بسمه تعالی شأنه
شرح لیلة القدر
قسمت ۱۸
تو معدوم بودی. حق متعال و انسان کامل به اسم غالب تو را از عدم به منصه ظهور آورد.
پس عدم گردم عدم چون ارغنون
گـــویـــدم کـــانّا الــیــه راجــعون
دوباره باید به عدم برگردی. دوباره تو را معدوم میکند. (نه عدم مقابل وجود) این قید تو را برمیدارد. كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ. کلُّ مَنْ عَلیها فَان وَ یبقَی وَجْهُ رَبَّک ذوالجلالِ والاکرامِ. این وجه باقی چیست؟ این همین حسب و نسب پیغمبر است. همین نطفهی نوریه است. این همین مقام نورانیت است که ازلی و ابدی است و از عالم برداشته شدنی نیست. همهی مقیدات به کناری میروند اما این قید کنار نمی رود. این قید مطلق و قدر مطلق است که همان اسم جامع الله می باشد. لیل فاطمه است و القدر الله که مظهر اتم این قدر مطلق و اسم جامع مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام است. اسماء الله باقی و برقرار اند. ما چطور؟ ما مقیدیم.
این نطفهی نوریه دو وجه دارد. یک وجه از آن حیث که صادر اول و تجلی اعظم حق متعال است. کسی است که به مقام احدیت وجود راه یافته است. احدیت الجمع عالَم است. مقام جمعالجمع و قیامت است. لیلةالقدر اول است. چون این عالم طبیعت نیز لیلةالقدر است. حضرت علامه در دفتر دل از نشئهی طبیعت به لیلةالقدر صعودی تعبیر کرده است. چرا؟ چون اینجا لیلةالقدر است و مرتبهی بعد از این عالم در قوس صعود میشود یوم القیامة. خود این عالم طبیعت لیلةالقدر است. شما نمیتوانید یوم القیامة را در اینجا پیاده کنید. عالم طبیعت یوم القیامة نیست بلکه لیلةالقدر است. انزل مراتب لیلةالقدر است. خب میگویید حضرت فاطمه زهرا و انسان کامل لیلةالقدر هستند. بله ایشان جامع همه مراتب لیلة القدر است لذا در همین عالم طبیعت نیز لیلةالقدر است. انسان کامل دو وجه دارد. یک وجه، مرتبهی یومالقیامة است یعنی اینکه او در مرتبهی احدیت قرار دارد و در مرتبهی احدیت، علیِ عالیِ اعلا است و بر همهی مخلوقات مادون خودش محیط است. اصل و مبدأ است. بِكُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِكُمْ يَخْتِمُ. یَنْحَدِرُ عَنِّی السَّیْلُ؛ سیل همهی ممکنات از من ساری و جاری شده است. من مبدأ هستم لذا چون مبدأ هستم همهی مخلوقات مادون، همهی مخلوقات دانی زیر بال و پر من هستند. آدم و مِن دونه تحت لوائی. همه تحت لواء من هستند. و به حیث حضور در نشئه طبیعت، انسان کامل، سافلی است که همهی عالی ها تحت احاطهی او هستند. این یعنی چه؟ انسان کامل کون جامع است. کون جامع یعنی او هم قید مطلق است، هم قید مضاف است [که قید مضاف می شود عقل و نفس] و هم نشئهی طبیعت است. میشود ۴ عالَم و خودش پنجمین عالم است که میشود حضرات خمس و کون جامع.
خب این کون جامع است و یک مرتبهاش قید مطلق است. چون قید مطلق است، آدم و من دونه تحت لوايي. جبرائیل و میکائیل و عالم جبروت و عالم ملکوت و عالم لاهوت همه میشوند مراتب رقیقت او. او لیلةالقدر اعلی است و اینها رقیقت اویند. مراتب مادون فرعند و او احاطهی تام دارد. علیِ عالیِ اعلایی است که بر همهی ماسوی الله احاطه دارد و محیط بکل شیء. اما همین آدم، فرد سافلی است که بر همهی عالی های خودش احاطه دارد. این به چه معناست؟ این به همین معنای نطفهی نوریهی بحر مسجور در عالم طبیعت است. انسان کامل در عالم طبیعت است و خداوند عقل خودش را محصور در او کرده است. یعنی او به اصطلاح حاصر امر الهی است. امر الهی در او محصور و مقید شده است. در نشئهی طبیعت (سافل) است و تمام مقیدات عالم مافوق را با خود دارد. این انسان کامل سافلی است که همهی مقیدات عالم مافوق خودش را [چون از آن بالا که انا لله به پایین هی قید میخورد، قید می خورد. یک قید در عالم اسماء و صفات حسنای الهی می خورد، قید بعدی در عالم اعیان ثابته میخورد و به عالم عقل میآید و قید می خورد. به عالم نفس میآید و قید میخورد و به عالم طبیعت میآید] شامل میشود. لذا سافلی است که در مرتبهی عالم نشئه ی عنصری قرار دارد اما همهی مقیدات عالم را در خودش دارد. لذا انسان کامل مطلقی است که همهی مقیدات در درون او هستند. هر مقیدی به تنهایی فانی است اما این مطلق که شامل همهی مقیدات است فانی نیست بلکه باقی است. چون این مطلقی است که تنها قید آن قید اطلاق است. یعنی او حَسَب و اندازهای است که صفتش بیاندازگی است. خوب توجه کنید. کُلُّ حَسَبٍ و نَسَبٍ مَقطوعٌ چرا؟ چون هر حسبی قید است. مقید است، اندازه دارد و اندازه محکوم به فنا است...
