eitaa logo
🇵🇸گلبرگ ۱۳۹۷🇮🇷
958 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
3هزار ویدیو
169 فایل
کودک🌻 گلبرگ گل است🌺 همانقدر: لطیف،شکننده و حساس🥰 #تربیت_تفریحی و #پرورش‌نسل‌‌امام‌زمانی براساس‌روانشناسی‌رشد‌ با معیار قرآن و روایات در مهدکودک و پیش دبستانی گلبرگ&کانال ادمين @hasmhmn پل ارتباطی: 09199858431 تلفن ثابت: 37832805-025
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌻🌈😍📚😍🌈🌻🍃 ویژه برنامه اختصاصی شنبه ها هفته بنام خدای مهربون، خدای دانا و توانا مهسا کوچولو یه عروسک جدید خریده بود. اون هر وقت دکمه ی روی شکم عروسکش رو فشار می داد می گفت :" من به به می خوام"   بعد مهسا یه شیشه شیر اسباب بازی بهش می داد . عروسکش شیرشو می خورد و  با لبخند از مهسا تشکر می کرد.   مهسا چند روز با خوشحالی با عروسکش بازی می کرد و از خوش اخلاقی عروسکش خوشحال بود. اما یواش یواش عروسک مهسا یه شکل دیگه شد . یه روز صبح وقتی مهسا دکمه ی عروسکشو زد عروسکش حرف نزد اخم کرد.   مهسا دوباره دکمشو زد باز عروسکش حرف نزد. یه بار دیگه که مهسا می خواست دکمه ی عروسکشو بزنه عروسکش جیغ زد!   مهسا می خواست شیشه ی شیرشو بهش بده اما عروسک دلش نمی خواست بخوره. می خواست بهانه بگیره که اینو نمی خوام اونو دوست ندارم ...   مهسا خیلی ناراحت شده بود. عروسکشو بغل کرد و برد دکتر .   آقای دکتر از مهسا پرسید عروسکتون چی شده؟ برای چی آوردینش دکتر؟   مهسا گفت عروسکم مریض شده!   دکتر، عروسک مهسا رو معاینه کرد و گفت از کسی مریضی بهانه گیری گرفته. شاید یه نفر تو خونه ی شما خیلی بهانه می گیره و عروسک شما ازش یاد گرفته.   مهسا به دکتر نگاه کرد و هیچی نگفت.   بعد دکتر گفت دوای عروسک شما اینه که دیگه کسی توی خونه بهانه نگیره. همه خوش اخلاق و مهربون باشن تا عروسکتون دوباره حالش خوب بشه و خوش اخلاقی بشه.   مهسا برگشت خونه و سعی کرد خودش عروسکشو درمان کنه. شب که نشست سر سفره ی شام عروسکش رو هم کنار خودش گذاشت تا عروسکش کارهای مهسا رو ببینه و یاد بگیره.   مامان یه بشقاب غذا برای مهسا کشید. مهسا از مامان تشکر کرد و همه ی غذاشو خورد.   بعد با آب و صابون دست و صورتشو شست و توی جمع کردن سفره به مامان کمک کرد.   عروسک مهسا هیچی نمی گفت ولی داشت همه ی کارهای خوب رو از مهسا یاد می گرفت. بعد از چند روز که دیگه مهسا توی خونه  بهانه گیری نمی کرد، عروسکش دوباره خوش اخلاق و مهربون شد. اون بازم وقتی مهسا دکمه شکمشو فشار می داد می گفت: من به به می خوام.   مهسا با خوشحالی شیشه ی شیرش رو بهش می داد. عروسکش همه ی شیرشو می خورد و خیلی زیبا لبخند می زد و تو بغل مهسا آروم آروم به خواب می رفت. 🍃🌻😍🌈📚🌈😍🌻🍃 -----~~🍃🌻🍃~~---- با ما همراه باشید ❤️@mahde_mahdavi_goolbargh65118 -----~~🍃🌻🍃~~-----
🍃🌻🌈😍📚😍🌈🌻🍃 ویژه برنامه اختصاصی چهارشنبه ها هفته 98/8/22 همین_هفته بصورت اجرا شد. : مهسا، عروسکش، مامان مهسا، راوی ✅ نمایشنامه بنام خدای مهربون، خدای دانا و توانا مهسا کوچولو یه عروسک جدید خریده بود. اون هر وقت دکمه ی روی شکم عروسکش رو فشار می داد می گفت :" من به به می خوام"   بعد مهسا یه شیشه شیر اسباب بازی بهش می داد . عروسکش شیرشو می خورد و  با لبخند از مهسا تشکر می کرد.   مهسا چند روز با خوشحالی با عروسکش بازی می کرد و از خوش اخلاقی عروسکش خوشحال بود. اما یواش یواش عروسک مهسا یه شکل دیگه شد . یه روز صبح وقتی مهسا دکمه ی عروسکشو زد عروسکش حرف نزد اخم کرد.   مهسا دوباره دکمشو زد باز عروسکش حرف نزد. یه بار دیگه که مهسا می خواست دکمه ی عروسکشو بزنه عروسکش جیغ زد!   مهسا می خواست شیشه ی شیرشو بهش بده اما عروسک دلش نمی خواست بخوره. می خواست بهانه بگیره که اینو نمی خوام اونو دوست ندارم ...   مهسا خیلی ناراحت شده بود. عروسکشو بغل کرد و برد دکتر .   آقای دکتر از مهسا پرسید عروسکتون چی شده؟ برای چی آوردینش دکتر؟   مهسا گفت عروسکم مریض شده!   دکتر، عروسک مهسا رو معاینه کرد و گفت از کسی مریضی بهانه گیری گرفته. شاید یه نفر تو خونه ی شما خیلی بهانه می گیره و عروسک شما ازش یاد گرفته.   مهسا به دکتر نگاه کرد و هیچی نگفت.   بعد دکتر گفت دوای عروسک شما اینه که دیگه کسی توی خونه بهانه نگیره. همه خوش اخلاق و مهربون باشن تا عروسکتون دوباره حالش خوب بشه و خوش اخلاقی بشه.   مهسا برگشت خونه و سعی کرد خودش عروسکشو درمان کنه. شب که نشست سر سفره ی شام عروسکش رو هم کنار خودش گذاشت تا عروسکش کارهای مهسا رو ببینه و یاد بگیره.   مامان یه بشقاب غذا برای مهسا کشید. مهسا از مامان تشکر کرد و همه ی غذاشو خورد.   بعد با آب و صابون دست و صورتشو شست و توی جمع کردن سفره به مامان کمک کرد.   عروسک مهسا هیچی نمی گفت ولی داشت همه ی کارهای خوب رو از مهسا یاد می گرفت. بعد از چند روز که دیگه مهسا توی خونه  بهانه گیری نمی کرد، عروسکش دوباره خوش اخلاق و مهربون شد. اون بازم وقتی مهسا دکمه شکمشو فشار می داد می گفت: من به به می خوام.   مهسا با خوشحالی شیشه ی شیرش رو بهش می داد. عروسکش همه ی شیرشو می خورد و خیلی زیبا لبخند می زد و تو بغل مهسا آروم آروم به خواب می رفت. راوی: بله بچه های زرنگم! مهسا هم مثل همه شما خوش اخلاقه، اون میدونه امام زمان دوست بچه های خوش اخلاق هستن.... 🍃🌻😍🌈📚🌈😍🌻🍃 -----~~🍃🌻🍃~~---- با ما همراه باشید ❤️@mahde_mahdavi_goolbargh65118 -----~~🍃🌻🍃~~-----