات من دعا کرد و صلوات فرستاد. بعد هم خواست کرایه بدهد که نگرفتم و گفتم: هر چه می‌خواهی بدهی برای اموات ما صلوات بفرست. من در آن سوی هستی، بستگان و اموات خودم را دیدم. آن‌ها از من به خاطر دعا های آن پیرزن و صلوات هایی که برایشان فرستاد، حسابی تشکر کردند این را هم بگویم که صلوات، واقعا ذکر و دعای معجزه گری است. آن قدر خیرات و برکات در این دعا نهفته است که تا از این جهان خارج نشویم قادر به درکش نیستیم. 📚 سه دقیقه در قيامت ص۴۵ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌✔️⬇️ https://eitaa.com/joinchat/4088332598C63f3117fd8
🔴 مردانی را دیدم با شکم هایی بسیار بزرگ، آنقدر بزرگ که مانند بشکه بود و توان راه رفتن را از آن ها گرفته بود! آن ها روی زمین افتاده بودند و بوی تعفن می دادند. نمی دانستم چرا به این وضع دچار شدند‌. به من گفته شد این‌ ها کسانی هستند کـه شکمشان با مـال پر شده... 📚 کتاب تقاص ✔️⬇️ [ @Zendegi_pasaz_marg ]
💕🍃حل مشکلات مردم ✍ بیشتر مردم از کنار موضوع مهم به سادگی عبور می کنند. اگر انسان بتواند حتی قدمی کوچک در حل گرفتاری بندگان خدا بردارد، اثر آن را در این جهان و در آن سوی هستی به طور کامل خواهد دید. در بررسی اعمال خود، مواردی را دیدم که برایم بسیار عجیب بود. مثلا شخصی از من آدرس می خواست. من او را کامل راهنمایی کردم. او هم دعا کرد و رفت. من نتیجه دعای او را به خوبی در نامه عملم مشاهده کردم! اینکه ما در طی روز، حوادثی را از سر می گذرانیم و می گوییم خوب شد اینطور نشد. یا می گوییم: خدا رو شکر که از این بدتر نشد، به خاطر دعای خیر افرادی است که مشکلی از آنها برطرف کردیم. من هر روز برای رسیدن به محل کار، مسیری را در اتوبان طی می کنم. همیشه ، اگر ببینم کسی منتظر است، حتما او را سوار می کنم. یک روز هوا بارانی بود. پیرزنی با یک ساک پر از وسایل زیر باران مانده بود. با اینکه خطرناک بود اما ایستادم و او را سوار کردم. ساک وسایل او گلی شده و صندلی را کثیف کرد، اما چیزی نگفتم. پیرزن تا به مقصد برسد مرتب برای اموات من دعا کرد و صلوات فرستاد. بعد هم خواست کرایه بدهد که نگرفتم و گفتم: هر چه می‌خواهی بدهی برای اموات ما صلوات بفرست. من در آن سوی هستی، بستگان و اموات خودم را دیدم. آن‌ها از من به خاطر دعا های آن پیرزن و صلوات هایی که برایشان فرستاد، حسابی تشکر کردند این را هم بگویم که ، واقعا ذکر و دعای معجزه گری است. آن قدر خیرات و برکات در این دعا نهفته است که تا از این جهان خارج نشویم قادر به درکش نیستیم. 📚 ص۴۵ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌ ✔️⬇️ [ @Zendegi_pasaz_marg ]
