عهدی که بسته این دل با تو در آن دلِ شب
با غمزه ی نگاری پیمان شکست یارب
منعِ رطب نمود و خود بر رطب حریص است
در محضرِ الهی بنشین دلا مُودّب
هر ذره در دو عالم بر فعلِ او روان است
می راند او قضا را بر لوح با مُرَکَّب
احوال دل مپرسید او در مسیرِ قرب است گاهی ز شوق سرشار، گاهی ز غم لَبالَب
در زیر پا که داند سنگ است یا که گوهر
چون روشنی در آید بر جان گزند صد لب
در روزگار غفلت قال و مقال بسیار
چون پرده ها بر اُفتد گویند ذکر یارب
تنها نه خلق عالم تسبیح گوی و حیران
حمد و ثنا بخوانند خورشید و ماه و کوکب
حمد و ثنا چه باشد با بی نیازی او
سخت است تا که باشی بر درگهش مُقَرَّب
بسیار طی نمودم در وادی تحیر
تقدیر بر همین بود گز پا فتاد مَرکب
سِحرِ سَحَر که داند تا جان بر او فشانم
هر بنده ای نباشد این علم را مخاطب
از قدرِ تو چه قدری برپاست در شبِ قدر
حَسب و نَسَب چه باشد بر صاحبان مَنصب
جانم ستان لطیفا، عبدم بخوان حبیبا
تنها مرا بدین نام بنما شبی مُلَقَّب
این کیست در درونم فریاد شوق دارد؟
مِهرِ علی شفیعت روز جزاست "زینب"
#زینب_جماعتی
@goharshadqom
لشگرِ ابرهه را خشمِ سلیمانی زد
همچو سجیل شد و موشکِ تهرانی زد
روزها منتظر وعده ی صادق بودیم
عاقبت وعده به سر آمد و قاآنی زد
گفته بودیم که پا بر دُمِ شیران مگذار
پا نهادی و تو را غیرتِ ایرانی زد
بیمه ی ضامن آهوست همه موشک ها
زین سبب بود چنین شاهِ خراسانی زد
رخصتی داد علمدار به فوجِ سجیل
شادی قلبِ حسینش، مَهِ عدنانی زد
رهبرم گفت که ما سیلی محکم بزنیم
حرفش از جنس طلا بود، چه طوفانی زد!
و خدا خواست که ما قاتلِ صهیون باشیم
قرعه ی کار به نامِ یَلِ ایرانی زد
#زینب_جماعتی
#وعده_صادق
@goharshadqom
اللَّهُمَّ اجْعَلْه فِی دِرْعِکَ الْحَصِینَةِ الَّتِی تَجْعَلُ فِیهَا مَنْ تُرِیدُ
دستی به دعا رفت برِ ضامنِ آهو
دستِ دگرم در ره قم گشت روانه
ای خادم خورشید، خدا پشت و پناهت
در حصن حصین باش ز آفات زمانه
#زینب_جماعتی
#سید_ابراهیم_رئیسی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
@goharshadqom
آجرک الله یا صاحب الزمان
باید گذر کنیم از این رنجِ بی حساب
باید رها شویم از این درد و اضطراب
عمریست در تلاطمِ غم های روزگار
شد شرحه شرحه سینه و شد قلبها کباب
با این همه مصیبت و غم ایستاده ایم
مائیم سنگِ شهره ی زیرینِ آسیاب
چیزی نمانده، قله از این جا مشخص است
باید که پافشرد، در این گامِ انقلاب
دیروز آن شهید که قرآن به کف گرفت
گفتا حذر کنید ز امواجِ انشعاب
آنروز از حریمِ کتابی دفاع نمود
امروز آبرو بگرفته از آن کتاب
می گفت صحنه را که مه آلود می شود
چون گم شود صواب به گردابِ ناصواب
حرفِ ولی که نائب برحق قائم است
فصل الخطاب باشد و روشنترین شهاب
این انقلاب ما حرم است و یقین بدان
این انتسابِ ما ز ازل بوده انتصاب
دشمن اگر طمع کند این خاکِ مادری
مائیم بهر او همگی آیه ی عذاب
هرگز نداشت در همه عمر عزیز خویش
جز درد و رنج و زخمِ ستم دیده، التهاب
فارغ نبود هیچ زمانی برای خویش
ای چشمِ خسته ی وطن آسوده تر بخواب
در هجمه های زخم و ملامت چه می کنند؟
مردانِ مرد، جز دلِ خود را به خون خضاب
خونین دلان به شهدِ شهادت نظر کنند
آه از دعا که شد شبِ میلاد مستجاب