ادامه دارد
التماس دعا
صادقزاده
بسمه تعالی شأنه
شرح لیلةالقدر
قسمت 19
چرا محدود محکوم به فنا است؟ چون خیلی چیزها را ندارد. آن چیزهایی که ندارد بر او غلبه میکند و او را از بین میبرد. مقید یعنی همین. محدود یعنی یک چیزی را دارد، هزار هزار هزار چیز را ندارد و آنها بر او غلبه میکنند و بر او قاهر هستند و او را فانی میکنند. لذا حق متعال که حقیقت لایتناهی است، بر هرمطلق و مقیدی غالب و قاهر است. وَ بِقُوَّتِكَ الَّتِي قَهَرْتَ بِهَا كُلَّ شَيْ وَ بِجَبَرُوتِكَ الَّتِي غَلَبْتَ بِهَا كُلَّ شَيْ. این ملکوت بر او غلبه دارد. جبروت هم بر او قهر و غلبه دارد. ذَلَّتْ بِعَظَمَتِكَ جَميعُ خَلْقِكَ عظمت، چون عظمت تو بر او غلبه دارد، این مغلوب است. قَلْبِی مَحْجُوبٌ وَ نَفْسِی مَعْیُوبٌ وَ عَقْلِی مَغْلُوبٌ وَ هَوَائِی غَالِبٌ؛ ما هم محجوبیم، هم مغلوبیم، هم مقهوریم، هم ضعیفیم و همهی این چیزهایی که امیرالمؤمنین علیهالسلام در مناجات مسجد کوفه بیان فرمود. ما مقهور و مغلوبیم و مغلوب نیز محکوم به فنا است. و محدود محکوم به فنا است. کلُّ مَنْ عَلیها فَان.
اما حسب پیغمبر چطور؟ حَسَب یعنی اندازه. حسب پیغمبر اندازه ای است که بی اندازگی اندازهی اوست و همهی اندازه ها در او تحقق پیدا کرده است. چون اگر اندازه یک زمینهی بی اندازه نداشته باشد نمیتواند شکل بگیرد. مقید همیشه یک متن مطلق می خواهد. کثرت یک متن وحدت میخواهد. کجا کثیر، کثیر میشود؟! در یک متن واحد. اگر واحد نباشد کثیر معنا نمییابد. اگر مطلق نباشد مقید معنا پیدا نمی کند. لذا قرآن میفرماید، كُلَ شَي اَحْصَيْناهُ في اِمامٍ مُبينٍ. احصاء یعنی چه؟ یعنی حَسَب. احصاء یعنی شمارش. حسب نیز یعنی شمردن. این شمارش یعنی تحقق! این که خدا میفرماید ۹۹ اسم دارد و هر کس اسماءالله را احصاء کند وارد بهشت میشود. دو روایت در این باب داریم، نخست آنکه هر کس ۹۹ اسم خدا را متخلق شود وارد بهشت میشود و دیگری اینکه هرکس این ۹۹ اسم را احصاء کند وارد بهشت میشود، پس احصاء یعنی تخلق. حسب یعنی تخلق. لذا میفرماید که همهی مخلوقات در امام مبین شمرده شدهاند. یعنی چه؟ یعنی تحقق پیدا کرده اند. همهی مقیدات در دل این مطلق تحقق یافته اند. مطلق باقی و برقرار است. این متن است. اندازهای است که اندازهاش بیاندازگی است. یک اندازهی بی اندازه است. یک مقید مطلق است.
مقید مطلق یعنی چه؟ قید دارد، او نسبت به ذات حق متعال قید دارد. قید او چیست؟ خدا قید او را بی قیدی قرار داده است. چون قیدش بی قیدی است، لذا فنا ندارد. وجه الله است. قید او چیست؟ همین وجه بودن است. چون حق متعال وجه هم نیست! ذات حق متعال وجه هم نیست. اما این ذات یک وجهی دارد که وجه او بی اندازه است. چون بی اندازه است مایه هر اندازه ای است. چون مطلق است و قید او اطلاق است لذا هر مقیدی در او تحقق مییابد. جامع همهی قیود است. سافلی است که محیط بر همهی عالیهای خود است! این نطفه وقتی از آن مرتبه پایین آمده است، همهی قید ها را با خود دارد. این نطفهی حضرت ختمی مرتبت شامل همهی حقایق عالم وجود است. خدا استعداد همهی حقایق، اسماء، صفات و کمالات خود را در این نطفه قرار داده است، این نطفه از صلب حضرت ختمی مرتبت آمده است و به صورت مجمل در رحم حضرت خدیجه مستکن شده است. این لیةالقدر میشود. لذا همهی حسب ها و نسب ها در این نطفه است. جناب شبستری میفرماید:
ز احـمد تا احد یڪ مـیم فـرق است
جهانے اندر ایـن یڪ میم غرق است
ادامه دارد
التماس دعا
صادقزاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎵#آهنگ عید آمد و عید آمد وان بخت سعید آمد
🎙 حسن فداییان
سلام طاعاتتون قبول🌸
دعاهاتون مستجاب 🍃
تنتون سالم🌸
دلتون شاد🍃
و
عیدتون مبارک🌹
#موسیقی_سالم👇
┏━━ °•🍃•°━━┓
@moosighi_salem
┗━━ °•🍃•°━━┛
بسمه تعالی شانه
عید فطر
عید فطر بسط رحمت رحیمیه الهی است که صائمان کویش را که به فوز عظیم جهاد با نفس نائل آمده اند جوایز می دهد، و جایزه خود حق متعال است؛ الصَّوْمُ لِي وَ أَنَا أَجْزِي بِه
لذا کلمه فطر به جمل ابجدی با حساب ابجدی الرحیم یکی شد تا این سرّ ارتقاء و عود روح مؤمن در یوم العید فطر معلوم گردد.