🔴 🔹در آن‌سوی دنیا این لحظات را می‌دیدم! وارد جلسه‌مهمانی شدم. تمام دوستان هـم نـشـسـتـه بـودنـد. مـی‌ گـفـتـنـد و می‌خندیدند. یک میزبزرگ وسط سالن بـود و هـمــه مــیــوه و شـیـریــنـی از آنجا بـر مـی داشـتـنـد و مـی خوردند. چـنـد دقیقـه بـعـد مجـلـس به‌ سـمـت غیبت رفت. به دوستانم گفتم: بیایید از خودمان بگوییم از کسی که بین ما نیست حرفی نزنیم. اما قـبـول نـکـردنـد. وقتی نصیحتم بی فایده بـود از آنـجـا خـارج شـدم و بـه داخل حیاط رفتم... 🔸حالا در آنسوی دنیا همین لحظات را می‌دیدم. اما آنچه تفاوت داشت این بود که به جای میوه و شیرینی، لاشه یک مردار انسان روی میز بود و آن ها که غیبت می کردند و می شنیدند، تکه تکه از بدن آن مردار می کندند و می خوردند!! 📚 کتاب تقاص. اثر جدید گروه شهید هادی. ✔️⬇️ [ @Zendegi_pasaz_marg ]
🔴 🔹غذا خوردن بهشتی‌ها چطوریه؟! ساختار بدن بهشتی‌ها طوری است که اصلا نیازی به آب و غذای اثیری‌ندارند. آنها، فقط برای لذت بردن، می‌خورند و می‌نوشند. موقعی که ارواح به قصد لذت بردن به سمت آب می روند، احساس تشنگی می کنند. همچنین، زمانی که به قصد حظ بردن به سوی می روند، احساس گرسنگی می کنند. در چنین مواقعی، حال کسی را دارند که هزار سال غذا یا آب نخورده باشد...😊 🔸غذا و مایعاتی که می خورند از راه دهان، وارد معده آنها می شود؟ - بدن برزخی، روده و معده ندارد. یک موجود برزخی، غذا را در دهانش می گذارد، می جود و با حظ فرو می برد؛ اما غذا وارد شکمش نمی شود. یک جور ها‌یی محو می شود. - خلاصه این که سیستم بدن خاکی با بدن برزخی فرق دارد. - دقيقا. همان طور که بدن برزخی ما با بدن اُخروی مان تفاوت دارد. مقصودم از بدن اُخروی، همان بدنی است که پس از برزخ، یعنی در قیامت خواهیم داشت. 📚 کتاب آن سوی مرگ (تجربه نزديک به مرگ) ✔️⬇️ https://eitaa.com/joinchat/4088332598C63f3117fd8
🔴 ✍ (بهشت برزخی) ما در منطقه ای پر از درخت‌های تنومند و بلند ایستاده بودیم زیر پای مان، چمن های ترد و تازه برق می زدند. 🏞 باری، مادرم اعلام کرد که در او هستیم... ✨ همین که رسیدیم، چهار نفر ظاهر شدند. می گویم ظاهر شدند، چون یکهو آنها را دیدم. دو نفرشان در سمت راست ما و دو نفر در سمت چپ ایستاده بودند. به من الهام شد که آنها نگهبان هستند. ظاهرشان مانند انسان بود و بسیار خوش چهره به نظر می رسیدند. اما معلوم نبود زن هستند یا مرد. هر چهار تن، لباس سفید به تن داشتند. ✨آنها با احترام تمام، در برابر ما تعظیم کردند. یکی از نگهبان ها لبخندزنان گفت: خوش آمدید. یک بار دیگر هر چهار تن خم شدند و ما از میان‌شان گذشتیم... 📚 قسمتی از کتاب آن سوی مرگ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❖═▩ஜ••🍃🌸🍃••ஜ▩═❖ ✔️⬇️ https://eitaa.com/joinchat/4088332598C63f3117fd8
🔴 🔹بهترین باقیات الصالحات چیست؟ ✍ بسیاری از خیـرات انسـان، توسط فرزند برای او ارسال می شود. شایـد هیچ باقیات الصالحاتی بهتر از فرزند صالح برای انسان نباشد. بـرای هـمیـن است کـه امام رضا (ع) می فـرمایـد: وقـتـی خـداونـد خـیـر بنده‌اش را خواهد، وی را نمی‌میراند تا فرزندش را ببیند. بنده از نوجوانی یاد گرفتم که هر کار خوبی انجام می دهم یا اگر صدقه ای می‌دهم، ثواب آن را به روح تمام کسانی که به گردن من حق دارند، از آدم تا خاتم و تمام اموات شیعه و پدران و مادرانم نثار کنم. در آن سوی هستی، پدر بزرگم را همراه با جمعی که در کنارش بودند مشاهده کردم. آن‌ها مرتب از من تشکر می کردند و می گفتند: ما به وجود اولادی مثل تو افتخار می کنیم. خیرات و برکاتی که از سوی تو برای ما ارسال شده، بسیار مهم و کارگشا بود. ما همیشـه بـرایت دعـا می کنیم تا خداوند بـر توفیقات تو بیفزاید... 📚 کتاب سه دقیقه در قیامت ✔️⬇️ https://eitaa.com/joinchat/4088332598C63f3117fd8