ما را برای حضرتِ یار آفریده اند
جز خادمی دوست مکن هیچ انتخاب
امروز آن شهید به دستانِ شهر رفت
می رفت و می رسید به پابوسِ آفتاب
#زینب_جماعتی
#شهید_جمهور
@goharshadqom
در مسیرِ خادمی بالِ کبوترها شکست
غم میانِ سینه ها حیران و سرگردان نشست
در حریمِ کبریا نقاره ای با بغض گفت
خوش وفا کردید عهدی را که بوده در الست
قربِ مردانِ الهی خدمتِ خلقِ خداست
بادپیمایِ سبک سیرِ بشر، این مرکب است
خستگی را خسته کردن کارِ مردان است و بس
مرد را درخور نباشد، دست را بر روی دست
بت شکن را نیست باک از فرقه ی پیمان شکن
گر تو مقصودی، چه باک از جاهلانِ خودپرست
هرکه در این ره ندارد در سرش سودای عشق
خانه ی زیبای خود را گوئیا بر آب بست
محترم می دارم او را، مغتنم می خوانمش
بوسم آن دستی که در عالم به مولا داد دست
ما در این عالم پی محبوب، سرگردان شدیم
مرحبا جانی که در میلاد شد از باده مست
قبله گاه اهلِ دل آن سیرتِ زیبای توست
نکته ها باشد به دور از مردمِ صورت پرست
جان برون سازم زتن، گر مقتدا فرمان دهد
دل وفادار است بر عهدی که داده در الست
#زینب_جماعتی
#شهدای_خدمت
@goharshadqom
"من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم"
السلام علیک ای ذخیره ی الهی در زمین...یا بقیه الله
در استقبال از غزل امام خمینی رحمه الله علیه
بی رخِ دوست از این بتکده بیزار شدم
در غمِ هجرِ رخش بود که بیمار شدم
همرهِ پیرِ خمین، هم نفسِ بادِ صبا
به گرفتاری خالِ تو سزاوار شدم
خَمِ زلفین تو چون با دلِ من محرم شد
دیده بگشودم و دیدم که گرفتار شدم
"فارغ از خود شدم و کوس اناالحق بزدم"
پی اثبات سخن معتکفِ دار شدم
غیرِ روی تو مرا روزِ ازل شرط نبود
حالیا از چه اسیرِ رخِ اغیار شدم
من نه این رخت برِ قامت خود می دوزم
طمعِ نیم نگاهیست که در کار شدم
نی که از باده و می لاله ی گلگون گشتم
نی که از حسنِ نکو شهره ی بازار شدم
کان همه از اثرِ یار شود حاصل من
یارِ ما چون کند و داد که بی یار شدم
داغگاهت سندِ بندگیم امضاء کرد
داغ بر نِه که به داغِ تو خریدار شدم
گفته اند مدعیان نیست غمی بر جانم
بی خبر زان که به غم، ناظمِ اشعار شدم
در پی حادثه ها بوی کسی می آید
همچو یعقوب دل آشوب زِ دیدار شدم
#زینب_جماعتی
#خمینی_کبیر
@goharshadqom
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّه
دوباره لوحِ دلم در طواف ماتم شد
دوباره رختِ عزا برتمام عالم شد
فلک به شانه ی تقدیر می کشد ما را
که عکس روی دل آرام او مجسم شد
چه ماتمی است که هر آینه نوا دارد
چه شورشی است که هر روزمان محرم شد
ببین که ولوله بر جان عرشیان افتاد
چو از برای سری نیزه ای فراهم شد
صدای کیست که هر دم بُنَیَّ می گوید
نوای کیست که با این زمانه توأم شد
سری به نیزه بلند و زنی کمان قامت
تمام عرش به سوگ عزای اعظم شد
قسم به مادرِ آب و به مِهرِ او سوگند
خجل ز تشنگی تو فرات و زمزم شد
خمیر مایه ی قلبم به کوره ی عشقش
ز آتشِ جگرِ او بسوخت تا جَم شد
به عزت و شرفش بس همین که در عالم
میان نوحه کنانش خدا مقدم شد
#زینب_جماعتی
@goharshadqom
" گل بوته ی سه ساله "
گل بوته ی سه ساله مجالِ بیان گرفت
سروِ خمیده را خبر از باغبان گرفت
رویای باغبان جدا مانده از گلش
بر غنچه ی فتاده به پهلو گران گرفت
