.
#ᖘᥲɾ੮19
" #عمـقِدَریـٰاےچشمــٰآنت🌱🫀"
با زنگ خوردن گوشیش ازم فاصله گرفت و همینجور که نگاش به من بود جواب داد.
- جانم عشقم، یه چند لحضه صبر کن.
انگار نه انگار استاد سر کلاسه؟
نگاهی بهم انداخت.
- زیاد به پرو پای من نپیچ، برات بد تموم میشه.
- عجب رویی داری تو.
خواست چیزی بگه که تو حرفش پریدم.
- برو که عشقت منتظرته.
خندید و رفت.
اه اه چقدر رو مخم بود، کی اصلا به تو کار داره؟ من که مثل آدم سرجام نشسته بودم! تو به پرو پای من پیچیدی.
با تموم شدن کلاس کیف و تابلوم رو برداشتم و از کلاس بیرون زدم که گوشیم زنگ خورد.
- جانم مهیاس؟
پشت سر هم سرفه ای زد و گفت:
- امروز کلاس چطور بود؟ استاد چی گفت؟
- وای مهیاس نبودی ببینی چیشد!
صداش بدجور گرفته بود.
- چرا هرموقع من نمیام، باید یه اتفاقی بیوفته؟
- خوب شد نبودی اصلا، جا برا نشستن نبود، منم با یکی از بچه ها دعوام شد.
- کدوم؟ نکنه همون دختره که خیلی فاز خرخونا بر میداره؟
- نه بابا امروز...
با دیدن میلاد تو راه رو اخمی کردم و از کنارش رد شدم که گفت:
- اوه اوه اخماشو ترسیدم.
ᝰ@giioomeh🔗
.
#ᖘᥲɾ੮20
" #عمـقِدَریـٰاےچشمــٰآنت🌱🫀"
اصلا حوصله سرو کله زدن با آدمای نفهم و بی عقل رو نداشتم.
- آیسو کجایی چرا حرف نمیزنی!
با صدای مهیاس به خودم اومدم.
- ببخشید این پسره خُنکُ دیدم حواسم پرت شد.
خندید.
- پسره خنک دیگه کیه؟
قضیه رو براش تعریف کردم که متعجب گفت:
- خدایی؟ پسر رئیس دانشگاه هنر میخونه؟
- اره هر دوتاشون.
- چه جالب، فکر میکردم پسرای اینا راحت با پارتی بازی مدرک گیرشون میاد.
- والا نبودی ببینی استاد چه جوری براشون خم و راست میشه، نمره کامل رو به راحتی میگیرن، پسره احمق بهم میگه نقاشیت به بچه دو ساله هم میتونه بکشه.
- لعنتیی چرا امروز باید مریض بشم؟
- تو همچین مواقعه هایی هیچوقت نیستی.
- حالا از هفته بعد کلاسا رو شرکت میکنم، راستی اسمش رو نمیدونی؟
- چرا میـ... چی بود خدایا... اها میلاد.
- بزار اینستاش رو پیدا کنم، ببینم این بشر کیه؟
- هیچکس خاصی نیست، هفته بعد میای میبینیش، انگار از دماغ فیل افتاده.
ادامه در پارت بعدی👇
ᝰ@giioomeh🔗
.
" ڪوچ ڪردهام؛ بیایل،
شانههایت تمام قبیلهام بود..."🌱
#ثریاقنبرے
#شبتون_بعــشق♥️
ᝰ@giioomeh🔗
.
اۍ خـ.ـوش آن صُبح ڪہ
عاشـ.ـق ز شِڪَر خوابِ وصال
دست در گــ.ـردنِ
معشـ.ـوقِ حمایل برخاست 🌱
#فیضی_دڪنی
#صبحتون_قشنگ_رفقا😍♥️
ᝰ@giioomeh🔗