قِشاع
وقتی طلبه ای باید کتاب بخونی با این عظمت🥲 تازه کتاب زیری هم اشانتیون کنارش داره که باهم باید امتحان
حداقل
کتاب بالایی رو فقط میخوندین
دومی رو امتحان میگرفتن😂🤌🏻
قِشاع
حداقل کتاب بالایی رو فقط میخوندین دومی رو امتحان میگرفتن😂🤌🏻
😂😂😂 خیلی التماس کردیم اینطور باشه ...
هدایت شده از عشق مذهبی
.
- سلام دوستان گلم 🤌🏻
یه خواهش دارم، اسم کانالها قانون
و شرعا کپی ازش غیر مجاز هست❗️
- عشق مذهبی اصلی در ایتاست
تو روبیکا جدیداً زدم تو اینستا
هم پیچ میزنم 📱
- هرکسی که کپی کرده بدونه اگه
حلال و حروم سرش میشه
بدونه که من راضی نیستم و حق
الناس گردنشه 📿
- اگه مدیر یا ادمین اون کانال پیام
منو خوندی،اسم رو عوض کنید
من راضی نیستم، راضی نیستم❌
جریان ما دو نفر از اولشم رفاقتی بود، قرار نبود عشقی بشه ماجرا، ولی شد!
یهو به خودم اومدم دیدم ای دل غافل! ناغافل عاشقش شدم تموم شده رفته، اونم نه از این عشقای معمولی، از اون دو آتیشه هاش!
میترسیدم حرفی بزنم و بگه حرمت رفاقتو بد شکستی! بگه این رسم دوستی و رفاقت نبود، قرار نبود بی منظور بگیم و با منظور بگیری...
برای همینم سکوت کرده بودم که سکوتم بهتر بود انگار!
یادم نیست سرِ چی اما یبار حرفمون شد و بدم حرفمون شد، هرچقدرم که به روم نمینمیآوردم باز من عاشقش بودم، بهم برخورده بود، قهر کردم!
زنگ زد و رد تماس دادم، پیام داد و خوندم و بی جواب گذاشتم؟ جونش به لبش رسیده بود انگار، پیام داد:
-یه دقیقه وقت داری تصمیمتو بگیری و جوابمو بدی، وگرنه همه چی از نظر من تمومه!
غرور از یه طرف و ترس از دست دادنشم از یه طرف دیگه یقه ی دلمو گرفته بودن، اما ترسه قوی تر بود انگار!
یه دقیقه بعد که گوشیم زنگ خورد از ترس این که زود قطع کنه فورا جوابشو دادم
+ چیه؟ چیزیم مونده که بارم نکرده باشی؟
خندید
- نه، خوشم اومد تهدیده خوب اثر کرد!
حرصم گرفته بود. تا گفتم خداحافظ داد زد
- قطع نکنی، حرف دارم باهات!
چیزی نگفتم
- نمیخوای چیزی بگی؟
لااقل بلندتر نفس بکش بفهمم قطع نکردی بی انصاف!
خنده م گرفت
- باشه. حرف نزن، من میگم! ببین من هرچی فکر میکنم نمی فهمم چه حرف بدی زدم و چرا قهر کردی باهام، ولی بابتش ازت معذرت میخوام و دلم میخواد که ببخشیم...
لبخندم عمیق تر شد
- و در ضمن میخوام یه قانون بذارم از این به بعد واسه قهرات و اونم اینه که حتی اگه قهر هم بودی حق نداری جوابمو ندی و سکوت کنی و منو توی برزخ رفتن و موندنت بذاری، چه جواب پیام باشه و چه جواب تلفن و چه رو در رو، حق نداری بی جواب و منتظرم بذاری، مفهومه؟!
چشمام گرد شد
+ اون وقت این کجاش قهره؟
جدی بود
-همین که میفهمم ازم دلخوری و ناراحت، برای عذاب کشیدنم و اثبات قهر بودنت کافیه، دیگه لازم نیست بیشتر شکنجه م کنی، گفتم مفهومه؟!
چاره ی دیگه ای نداشتم
+ اوهوم!
تا خواست حرف بزنه گفتم:
+ درسته قبول کردم ولی منم عوضش یه چیزی میخوام!
صداش سخت شد
- نمی.خوام بخاطرش باج بدم بهت، چون از نظر من حق نداری حتی قهر کنی، ولی بگو، چی میخوای؟
صدامو صاف کردم
+ میدونی؟! تو هیچوقت حواست به خودت نیست، مراقب خودت نیستی، منم که همیشه نیستم بگم این کارو کن و اون کارو نکن، یا التماست کنم یادت نره غذا بخوری یا بری دکتر! توام که هی پشت گوش میندازی...
نفسشو فوت کرد توو گوشی، گوشم داغ شد
- خب؟!
خندیدم
+ خب به جمال بی نقطه ت! من دیگه قهر نمی کنم، قول! توام باید قول بدی چه من باشم و چه نباشم مواظب خودت باشی از همین الان تا همیشه، نمی خوام دست خدا یا کس دیگه ای بسپارمت، خودت به جای منم حواست به خودت باشه، باشه؟
هیچی نگفت، گفتم:
+ قبوله یا منم بزنم زیر حرفم؟
بالاخره به حرف اومد
- هرچند به نظرم شبیه زورگیریه، ولی باشه، قبوله!
معترض گفتم:
+ اینجوری نه! بگو قول میدم چه باشی و چه نباشی من حواسم باشه و مواظب خودم باشم همیشه!
خندید
- قول میدم... خوبه؟
بدک نبود، خندیدم
+ آره!
بعدش اونقدری حرفای مربوط و نامربوط زد که نه اثری از قهر موند و نه دلیلی برای دلخوری...
گذشت و توی گیر و دارِ گذر زمان، همون جوری که از سد رفاقت گذشتیم، از مرز عشقم گذشتیم و شدیم مثل دوتا آشنای قدیمی که جز خاطرات دور چیزی از هم حتی برای یادگاری نگه داشتن ندارن، این روزا هرموقع یاد اون خاطره های عزیز میفتم، با اینکه خودم نتونستم سر قولم بایستم اما، از ته دل دعا می کنم اون به حرمت رفاقتمون هم که شده هنوز سر قول و قرارش ایستاده باشه!
#عاشقانه
#دلبرانه
پ.ن :
اگه از این داستانای عاشقونه دوست داری بخونی بزن رو هشتگ پایینی👇
#داستان_گراف