.
#ᖘᥲɾ੮8
" #عمـقِ.دَریـٰاے.چشمــٰآنت🌱🫀"
کنار رفتم که کفشش رو بیرون اورد.
- این چیه دستت گرفتی؟
چشمکی زد.
- برا توعه! امیدوارم ازش خوشت بیاد.
اشاره ای به خودم زدم و متعجب گفتم:
- برا من! کی گرفته؟ چی هست؟
خندید و جعبه رو روی میز گذاشت.
- اره برا توعه، بازش کن خودت ببین چی توشه! منو زهرا باهم گرفتیم.
دست به کمر ایستادم.
- فکر نکن با اینا میتونی خرم کنی، من عمرا باهات...
یهو منو تو بغلش کشید.
- جون من دیگه بدقلقکی نکن، با کلی ذوق برات خریدم.
دستمو روی سینه اش فشردم و از بغلش بیرون اومدم.
- منم اون نقاشی رو با ذوق کشیده بودم.
- بخدا غلط کردم هر کاری بگی برات میکنم.
پشت چشمی نازک کردم و در جعبه رو باز کردم که با جعبه مداد رنگی فابرکاسل هزار رنگ چشمام گشاد شد.
- این برا منه؟
- اهوم...
- لعنتی میدونی چقدر گرونه، آخه چرا اینقدر خرج کردی؟! من خودم اینو دلم نمیومد بخرم.
- ارزش تو بیشتر از ایناست.
بسته بعدی رو بیرون کشیدم که کلی قلمو بود.
- آراز اصلا نمیدونم چی بگم...
خیلی خوشحالم کردی.
- حالا بخشیدیم؟!
ادامه در پارت بعدی👇
ᝰ@giioomeh🔗
.
دستی از غیب به دادت برسد
و چه زیباست که آن
دستِ خدا باشد و بس...🌱🫀
#شبتون_بعشق🫀
ᝰ@giioomeh🔗
.
طلوع صبح
مشـــــرقـیتـریـن
جاے آغـوش تـواست...!♥️🌱
#فاطمہ_دشتے🦋
#درود_دوستانم_صبحتان_دلبرانه
ᝰ@giioomeh🔗
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
اصلاً «تو» همان
جانى كه بر دل نشسته...🌱🫀
#علی_قاضی_نظام
ᝰ@giioomeh🔗
.
مثلِ اون شعر #حسین_منزوے ڪه میگه:
شبیهِ بغض نـوزادے
ڪه ساعت هاست میگـرید
پُـر از حرفم، ڪسی اما زبانم را نمی فهمد!!🌱
ᝰ@giioomeh🔗
🌱گیومهــ🌱
. #ᖘᥲɾ੮8 " #عمـقِ.دَریـٰاے.چشمــٰآنت🌱🫀" کنار رفتم که کفشش رو بیرون اورد. - این چیه دستت گرفتی؟ چش
#ᖘᥲɾ੮9
" #عمـقِ.دَریـٰاے.چشمــٰآنت🌱🫀"
وسیله ها رو توی جعبه گذاشتم و دست به سینه گفتم:
- نخیر فکر نکن با اینا میتونی خرم کنی!
وا رفته نگاهی به زهرا انداخت.
- تو اونو بخشیدی ولی منو که با کلی ذوق اینارو برات سفارش دادم نبخشیدی؟
- ذوقت کور شد؟
مثل پسر بچه مظلوم سرشو تکون داد.
- عا چه جورم.
دلم نیومد بعد چند ماه بیشتر از این اذیتش کنم، نفسی بیرون فرستادم.
- فقط خواستم حسمو درک کنی وگرنه بخشیده بودمت.
چند ثانیه نگام کرد.
- جدی؟ بخشیدیم؟
مطمعنم که اصلا متوجه حرف اولمم نشد.
- اره-اره بخشیدمت.
دوباره منو تو بغلش کشید که صدام در اومد.
- آراز له شدم.
سریع ازم جدا شد.
- از این به بعد هر چی بگی درخدمتم.
خندیدم و با فکری که به سرم زد گفتم:
- عه پس ماشینتو بهم قرض بده.
میدونستم روی ماشینش خیلی حساسه.
- آیسو تلافی می کنی؟ تو که بابات کلی ماشین داره.
- یه چوری میگه کلی ماشین دارت انگار برا خودشه.
- خب تو که ماشین سواری دوست داری بگو یکی رو برات بخره.
نوچی کردم.
- ماشین تو رو میخوام.
ᝰ@giioomeh🔗
🌱گیومهــ🌱
#ᖘᥲɾ੮9 " #عمـقِ.دَریـٰاے.چشمــٰآنت🌱🫀" وسیله ها رو توی جعبه گذاشتم و دست به سینه گفتم: - نخیر فکر ن
#ᖘᥲɾ੮10
" #عمـقِ.دَریـٰاےچشمــٰآنت🌱🫀"
دستی به صورتش کشید.
