eitaa logo
گوهرشاد قم
401 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
262 ویدیو
8 فایل
این کانال جهت انتشار اشعار ،بداهه های زیبا و رویدادهای ایجاد شده در #انجمن_شعر_گوهرشاد_قم و معرفی بانوان شاعر کشور می باشد. ارتباط با ادمین @somayeh_kheradmand
مشاهده در ایتا
دانلود
" گل بوته ی سه ساله " گل بوته ی سه ساله مجالِ بیان گرفت سروِ خمیده را خبر از باغبان گرفت رویای باغبان جدا مانده از گلش بر غنچه ی فتاده به پهلو گران گرفت با آتشِ به پا شده در آستانِ دل شیون چنان نمود، دلِ عرشیان گرفت دیگر نداشت طاقت دوری باغبان بی تابیش توان ز کفِ خاکیان گرفت بس ولوله به جان و دلِ قدسیان فتاد تا در خرابه راس پدر میهمان گرفت مبهوت و منقلب ز جفای زمانه بود باور نمی کند به یتیمی نشان گرفت حیرت برای حیرت او واژه ی کمی است از سر نشانه ای ز تنِ بی نشان گرفت بر نقطه ی دهان و لبِ میهمان نگر تصویری از جفای نی خاطیان گرفت خاکستر نشسته به موی تو شاهد است سلطان شبی به کنجِ تنور آشیان گرفت می خواست تا دمی بفشاند غبارِ غم زین رو به سینه اش سرِ آن باغبان گرفت گه عاطفت نمود و گهی شکوه می نمود دردانه ای که خواب ز چشمِ جهان گرفت از جورِ آتش و ستمِ نیزه ها بگفت از کعب نی که دامنِ این کاروان گرفت احوال گوشواره ی او را مپرس، چون کوفی برای دختر خود ارمغان گرفت بر گوش زخمی اش زده سیلی چنان عدو تاب از دل و فروغ از این دیدگان گرفت نفرین و صد عذاب به زجرِ لعین که او با کینه علی به دلش، گیسوان گرفت آنجا که حق به مِهرِ علی آب و نان دهد از آب و نانِ شام دلِ خاندان گرفت قرآن بخوان که اهل حرم دل شکسته اند با آن لبی که زخمه ای از خیزران گرفت خاکستر از محاسن و خون از لبانِ سرد دختر به اشکِ گرمِ بصر توأمان گرفت گفتا زبان گشایم از این دردِ جان فزا از مطرب و شراب، زِ غیرت دهان گرفت آری دهان گرفت، سکوتش هراس داشت قهر است یا که خواب ز چشمش توان گرفت؟ زینب گرفت بر سر زانو مَهِ کبود بر زانوی دگر سر شاه جهان گرفت بس شیون و فغان به دل بانوان فتاد تا در خرابه هاتفِ حق این بیان گرفت گل بوته ی سه ساله ی جان بر لب آمده در سایه ی سرِ پدرش سایبان گرفت
«ملاقات گل و بلبل» پدر می دید بر لبهای دختر، داغ حسرت را به قاب چشمهای خیس او شوق زیارت را فقط سر بود روی دامن دختر که انگاری درو میکرد از آغوش او بذر محبت را چه دیداری! تماشایی است این مهر و عطوفتها کسی آیا چشیده طعم اینگونه رفاقت را؟ رسیده حال که بلبل به گُل یا گُل به بلبل باز کِه اول وا کند آیا کلافِ تلخ صحبت را؟ دلش می خواست بابایش بگیرد با گُل لبخند یقیناً از تن شیرین زبان خود کسالت را پدر در هق هق طولانی دختر شنید اما سحر در زیر لب، تکرار می کرد این عبارت را: « به عمه با گل اشکم چه زجری داده ام اینجا ز چشم کاروان حتی گرفتم خواب راحت را چه پرواز قشنگی می شود سوی خدا امشب! اگر بردارم از دوشِ اسیران بارِ زحمت را» @shamimeshams ~محفل شعر بانوان قم🌹گوهرشاد~ @goharshadqom