مرد راننده را دیدم که خیره شده بود به چهره زنی بسیار که از عرض خیابان رد می‌شد. با یک نگاه از ازل تا ابد او را دیدم! اسمش فرشید بود، اما به خاطر این هرزه‌گی‌ ها زندگی‌اش را از دست خواهد داد. سال بعد از زنش جدا شد. اما از آن طرف آن زن را دیدم که در محشر، به دنبال فرشید بود تا از او بطلبد. حق الناس به گردنش بود. او باعث شد که این فرشید و صدها مثل او از زندگی با همسرشان شوند و کارشان به طلاق منجر شود. او به تمام این مردها بود. 📚 کتاب شنود ✔️⬇️ https://eitaa.com/joinchat/4088332598C63f3117fd8
🔴 🔹کسانی که زندگی‌خود را تباه کرده‌بودند! ✍ نکته دیگری که آنجا شاهد بودم، انبوه کسانی بود که زندگی دنیایی خود را تباه کرده بودند، آن هم فقط به خاطر دوری از انجام دستورات خداوند! ✨جوان (مأمور الهی در برزخ) گفت: آنچه حضرت حق از طریق معصومین برای شما فرستاده است، در درجه اول، زندگی دنیایی شما را آباد می کند و بعد آخرت را می سازد. مثلا به من گفتند: اگر آن رابطه پیامکی با نامحرم را ادامه میدادی، گناه بزرگی در نامه عملت ثبت میشد و زندگی دنیایی تو را تحت الشعاع قرار میداد. 📚 قسمتی از کتاب سه دقیقه در قیامت ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ✔️⬇️ https://eitaa.com/joinchat/4088332598C63f3117fd8
🔴 🔹با یک نگاه مشاهده کردم که... داخل کشور عراق دچار مشکل و تجربه نزدیک به مرگ شدم. مـن در کنـار قبرستان متوجـه ارواح افراد مختلفی شدم که در آنـجــا مــدفـــون بــودنـــد. یک خانم‌جوان آنجا دفن شده‌بود که با یک نگاه مشاهده کردم کـه روح او در بـرزخ میهمان امام خمینی است! این خانم در زمان حیات دنیایی خود، بسیار از امام خمینی تعریف می کرد و به آرمان های حضرت امام بسیار اعتقاد داشت. او به دست عوامل حکومت صدام به شهادت رسید اما به خاطر علاقه اش، در برزخ، با ایشان محشور بود. آنجا بود کـه معنـای ایـن حـدیـث را فهمیدم کـه به هرچه علاقـه داشتـه باشیم با همان محشور خواهیم شد... 📚 کتاب نسیمی از ملکوت ✔️⬇️ https://eitaa.com/joinchat/4088332598C63f3117fd8
🔴 🔹نتیجه دعای او را به خوبی دیدم! اگر انسان بتواند حتی قدمی کوچک در حـل گرفتاری بندگان خـدا بردارد، اثر آن را در این جهان و در آن سوی هستی به طور کامل خواهد دید. 🔺 مــثـلا شـخـصـی از مــن آدرس می‌خواست.من او را کامل‌راهنمایی کـردم. او هـم دعـــا کــرد و رفـــت. من نتیجه دعای او را به خوبی در نـامـه عملم مشاهـده کردم! 📚 کتاب سه دقیقه در قیامت ✔️⬇️ https://eitaa.com/joinchat/4088332598C63f3117fd8