- آیسو جون من اذیت نکن.
یه دستو به کمر زدم.
- شرط آشتی کردن من اینه!
صبح ساعت نه ماشین جلوی در باشه، ساعت ده کلاس دارم باید برسم.
ناچار سری تکون داد.
- باشه هرچی تو بگی!
- آفرین پسر خوب، خودت ساعت چند کلاس داری؟
- ده، منو هم میرسونی؟
نوچی کردم.
- تاکسی یا اسنپ بگیر.
- آیسو دهنت سرویس، چرا اینقدر ظالم شدی؟
- همینی که هست.
نفسش رو صدا دار بیرون فرستاد.
- تا چند ماه؟!
- کل این ترم ماشینت دست من باشه.
سوییچ رو از جیبش بیرون کشید و به سمتم گرفت.
- از الان دستت باشه صبح من با بابا یا دوستم میرم.
دلم برا مظلومیتش سوخت، لبمو گزیدم و چند قدم بهش نزدیک شدم.
- بخشیدمت پسر خوب.
ادامه در پارت بعدی👇
ᝰ@giioomeh🔗
.
صورت ماهت
به آسمان سیاه افکارم
نور می پاشد
مثل ماه...🌱🫀
#شبتون_بعشق♥️
ᝰ@giioomeh🔗
#ᖘᥲɾ੮11
" #عمـقِدَریـٰاےچشمــٰآنت🌱🫀"
بچم انگار هنوز باور نکرده.
- جدی میگی یا سرکارم میزاری؟
دستشو گرفتم و به سمت پذیرایی کشوندم.
- جدی میگم، پس رها کجاست؟ نیوردیش!
- امروز جواب کنکورش میاد، دل تو دلش نیست.
- عزیزم، حس و حالش رو درک میکنم، یادمه خودمم کلی استرس داشتم.
- تو که اصلا استرس نداشتی یادمه تا خود صبح با دوستات بیرون بودی.
- خب برا استرسم بیرون رفته بودم دیگه! میخواستم حواسمو پرت کنم.
- عه که اینطور.
شربت و شیرینی جلوش گرفتم.
- بفرما پسر عمو.
یه تیکه از شیرینی رو برداشت.
- خودت درست کردی؟
- نه من اصلا وقت سر خاروندن ندارم، چه برسه شیرینی درست کنم، از صبح تا شب درحال طراحیم.
سری تکون داد.
- بخدا منم بیچاره شدم، یه طرح ساختمون رو باید تا آخر هفته کامل کنم، هنوز هیچ غلطی نکردم.
- تا آخر هفته که چیزی نمونده، از الان بشین کاملش کن با کدوم استاد داری؟
ᝰ@giioomeh🔗
.
#ᖘᥲɾ੮12
" #عمـقِدَریـٰاےچشمــٰآنت🌱🫀"
- استاد ملکی، چقدرم روی حضور و غیاب حساسه، یکی از پسرا جلسه چهارمی بود که میومد از کلاس بیرونش انداختش، بیچاره هر چی گفت تو حذف و اضافه درسش رو برداشته برا همین سه جلسه قبلی نبوده حرفش رو باور نکرد.
- باید بره پیش کارشناس رشتتون اعتراض بزنه.
سری تکون داد.
- مشکل اینجاست که شوهر کارشناس رشته معماریه.
- خب چه بهتر زنش میتونه بگه که خودش براش انتخاب واحد کرده.
- والا اینا اینقدر عقده این، حالا بهش گفتیم بره صحبت کنه، انشاالله که حذفش نکنن.
- انشاالله، استاد منم مظفریه! خیلی رو مخه.
- اوف چرا قبل انتخاب واحد از من سوال نپرسیدی؟ مزخرف ترین استاد دانشگاس.
لبمو جمع کردم.
- متاسفانه تازه عضو گروه معرفی استادا شدم، اگه زودتر میدیدم بچه ها اطلاعات همه استادا رو گذاشتن، انتخاب نمیکردم.
- چرا حذفش نمیکنی؟
درس مهمیه، پیش نیاز درسای ترم بعدمه، اینجوری خیلی عقب میوفتم.
- حالا اگه یه وقت مشکلی برات پیش اومد بهم بگو، یه جوری برات حلش میکنم.
ادامه در پارت بعدی👇
ᝰ@giioomeh🔗
.
.
دلبَــــرحـرف که میزنــیِ..
میپرسـمچِقـد دوسَــم داریِ..؟
وتــــوُ تا انتهایِ دوسـت داشتن میـریِ..
مـن احمـقِ نیستـم..!
ازتَکـرر عاشقانهِ صُحبـت هایَت
حَـظ میکنـم..!🌱🫀
#شبتون_بعشق♥️
ᝰ@giioomeh🔗