الَّذِی جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِمینَ عیداً وَ لِمحَمَّد صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ذُخْراً وَ شَرَفاً وَ کرامَةً وَ مَزیداً
برای انسان کامل عید نیست چون او در اعلی درجه قرب به ذات اقدس احدی قرار دارد و ایاب و ذهاب و عود ندارد. امام کون جامع است و همه خلائق از او تنزل و به او عود می کنند؛ إِيَابُ الْخَلْقِ إِلَيْكُمْ وَ حِسَابُهُمْ عَلَيْكُمْ، لذا روز عید فطر برای انسان کامل شرف و کرامت و فزونی جلوات است. پس او حقیقت فطر و فاطر هستی است و کل مخلوقات از او منفطر شدند.
لذا چون بسیط فطر را به حساب آوریم که ۲۹۲ است افشاکننده اش با جایگاه عددی بسم الله الرحمن الرحیم که ۱۹۲ است یکی میشود و بسم الله الرحمن الرحیم مقام انسان کامل است؛ کما قال مولی الموالی علی وصی عالی علی بن ابی طالب علیه افضل صلوات المصلین؛ انا نقطة باء بسم الله.
(۲۹۲ =۱۰۰ + ۱۹۲)
و فاطر نیز امام است و جایگاه عددی فاطر با جایگاه عددی حسین که ۴۷ است یکی شد.
پس عید فطر وجهه وجه ات را رو به وجه الله اتم اعنی حجت بن الحسن روحی فداه کن تا به سعه وجودی که از کف نفس حاصل شده است به قرب او نائل شوی و عید ترا حاصل گردد و خودت عید و مبارک باشی.
نمـاز و روزه و حـج قبـول آنڪس برد
ڪہ خاڪ میڪده عشق را زیارت کرد
التماس دعا
صادقزاده
💫 امیر المومنین علی (علیه السلام) :
عید فطر شبیهترین روز به روز قیامت است. چون در قیامت عدهای که زیانکارند ، تأسف میخوردند و غضبناک میگردند و عدهای که نیکوکارند رستگار و متنعم به نعمتهای الهی میشوند.
📓مجموعه ورام ، ج2 ، ص 158
#اللّهم_صلّ_علی_محمّدوآل_محمّدوعجّل_فرجهم
💎فضایل مولایمان را به همه بگوییم
👈کپی آزاد
@Emmam_Ali
4_5823701844915915709.mp3
16.23M
📗🔈#مستند_صوتی_شنود
قسمت 2⃣
* ادامه داستان....
* عنایتی که در کودکی شامل حالم شد
* نذر مادرم
* نیاتی که داشتم را می دیدم.
* ارزش هر عمل را نشانم می دادند
* احساس بر شکستگی به من دست می داد
* صفر هایی که در کارنامه عمل ردیف می شد
* اعمالی که فکرش را نمی کردم ارزشمند باشد را از من خریدند.
* نظام اعمال وملکوت آن را می دیدم.
* عنایتی که حضرت زهرا سلام الله علیها به من کردند
* جانی که حفظ کردم، جانم حفظ شد.
* ماجرای همسرم واتفاق عجیبی که افتاد
* هیچ عمل خالصی نداشتم
* مثالی جالب برای عمل خالصانه
* شرمندگی که سراسر وجودم را فرا گرفته بود.
* دغدغه ای که خدا از من خرید.
* اگر دوست داشته باشی امام زمان را یاری کنی، در زمره ی یاران حضرتی.
* چه شد که برگشتم.
#استاد_امینی_خواه
@audio_ketab
عشق و عرفان
(قسمت نود و هفتم )
راههای عملی کسب عشق و معرفت الهی
عامل سیزدهم :سکوت
ادامه...
2. سکوت در مقام تعلیم :
یکی از شرطهای نخستین سلوک در عالم معنا ، تعلیم آداب سکوت است. بیتردید شرط فراگیری از محضر عارفان واصل، آموختن هنر شنیدن است.
کودک اوّل چون بزاید شیرنوش
مدّتی خامُش بود او جمله گوش
مدّتی میبایدش لب دوختن
از سخن، تا او سخن آموختن
زانک، اوّل سمع باید نطق را
سوی مَنطق از ره سمع اندر آ
مرحله اول سلوک، «گوش دادن» است. سالک باید در این مرحله از سکوتِ تعلیمی تا جایی پیش رود که به مرتبۀ «زبان حق بودن» برسد. حال پیش از رسیدن به این مرتبه اگر بخواهد نزد استاد یا مرشد سخنی بر لب براند، میباید گزیده وار بیان نماید. همچنین اگر در نزد ایشان سخنی میگوید، باید از روی تواضع، آن را بهصورت سؤال بازگوید.
این شیوه، روشِ سالکان در مسیر است. اینان باید بدانند که این مسیرِ دشوار همراه با اضطراب است. این اضطراب را که خوشایند سالکان است، «اضطراب اثنای حرکت» گویند که در هنگام رسیدن به دریای معرفت، زمینة سکون و آرامش را فراهم مینماید. کسانی که در راهاند، چون میدانند راهزن خطرناکی بر سر راهشان کمین کرده است، مضطرباند، آنها میدانند انسان سالک، جنگ تنگاتنگ با ابلیسی دارد که با هیچ کسی از سر صلح و صفا سخنی نگفته و نمیگوید. او نسبت به همه «عدوّ مبین» است و حیلههای فراوان و دامهای بیشماری دارد و هر کسی را با دام مناسب شکار میکند.
این نوع سکوت با تمام دشواریهایش باید در تمام مراحل سیر سلوکی، همراه سالک باشد. بهسخنی دیگر، سالک تا به مرتبۀ عرفان نرسیده میباید این سکوت را پیشه کند.
