#روز_غزه
تصاویری که پاک نخواهند شد!
وحید! یا بهتر است بگویم: وحیدکِ عمه!😊 برادرزادهی سه ماههای که این روزها، تمام عشقِ من است.❤️ اما نمیدانم چرا هر بار که نگاهش میکنم، تمام قلبم آتش میگیرد! آن روز که پاهای تپلی و نرمش را از پتو بیرون آورده بود و با یک شورت عینکیِ خالخالی، روی تختش دست و پا میزد و بازی میکرد، فرصت را غنیمت دانستم و رفتم سراغش.🥰 اما بالای سرش که رسیدم، نگاهم به پاهای نرمش که افتاد، چشمهایم به آنی، تر شدند! نمیدانم چرا بلافاصله، تصویر آن نوزاد فلسطینی، با آن دو پای یخزده از سرما، پیش هر دو چشمم قاب شد! یک آن فکر کردم پاهای وحید است. داشتم میمردم. وحید توی صورتم دست و پا میزد و میخندید. من اما خیره به پاهایش، اشک میریختم.😭
ادامه دارد...
🌹@golabbaton95
#روز_غزه
#لبنان #غزه #فلسطین
#مرگ_بر_اسرائیل_و_آمریکا
#حسینیه_انقلاب_اسلامی_دختران_قم
گُلابَتون
#روز_غزه تصاویری که پاک نخواهند شد! وحید! یا بهتر است بگویم: وحیدکِ عمه!😊 برادرزادهی سه ماههای
ادامه...
خدایا چرا هر بار که وحید را میبینم، فیلم و تصویر نوزادان فلسطینی و لبنانی پیش چشمهایم پخش میشود؟ هر بار که وحید را بغل میکنم و او خودش رو گوشهی آغوشم جمع میکند، وقتی که دستم کنار پهلویش، با هر بار نفس کشیدن، بالا و پایین میرود، وقتی که راهش میبرم و لُپهای نرم و تپلش را آرام فشار میدهم و زیر لب برایش حرف میزنم، باز یاد آن کودکان میافتم.😔 یاد آن نوزادی که روی تخت بیمارستان، روی تنش جای سالم نبود. یاد آن کودکی که گوشهی دیوار ایستاده بود و از ترس صدای انفجار، میلرزید و چشمهای مشکیِ درشتش، دو دو میزد. یاد آن یکی که کنار ایستگاه پرستاری، روی زمین، زخمی و بیحال رها شده بود و میگفتند که همهی کس و کارش شهید شدهاند و او حالا تنهای تنهاست. به خدا که میخواهم دق کنم، وقتی وحید را جای آنها تصور میکنم.💔
همین دیروز بود که در حین گرفتن ناخنهای دست وحید، سر سوزنی انگشتش خراشیده شد و خون قُل زد. جیغاش بلند شد. رنگ عروسمان که مادر وحید باشد، پریده بود. مادرم وحید را بغل کرده بود و قربان صدقهاش میرفت. سریع خون دستش را بند آوردند و آرامَش کردند.😮💨 تازه با هم هماهنگ کردند که برادرم چیزی نفهمد؛ چون او روی اشک ریختن بچهاش خیلی حساس است.
دقیقا همینجا بود که دوباره رفتم به دل یکی از همان عکسها و فیلمها. یک پدر که در میانهی دود و آتش راه میرفت و بدن بی سرِ کودکش را بلند کرده، روی هوا تکانش میداد و فریاد میزد.😭 دیگر به اینجای ماجرا که میرسم، نمیتوانم تصور کنم که اگر وحید، جای آن کودک بود، چه بر سر من میآمد. اینجا فقط میدوم. میدوم به طرف خیمهها. خودم را میرسانم به بانو رباب. سرم را میگذارم روی چادر خاکیاش و تا ابد اشک میریزم. چرا که تنها همدردِ واقعی این دردهای بیدرمان، خود این بانوست...💔
🌹@golabbaton95
#روز_غزه
#لبنان #غزه #فلسطین
#مرگ_بر_اسرائیل_و_آمریکا
#حسینیه_انقلاب_اسلامی_دختران_قم