با آتشِ به پا شده در آستانِ دل
شیون چنان نمود، دلِ عرشیان گرفت
دیگر نداشت طاقت دوری باغبان
بی تابیش توان ز کفِ خاکیان گرفت
بس ولوله به جان و دلِ قدسیان فتاد
تا در خرابه راس پدر میهمان گرفت
مبهوت و منقلب ز جفای زمانه بود
باور نمی کند به یتیمی نشان گرفت
حیرت برای حیرت او واژه ی کمی است
از سر نشانه ای ز تنِ بی نشان گرفت
بر نقطه ی دهان و لبِ میهمان نگر
تصویری از جفای نی خاطیان گرفت
خاکستر نشسته به موی تو شاهد است
سلطان شبی به کنجِ تنور آشیان گرفت
می خواست تا دمی بفشاند غبارِ غم
زین رو به سینه اش سرِ آن باغبان گرفت
گه عاطفت نمود و گهی شکوه می نمود
دردانه ای که خواب ز چشمِ جهان گرفت
از جورِ آتش و ستمِ نیزه ها بگفت
از کعب نی که دامنِ این کاروان گرفت
احوال گوشواره ی او را مپرس، چون
کوفی برای دختر خود ارمغان گرفت
بر گوش زخمی اش زده سیلی چنان عدو
تاب از دل و فروغ از این دیدگان گرفت
نفرین و صد عذاب به زجرِ لعین که او
با کینه علی به دلش، گیسوان گرفت
آنجا که حق به مِهرِ علی آب و نان دهد
از آب و نانِ شام دلِ خاندان گرفت
قرآن بخوان که اهل حرم دل شکسته اند
با آن لبی که زخمه ای از خیزران گرفت
خاکستر از محاسن و خون از لبانِ سرد
دختر به اشکِ گرمِ بصر توأمان گرفت
گفتا زبان گشایم از این دردِ جان فزا
از مطرب و شراب، زِ غیرت دهان گرفت
آری دهان گرفت، سکوتش هراس داشت
قهر است یا که خواب ز چشمش توان گرفت؟
زینب گرفت بر سر زانو مَهِ کبود
بر زانوی دگر سر شاه جهان گرفت
بس شیون و فغان به دل بانوان فتاد
تا در خرابه هاتفِ حق این بیان گرفت
گل بوته ی سه ساله ی جان بر لب آمده
در سایه ی سرِ پدرش سایبان گرفت
#زینب_جماعتی
#حضرت_رقیه
زبان حال خانم حضرت رباب (س)
لالا کن اصغر عطشان مادر
لالا کن ای مه تابان مادر
لالا کن تا نگیرد تیر دشمن
تو را با کینه از دامان مادر
مگو با من حدیثِ بی قراری
ندارم طاقتِ چشم انتظاری
مزن آتش به جانم چون نمانده
برای مادرت جز شرمساری
بیا بار دگر آغوش مادر
سرت بگذار روی دوش مادر
تلظی می کنی و جان ستانی
تو ای شش ماهه ی خاموش مادر
برو مادر شدی سیراب، برگرد
برو آبی بخور شاداب برگرد
حرم چشم انتظار دیدن توست
مکن اهل حرم بی تاب، برگرد
#زینب_جماعتی
با خون تو صهیون شده عمرش کوتاه
از چاله به در نیامد افتاد به چاه
آغاز شده نبرد حق بسم الله
لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ
#زینب_جماعتی
#مجازات_سخت
@goharshadqom
لشگرِ ابرهه را خشمِ سلیمانی زد
همچو سجیل شد و موشکِ تهرانی زد
روزها منتظر وعده ی صادق بودیم
عاقبت وعده به سر آمد و قاآنی زد
#زینب_جماعتی
#مجازات_سخت
@goharshadqom
هوایش در دلم غوغا به پا کرد
دو چشمم یادی از آن دلربا کرد
الهی بشکند دستی که از کین
تو را مادر، ز آغوشم جدا کرد
میان سینه ام صد آه باشد
ز بعدِ غم، غمی جانکاه باشد
دعا کن بعدِ تو این زندگانی
برای مادرت کوتاه باشد
لالا کن درد و غم هایت به جانم
لالا کن ای شهابِ آسمانم
لالا کن تا که از امشب عزیزم
برایت روضه ی اصغر بخوانم
ز قلبِ مادری شور و نوا رفت
گریزِ روضه ام تا کربلا رفت
درونِ سینه بغضِ بی پناهی
به یادِ شیرخواره تا خدا رفت
به یاد مادران غزه و لبنان
#زینب_جماعتی
~محفل شعر بانوان قم🌹گوهرشاد~
@goharshadqom