ادامه دارد ...
التماس دعا
صادقزاده
بسمه تعالی شأنه
توحید فطری وولایت فطری
توحید فطری، معرفت و شهود فطری ولایت مطلقه است. و هر که بخواهد به فطرت ولوی علوی عارف شود، باید به فطرت آفاق و انفس معرفت یابد.
شناخت مایهی نفس ناطقه، مقدمهی شناخت نبوت است و نبوت تجلی و صورت ظاهری ولایت کلیه است. لذا شناخت فطرت نبی، مقدمهی شناخت فطرت ولی است و عدم معرفت به این فطرت که مایهی انفطار خلائق است، مساوی با ضلالت میباشد.
مکونات و مخترعات و مبدعات، منقوشات متن وجودی ولایت اند. «لَا رَطْبٍ وَ لَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ» (انعام/۵٩). البته نقوشی که ظهور متن مجمل و بسیط خود هستند و بینشان بینونت عزلی نیست. «أنا مِن الله وَ الخَلقُ مِنّي» (بحر المعارف، ج٢ ص ٢۴٢)
و بدان! فطرت ولایت محبت است. و میزان محبت به قدر معرفت می باشد. «إقْرَأ وَ ارْقَ» که ولایت ظهور محبت می باشد.
انسان کامل واصل به منزلت احدیت الجمع سراح المطلق، نسخهی جامع و سجل عوالم غیب و شهود است. لذا هم ولایت بر تکوین دارد و ولایتش تکوینی است و هم ولایتش تشریعی بوده و بر تشریع ولایت دارد. زیرا تشریع، احکام و حدود و ثغور تکوین است و شارع کسی است که واقف و شاهد بر کل ماسوی الله باشد. و در مرتبهی فوق تکوین که فوق طور عقل کل و خلق اول است، و حتی فوق اعیان ثابته و اسما الله قعود داشته باشد.
«وَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ» (طور/۴٨) احکام ذات غیبی و مرتبه ی ظل ذات، اسماء الله و صور علمی مندرج در صقع ذات که ماهیات اشیا است و اعیان خارجی میباشد، و عالِم بدین احکام، عالِم به سرّالقَدَر و بلکه سرّ سرالقدر است.
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبهی طارق بدین لطیفهی فطری ولوی اشاره فرموده است. «فلوِلایَة هِي حِفظُ الثُّغُور وَ تَدبیر الأمُور».
پس بر موحد، به توحید فطری ولایی، واجب است که حدود و ثغور اعنی احکام اعیان را مراعات فرماید. که: «گر حفظ مراتب نکنی زندیقی!» زیرا تکوین، سریان عدل امام است. و ذره ای فطور در هستی راه ندارد. و تجاوز به ماهیات و احکام اشیا، ظلم و خروج از قسطاس مستقیم و عدالت مطلقه است. «وَ مَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ».( طلاق/١)
و بدان! هستی ظالم را تنبیه می فرماید. و تنبیه، ارجاع ظلم به عدل است. که «بِالعَدلِ قَامت السَّمَوات وَ الأرض» (عوالی الیالی، ج۴ ص١٠٣).
«وَ النّار سوط یسوق اهل الله إلی الله» آتش تازیانه ای است که اهل الله را به سوی خدا می راند. (لمعات فخرالدین عراقی، ص١٠٣) و از آنچه که صاحب ولایت نهی کرده اجتناب کند. و به آنچه که امر کرده اتیان داشته باشد. «وَ مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا».(حشر/٧) چون ولایتش ولایت بر تشریع است و این ولایت اطلاقی است یعنی تمام اوامر و نواهی امام تشریعیات است. «وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ» (نجم/ ٣،۴) و به تعبیر حضرت علی علیه السلام: امام خلیفهی حق متعال در نواهی و اوامر اوست؛ «خلیفة الله فِي نَهیِهِ وَ أمْرِهِ» (بحار الانوار، ج٢۵ ص١۶٩)
و هر چند تکوین، تجلیات ربانی است، اما تجلیات جلالی و جمالی است. یعنی در تجلیات جلالی که نشان سخط الهی است، قهر و عذاب نهفته است. لذا آن جا که نهی فرموده است رضایت الهی در نهی است. پس موحد فطری هرگز مرتکب هیچ فعل منهی نمی شود. زیرا می داند اقتضای توحید فطری چنین است و هر کس به نام توحید، غیر از این عمل کند، از توحید چیزی عایدش نشده است.
پس حدود الهی ظهورات الهی است. و احکام این حدود تشریعیات اوست. و آن که می خواهد از حدود و قیود تکوینی بگذرد و به وادی اطلاق برسد، باید پای بند به حدود تشریعی باشد. فافهم و تدبر ترشد انشاالله.
فطرت ولایت، معرفت به این حدود و احکام الهی است. «و ولایته (ولایت امام) سبب النجاة و طاعته معرفة للحياة و عدة بعد الممات و عز المؤمنين و شفاعة المذنبين و نجاة المحبين و قوز التابعين لأنّها رأس الإسلام و كمال الإيمان و معرفة الحدود و الأحكام. تبيين الحلال من الحرام…»
کتاب علی، نقطه آغاز وجود. ص ۲۰۰ و ۲۰۱
التماس دعا
صادقزاده
بسمه تعالی شأنه
شرح زیارت جامعه کبیره
فقره شریف وَ مُنْتَهَي الْحِلْمِ
قسمت ۱
لغت «مُنْتَهیٰ» اسم مکان از باب افتعال و از ریشهی «نهی» است و نهی به معنی طلب ترک شیء میباشد. این طلب ترک شیء به واسطهی عقل رخ میدهد. وقتی این نهی، «نُهیَة» تلفظ شود، از آنجا که عقل قوهی تشخیص دهنده در نهی میباشد، لذا «نُهیَة» را عقل گفتهاند؛ بر این اساس، در زیارت شریفهی جامعهی کبیره، عبارت «ذَوِى النُّهيٰ» (جمع نُهیه) دربارهی اهلبیت علیهم السلام وارد شده است چه ایشان صاحب عقل هستند.
