eitaa logo
🌱گیومهــ🌱
5.9هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
305 ویدیو
4 فایل
•|﷽| -با‌دست‌خالی‌خریدار‌دلبرم.. -از هرچه که هست باید منقطع شویم، باید برایِ او شَویم.. کپی؟آزاد🙂
مشاهده در ایتا
دانلود
تا به کی گرد کدورت زیر دیوارم کند؟ عشق کو تا از غم عالم سبکبارم کند با خیال یار در یک پیرهن خوابیده ام بر ندارد سر زبالین هر که بیدارم کند! شد ز زنگ سینه من ناخن صیقل کبود سعی خاکستر چه با آیینه تارم کند؟ چون رگ سنگ است از خواب گران مژگان من سیلی دوران عجب دارم که بیدارم کند عاشقان با درد از روز ازل خو کرده اند درد بیدردی مگر صائب خبردارم کند
چون گرگ بره ز میش بربود فریاد شبان کجا کند سود؟ چون سیل خراب کند بنیاد دیوار چه کاهگل، چه پولاد چون کِشته خشک ماند و بی‌بَر خواه ابر ببار و خواه بگذر
معشوقه چو آفتاب تابان گردد عاشق به مثال ذره گردان گردد چون باد بهار عشق جنبان گردد هر شاخ که خشک نیست رقصان گردد
نی گفت که پای من به گل بود بسی ناگاه بریدند سرم در هوسی نه زخم گران بخوردم از دست خسی معذورم دار اگر بنالم نفسی
لب بر لب هر بوسه ربائی بنهی نوبت چو به ما رسد بهائی بنهی جرم را همه عفو کنی بی‌سببی وین جرم مرا تو دست و پائی نهی
در مسجد و در کعبه به دنبال چه هستی؟ اول تو ببین قلبِ کسی را نشکستی؟ اینگونه چرا در پیِ اثبات خداییم؟ همسایه ی ما گشـنه و ما سیر بخوابیم؟
نیست آسان سخن سخت شنیدن گرچه می پذیرم ز تو گر هرچه بگویی هرچه دل به جز خواستهٔ دوست چه می خواهد؟ هیچ ما گذشتیم ز خیر تو! بگو دیگر چه؟ خاطر موج، پریشان و دل ساحل، سنگ فرض کن باز هم اصرار کنم، آخر چه؟ می توان مثل دو رود از دو طرف رفت ولی باز اگر بازرسیدیم به یکدیگر چه؟ گفتم ای دوست مرا بی خبر از خود مگذار گفت و با گفت که از بی خبری خوش تر چه
تا شدم حلقه به گوش در ميخانه عشق هر دم آيد غمي از نو به مبارک بادم ...
نیست آسان سخن سخت شنیدن گرچه می پذیرم ز تو گر هرچه بگویی هرچه دل به جز خواستهٔ دوست چه می خواهد؟ هیچ ما گذشتیم ز خیر تو! بگو دیگر چه؟ خاطر موج، پریشان و دل ساحل، سنگ فرض کن باز هم اصرار کنم، آخر چه؟ می توان مثل دو رود از دو طرف رفت ولی باز اگر بازرسیدیم به یکدیگر چه؟ گفتم ای دوست مرا بی خبر از خود مگذار گفت و با گفت که از بی خبری خوش تر چه
گویند بخوان یاسین تا عشق شود تسکین جانی که به لب آمد چه سود ز یاسینی آن دلشده خاکی کز عشق زمین بوسد در دولت تو بنهد بر پشت فلک زینی
مکش منت به هر نامرد و مردی مده دل را به ذلت دست فردی اگر او را به تو مهر و وفا نیست اگر او بر جراحاتت دوا نیست رهایش کن مرنجان خویشتن را مبر هرگز ز یادت این سخن را
‌عشقا تو در آتش نهادی ما را درهای بلا همه گشادی ما را صبرا به تو در گریختم تا چه کنی تو نیز به دست هجر دادی ما را