«مُنْتَهیٰ» یعنی غایت و انتهای هر شیء. وقتی شخص به غایت و نهایت هر شیء برسد، دیگر طلب آن شیء را ترک میکند چرا که به منتهای آن شیء رسیده است لذا دیگر طلب ندارد. باب افتعال، باب قبول کردن است؛ شخص میپذیرد که به نهایت کمال آن شیء رسیده است لذا این پذیرش به منزلهی قطع طلب خواهد بود. در قرآن نیز عبارت منتهی در آیه ۱۴ سورهی نجم (عِندَ سِدْرَةِ الْمُنتَهَىٰ) آمده است. حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله به «سِدْرَة الْمُنتَهَىٰ» راه یافتند. برای سدرة معانی گوناگونی گفتهاند.
در واقع سدرة واحد اندازهگیری بوده است و مثلا دربارهی فاصلهی درختان از هم، «از این سدرة تا آن سدرة» میگفتهاند و آن درختی را که دیگر پس از او درختی نبوده است سدرة المنتهی مینامیدند لذا حق متعال به پیغمبرش میگوید که ما شما را به سدرة المنتهی بردیم؛ شما را عروج دادیم و به مرتبهای رساندیم که دیگر بعد از آن هیچ مقام دیگری نیست و آنجا انتهای مقامات است لذا از حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله به «وَاقِفِ مَوَاقِفِ الشُّهودِ» تعبیر شده است؛ به این معنا که ایشان کسی است که همهی موقفها را طی کرده و هیچ موقفی در عالم وجود نمانده است که ایشان آن موقف را طی نکرده باشد. ایشان به همهی مواقف شهودی راه پیدا کرده است لذا قرآن میفرماید پیغمبر صلی الله علیه و آله به سِدْرَة الْمُنتَهَىٰ رفت، جایی که دیگر پس از آن تعینات راه ندارد...
دیدم که جناب صاحب تفسیر بیان السعادة، سدرة را با معنی واژه «سادر» مرتبط دانسته و سادر را کسی گفته است که به مقام حیرت رسیده و متحیر میباشد لذا «سِدْرَة الْمُنتَهَىٰ» نهایت مقام حیرت است چه حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله فرمود: «رَبِّ زِدنِی فِیکَ تَحَیُّراً»...
و گفتهاند «سدرة» مقامی است که علم همهی ملائکة الله از آنجا منشعب میشود یعنی علم ملائکه به آنجا برمیگردد و مبدأ علم همهی ملائکه است. و نیز گفتهاند که «سِدْرَة الْمُنتَهَىٰ» یعنی انتهای همهی افعال و اعمال و خیرات و مبرات... «سِدْرَة الْمُنتَهَىٰ» نهایت کمال ممکنات است یعنی ممکنات از آن حیثی که تعین دارند از این مقام بالاتر نمیتوانند بروند؛
جناب جبرئیل عقل کل است و عقل کل نیز خود یک تعین و حد میباشد لذا وقتی جناب جبرئیل با پیغمبر صلی الله علیه و آله به معراج تشریف میبردند و به سِدْرَة الْمُنتَهَىٰ رسیدند، حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله خطاب به جبرئیل گفت که در پی من بیا؛ اینجا بود که جبرئیل عرضه داشت که «لَوْ دَنَوْتُ أَنْمُلَةً لَاحْتَرَقْتُ»؛ اینجا حدی است که از آن بالاتر نمیتوانم بروم و اینجا انتهای کمال ممکنهی ماست. ممکنات از این حد بالاتر نمیتوانند بروند مگر اینکه جامهی تعین از خود برکنند و جز انسان، هیچ مخلوقی نمیتواند لایتناهی گردد و حدود و قیود و تعینات را کنار نهد. تنها انسان است که میتواند از سِدْرَة الْمُنتَهَىٰ نیز بگذرد..
ادامه دارد
التماس دعا
صادقزاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌺🍃
به نام خدایے ڪه
مهر او قوت قلب ما،
و یاد او راحتے روح ماست،
آباد آن زبان
ڪه بر آن ذڪر اوست،
آزاد آن ڪس
ڪه وے دربند اوست!
🌷 بسم الله الرحمن الرحیم🌷
بسمه تعالی شأنه
شرح زیارت جامعه کبیره
فقره شریف وَ مُنْتَهَي الْحِلْمِ
قسمت ۲
باید دانست که این «سِدْرَة الْمُنتَهَىٰ» نهایت غایت هرچیزی است. در مقدمهی بحث نیز گفتیم که این منتهی از ریشهی نهی است و ترک کردن طلب چیزی در واقع از مقتضیات عقل میباشد؛ در جامعه کبیره نیز از اهلبیت علیهم السلام تحت عنوان «ذَوِی النُّهیٰ» ذکر شده است لذا نتیجه حاصل میکنیم که اصلا سِدْرَة الْمُنتَهَىٰ به این معنا همان عقل و مقام جبرئیل نظام وجود است؛ جبرئیل که نمیتواند از مقام خود تجاوز کند... ملائکة الله دارای مقام معلومی هستند، «وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ» (صافات، ۱۶۴)؛ به فرمودهی امیر مؤمنان علیه السلام در خطبهی اول نهجالبلاغه، گروهى از آنان پیوسته در حال سجدهاند و رکوع نمى کنند؛ «مِنْهُمْ سُجُود لا یَرْکَعُونَ» و گروهى دیگر همواره در رکوعند و قیام نمیکنند؛ «وَ رُکُوع لا یَنْتَصِبُونَ» و گروهى که پیوسته در حال قیامند و هرگز از این حالت جدا نمیشوند؛ «وَصافُّونَ لا یَتَزایَلُونَ» و گروه دیگرى که پیوسته در حال تسبیح خدا هستند و هرگز خسته نمیشوند؛ «وَ مُسَبِّحُونَ لا یَسْأمُون». ملائکه حد معینی دارند و نمیتوانند از آن حدی که حق متعال برای آنان تعیین کرده است تجاوز کنند اما انسان به واسطهی اینکه روح خدا در او دمیده شده است میتواند از «سِدْرَة الْمُنتَهَىٰ» نیز بگذرد، همان مقامی که در برخی نقلها همان مقام روح اعظم است! انسان از آن مقام نیز میگذرد و بر او باکی نیست چرا که در ادامه میفرماید «مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَىٰ» (نجم، ۱۷) ﺩﻳﺪﻩی ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﺩﻳﺪ ﺑﺮ ﻏﻴﺮ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺧﻄﺎ ﻧﺪﻳﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺮﺯ ﺩﻳﺪﻥ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﻫﻢ ﺩﺭﻧﮕﺬﺷﺖ و طغیان ننمود.
طغیان نکردن یعنی پیغمبر صلی الله علیه و آله معتدل بود و اعتدال داشت و اعتدال نیز مربوط به عقل است. عقل موجودی است که در کمال اعتدال است لذا میتواند جامع همهی فعلیات باشد. او از حد افراط و تفریط خارج است؛ یک معنی «سِدْرَة الْمُنتَهَىٰ» و خود «مُنْتَهیٰ» را میتوان به همین معنا یعنی مقام اعتدال در نظر گرفت؛ مقامی که از حد افراط و تفریط خارج است. حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله در مقام اعتدال بود و «مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَىٰ» لذا در ادامهی «سِدْرَة الْمُنتَهَىٰ» میفرماید «عِنْدَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَىٰ» (نجم، ۱۵). در این «سِدْرَة الْمُنتَهَىٰ»، «جَنَّةُ الْمَأْوَىٰ» هست؛ ما انواع جنت داریم از جمله جنت ذات، جنت رضوان، جنت فردوس و... . این «جَنَّةُ الْمَأْوَىٰ» برای کسانی است که به مقام «سِدْرَة الْمُنتَهَىٰ» رسیدهاند. سپس میفرماید «إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ مَا يَغْشَىٰ» (نجم، ۱۶)، جناب پیغمبر از مقام «سِدْرَة الْمُنتَهَىٰ» نیز گذر کرد و به مقامی که انتهای مقامات است رسید، ایشان از حد همهی مقامات گذشت لذا «وَاقِفِ مَوَاقِفِ الشُّهودِ» شد و به مقامی رسید که «إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ مَا يَغْشَىٰ»؛ یعنی مقامی که به «سِدْرَة الْمُنتَهَىٰ» محیط است و مقام احدیت میباشد. از آن مقام احدیت میتوان به مقام_فاطمیت نیز تعبیر کرد و بنده شخصا دوست دارم که تعبیر مقام_فاطمیت نظام وجود را مطرح کرده و به کار ببرم. آنجا مقامی است که هیچ بشری نتوانسته به آن راه یابد؛ تمام آحاد بشر و یکایک مخلوقات از وصول به آن مقام منع شدهاند...
ادامه دارد
التماس دعا
صادقزاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽
📖 بِسْـمِ اللَّهِ الرَّحْمــَنِ الرَّحِيــم📖
🍃🌸اَُلهـی بــه اَُمیــد تـــوُ🌸🍃
قرآنتصویریاخلاق 👇
┏━━━━ °•🍃•°━━━━┓
@ghoran_tasviri_akhlagh
┗━━━━ °•🍃•°━━━━┛
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾
🌸💫مـــولای مـــن
⚪️💫اردیــبــهــشــت
🌸💫بـا شـمـا بـهـشـت اسـت
⚪️💫أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج
قرآنتصویریاخلاق 👇
┏━━━━ °•🍃•°━━━━┓
@ghoran_tasviri_akhlagh
┗━━━━ °•🍃•°━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✦࿐჻❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
@ghoran_tasviri_akhlagh
࿐᪥•💞﷽💞•᪥࿐
💠نشانه ی مردان خداوند را بدانیم.↕️
◀️کسانی که تجارت آنان را غافل نمی کند، مردان بزرگی هستند.
◀️اگر ایمان و اراده ی قوی باشد، ابزار و وسائل اثری ندارند. «لا تُلْهِیهِمْ تِجارَهٌ»
◀️ بازار اسلامی، هنگام نماز باید تعطیل شود. «لا تُلْهِیهِمْ تِجارَهٌ»
◀️ حتّی کارهای حلال و مباح نباید انسان را از یاد خدا غافل کند، چه رسد به کارهای مکروه و حرام. «لا تُلْهِیهِمْ تِجارَهٌ»
◀️ ترک تجارت، ارزش نیست، بلکه تجارت همراه با یاد خدا و نماز و زکات ارزش است. لا تُلْهِیهِمْ تِجارَهٌ ... عَنْ ذِکْرِ اللّهِ وَ ...(مردان خدا برای زندگی دنیوی تلاش می کنند، ولی از آخرت غافل نیستند.)
◀️ ایمان به آخرت، دنیا را نزد انسان کوچک می کند. لا تُلْهِیهِمْ ... یَخافُونَ یَوْماً
◀️ با این که نماز ذکر خداست، ولی به خاطر اهمیّت، جداگانه مطرح شده است.
◀️خداوند کم و کاستی های اعمال مردان خدا را جبران کرده و پاداش کامل به آنان می دهد. «لِیَجْزِیَهُمُ اللّهُ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا»
◀️ پاداش را بیش از عمل بدهید. «وَ یَزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ» (در اسلام سفارش شده است که مزد را معیّن کنید، ولی هنگام پرداخت بیش از آن مقدار بدهید.)
◀️ اگر از سود دنیا بگذرید، به سود بی حساب آخرت می رسید. لا تُلْهِیهِمْ تِجارَهٌ - وَ اللّهُ یَرْزُقُ ... بِغَیْرِ حِساب
#تلاوتتصویریباترجمهگویاوتفسیرمختصرسورهنور آیات ۳۷ و ۳۸
🖤 تربیت اخلاقی
«ذَلِّلُوا اَخْلاقَکُمْ بِالَْمحاسِنِ، وَ قَوِّدُوها إِلَی الْمَکارِمِ. وَ عَوِّدُوا اَنْفُسَکُمُ الْحِلْمَ.»
✅ اخلاق خود را رامِ 👈خوبی ها کنید
✅ و به بزرگواری هایشان بکشانید
✅ و خود را به 👈بردباری عادت دهید.
حضرت علی (ع)
#قرآنتصویریاخلاق 👇
┏━━━━ °•🍃•°━━━━┓
@ghoran_tasviri_akhlagh
┗━━━━ °•🍃•°━━━━┛
♨️چگونه هر لحظه با امام زمانمان باشیم؟!
🔸اگر میخواهیم دچار خسران و ضرر نشویم باید با امام زمانمان همراه شویم.
در طول روز، هر لحظهای که بر ما میرسد بگوییم:
آقا جان، ما میخواهیم با شما باشیم «مَعَكُمْ مَعَكُمْ لاَ مَعَ غَيْرِكُمْ». یک لحظه نشود که از شما جدا شویم.
⁉️چطور میشود انسان با امام زمانش باشد؟
⁉️آیا یک خانم خانهدار میتواند دائم با #امام_زمان ارواحنافداه باشد؟
✅بله.
👈صبح که از خواب بیدار میشود هر کاری را که میخواهد انجام بدهد، نیت کند برای امام زمانش باشد.
✔️ #تربیت_فرزند برای امام زمان ارواحنافداه؛
✔️ #همسرداری ، برای امام زمان ارواحنافداه؛
✔️صبحانه آماده میکند همسرش بخورد و سر کارش برود، برای امام زمان ارواحنافداه؛
✔️اگر لباس میشوید برای امام زمان ارواحنافداه؛
✔️اگر غذا میپزد، برای امام زمان ارواحنافداه.
👌آنوقت سختیهای کار برایش شیرین و لذّتبخش هم میشود. دیگر توقع مزد و اجر و تشکر از بقیّهی مردم ندارد. چون میداند برای امام زمان ارواحنافداه کار کرده است.
زبان خامه ندارد سر بیان فراق
وگرنه شرح دهم با تو داستان فراق
دریغ مدت عمرم که بر امید وصال
به سر رسید و نیامد به سر زمان فراق
سری که بر سر گردون به فخر میسودم
به راستان که نهادم بر آستان فراق
چگونه باز کنم بال در هوای وصال
که ریخت مرغ دلم پر در آشیان فراق
کنون چه چاره که در بحر غم به گردابی
فتاد زورق صبرم ز بادبان فراق
بسی نماند که کشتی عمر غرقه شود
ز موج شوق تو در بحر بیکران فراق
اگر به دست من افتد فراق را بکشم
که روز هجر سیه باد و خان و مان فراق
رفیق خیل خیالیم و همنشین شکیب
قرین آتش هجران و هم قران فراق
چگونه دعوی وصلت کنم به جان که شدهست
تنم وکیل قضا و دلم ضمان فراق
ز سوز شوق دلم شد کباب دور از یار
مدام خون جگر میخورم ز خوان فراق
فلک چو دید سرم را اسیر چنبر عشق
ببست گردن صبرم به ریسمان فراق
به پای شوق گر این ره به سر شدی حافظ
به دست هجر ندادی کسی عنان فراق
#حافظ
#امام_زمان
#قرآنتصویریاخلاق 👇
┏━━━━ °•🍃•°━━━━┓
@ghoran_tasviri_akhlagh
┗━━━━ °•🍃•°━━━━┛
ابزار الات موسیقی بعدازظهور.mp3
844.2K
⁉️موسیقی و ابزارالات موسیقی بعداز ظهور چه وضعیتی خواهد داشت ؟
⭕️پاسخ: ابراهیم_افشاری
#قرآنتصویریاخلاق 👇
┏━━━━ °•🍃•°━━━━┓
@ghoran_tasviri_akhlagh
┗━━━━ °•🍃•°━━━━┛
1_3408738991-AudioConverter.mp3
1.08M
⁉️آیا وقتی امام زمان عج ظهور میکنند فقط انتقام خون امام حسین را میگیرند یا از سایر شهدای کربلا هم انتقام میگیرند ؟
⭕️پاسخ: ابراهیم_افشاری
🔴 توفیق انجام کار خیر به نیابت از امام زمان علیه السلام
🔹 مرحوم کافی نقل می کرد که:
🔵 شبی خواب بودم که نیمه های شب صدای در خانه ام بلند شد از پنجره طبقه دوم از مردی که آمده بود به در خانه ام پرسیدم که چه می خواهد؛
گفت که فردا چکی دارد و آبرویش در خطر است. می خواست کمکش کنم.
لباس مناسب پوشیدم و به سمت در خانه رفتم، در حین پایین آمدن از پله ها فقط در ذهن خودم گفتم: با خودت چکار کردی حاج احمد؟ نه آسایش داری و نه خواب و خوراک؛ همین.
رفتم با روی خوش با آن مرد حرف زدم و کارش را هم راه انداختم و آمدم خوابیدم.
همان شب حضرت حجه بن الحسن (عج) را خواب دیدم...
فرمود: شیخ احمد حالا دیگر غر می زنی؛ اگر ناراحتی حواله کنیم مردم بروند سراغ شخص دیگری؟
آنجا بود که فهمیدم که راه انداختن کار مردم و کار خیر، لطف و محبت و عنایتی است که خداوند و حضرت حجت عج به من دارند...
🌕 وقتی در دعاهایت از خدا توفیق کار خیر خواسته باشی، وقتی از حجت زمان طلب کرده باشی که حوائجش بدست تو برآورده و برطرف گردد و این را خالصانه و از روی صفای باطن خواسته باشی؛ خدا هم توفیق عمل می دهد، هرجا که باشی گره ای باز میکنی؛
ولو به جواب دادن سوال رهگذری..
#امام_زمان
#قرآنتصویریاخلاق 👇
┏━━━━ °•🍃•°━━━━┓
@ghoran_tasviri_akhlagh
┗━━━━ °•🍃•°━━━━┛
4_6048562658674740772.mp3
5.79M
🎧#صوت_مهدوی
🔸نذر برای #امام_زمان ارواحنا فداه و برآورده شدن حاجات
👌بسیار شنیدنی
👈حتما بشنوید و نشر دهید.
✅پیشنهاد ویژه دانلود
#قرآنتصویریاخلاق 👇
┏━━━━ °•🍃•°━━━━┓
@ghoran_tasviri_akhlagh
┗━━━━ °•🍃•°━━━━┛
عشق و عرفان
(قسمت نود و هشتم )
راههای عملی کسب عشق و معرفت الهی
عامل سیزدهم :سکوت
ادامه...
3. سکوت بر اسرار
وقتی سالک با سکوت در مراحل قبلی توانست از نیروهای ناخودآگاه خود به خوبی بهره گیرد، به مرتبهای قدم میگذارد که برخی اسرار بر او مکشوف میشود. سالکِ طریق وقتی بدین مقام میرسد و برخی تعالیم را به او میآموزند، نباید آنها را با نااهلان در میان گذارد؛ چراکه برخی از این رازها و معارف نفسانی از حد فهم نامحرمان فراتر است و چهبسا موجب گمراهی آنان شود، یا اینکه ممکن است آنها این معارف را فراگیرند موجب گمراهی و فریب دیگران گردند. ازاینروست که مولوی میفرماید:
چونکه در یاران رسی خامشنشین
اندر آن حلقه مکن خود را نگین
رختها را سوی خاموشی کشان
چون نشان جویی مکن خود را نشان
«سکون» یکی از نشانههای سالکی است که به مرتبه پذیرش اسرار رسیده؛ نشانهای که خود بر دو نوع است: سکون قبل از حرکت و سکون پس از حرکت.بر اساس آیات و روایات، سکون قبل از حرکت کاملاً مذموم است. عامل به این سکون، اهل تلاش و حرکت نبوده، در گوشهای آرمیده و ساکن است. اما سکون بعد از حرکت که بسیار ممدوح است، عامل به آن کسی است که به مقصد رسیده یا به یکی از حلقههای وصال نایل شده و در آنجا آرام گرفته تا برای حرکت بعدی آماده شود.
سالک وقتی به مرحلهای میرسد که آمادگی پذیرش اسرار را در خود مییابد، همانگونه که مولانا میگوید، باید آرامش و طمأنینه داشته باشد. اگر او وارد مجلسی از یاران و واصلان شد، باید خموشی پیشه کند و آنچه فراگرفته، زود به زبان نیاورد، بلکه فراخ سینه او باید مخزن اسرار باشد. حال میتوان پرسید علت سکوت در این مرحله چیست؟
ز اندرونم صد خموش خوش نفس
دست بر لب میزند یعنی که بس
بنابراین اگر سالکی بخواهد بداند که به این مرحله رسیده است، باید به درون خود بنگرد و ببیند که آیا در درون خویش، این خموشِ خوشسخن به او ندا میدهد که بس یا خیر. اگر درون خود را برای این مرحله آماده دید، آنگاه مولانا به سالکِ رهرو، این درس را میدهد که: مثلاً خاموشی دریاست و نطق و تکلم چون جوی است؛ دریا تو را میخواهد، تو جو را مجو. پس، از اشارتهای دریا سر متاب؛ سخن را ختم کن. خدا براستی داناتر است؛ یعنی عالممعنا که از قیل و قال این دنیا پاک و بری است، عالم خاموشی است که در مَثَل، یک دریای بزرگ است.
از آن عالم معنا که چون بحر اعظم است، سخنگفتن و معارف و اسرار نقل کردن، چون یک نهر کوچک است. تو را بحر عالم معنا میجوید و از تو میخواهد که صامت و ساکت باشی و با زبان حال سخن بگویی و با صفت خودِ آن بحر متصف شوی. پس باید دنبالِ گفتوگویی نباشی که چون نهر است و فریفتة جوی قیلوقال نشوی و به آن قناعت نکنی، بلکه به عالم خاموشی که بحر معنوی است، واصل شوی و با صمت و سکوت، الفت و اُنسیت یابی که تکلم فرع است و سکوت اصل.
سالکان کوی عشق باید بدانند که این مسیر، دشوار است، اما رفتنی است.
ادامه دارد...
التماس دعا
صادقزاده