🍃🌻🌈😍📚😍🌈🌻🍃
ویژه برنامه #مهدوی اختصاصی چهارشنبه ها #نمایشنامه_مهدوی
هفته #سوم_آبانماه 98/8/22
#قصه_شنبه_ همین_هفته بصورت #نمایشنامه_مهدوی اجرا شد.
#نقش_آفرینان: مهسا، عروسکش، مامان مهسا، راوی
✅ نمایشنامه#عروسک_خوش_اخلاق
بنام خدای مهربون، خدای دانا و توانا
مهسا کوچولو یه عروسک جدید خریده بود.
اون هر وقت دکمه ی روی شکم عروسکش رو فشار می داد می گفت :" من به به می خوام"
بعد مهسا یه شیشه شیر اسباب بازی بهش می داد .
عروسکش شیرشو می خورد و با لبخند از مهسا تشکر می کرد.
مهسا چند روز با خوشحالی با عروسکش بازی می کرد و از خوش اخلاقی عروسکش خوشحال بود.
اما یواش یواش عروسک مهسا یه شکل دیگه شد .
یه روز صبح وقتی مهسا دکمه ی عروسکشو زد عروسکش حرف نزد اخم کرد.
مهسا دوباره دکمشو زد باز عروسکش حرف نزد.
یه بار دیگه که مهسا می خواست دکمه ی عروسکشو بزنه عروسکش جیغ زد!
مهسا می خواست شیشه ی شیرشو بهش بده اما عروسک دلش نمی خواست بخوره.
می خواست بهانه بگیره که اینو نمی خوام اونو دوست ندارم ...
مهسا خیلی ناراحت شده بود.
عروسکشو بغل کرد و برد دکتر .
آقای دکتر از مهسا پرسید عروسکتون چی شده؟ برای چی آوردینش دکتر؟
مهسا گفت عروسکم مریض شده!
دکتر، عروسک مهسا رو معاینه کرد و گفت از کسی مریضی بهانه گیری گرفته.
شاید یه نفر تو خونه ی شما خیلی بهانه می گیره و عروسک شما ازش یاد گرفته.
مهسا به دکتر نگاه کرد و هیچی نگفت.
بعد دکتر گفت دوای عروسک شما اینه که دیگه کسی توی خونه بهانه نگیره.
همه خوش اخلاق و مهربون باشن تا عروسکتون دوباره حالش خوب بشه و خوش اخلاقی بشه.
مهسا برگشت خونه و سعی کرد خودش عروسکشو درمان کنه.
شب که نشست سر سفره ی شام عروسکش رو هم کنار خودش گذاشت تا عروسکش کارهای مهسا رو ببینه و یاد بگیره.
مامان یه بشقاب غذا برای مهسا کشید. مهسا از مامان تشکر کرد و همه ی غذاشو خورد.
بعد با آب و صابون دست و صورتشو شست و توی جمع کردن سفره به مامان کمک کرد.
عروسک مهسا هیچی نمی گفت ولی داشت همه ی کارهای خوب رو از مهسا یاد می گرفت.
بعد از چند روز که دیگه مهسا توی خونه بهانه گیری نمی کرد، عروسکش دوباره خوش اخلاق و مهربون شد.
اون بازم وقتی مهسا دکمه شکمشو فشار می داد می گفت: من به به می خوام.
مهسا با خوشحالی شیشه ی شیرش رو بهش می داد.
عروسکش همه ی شیرشو می خورد و خیلی زیبا لبخند می زد و تو بغل مهسا آروم آروم به خواب می رفت.
راوی: بله بچه های زرنگم! مهسا هم مثل همه شما خوش اخلاقه، اون میدونه امام زمان دوست بچه های خوش اخلاق هستن....
🍃🌻😍🌈📚🌈😍🌻🍃
-----~~🍃🌻🍃~~----
با ما همراه باشید
❤️@mahde_mahdavi_goolbargh65118
-----~~🍃🌻🍃~~-----
🍃🌻🌈😍📚😍🌈🌻🍃
ویژه برنامه #مهدوی اختصاصی چهارشنبه ها #نمایشنامه_مهدوی
هفته #دوم_آذرماه 98/9/13
عنوان #نمایشنامه: #زائر_کوچولو
(تلفیقی: مهدوی - مناسبت مذهبی و ملی" ولادت امام عسکری و روز جهانی معلولین" )
✅ #نقش_آفرینان: ☘راوی، 👨⚕سعید، 👴پدر سعید، 🙎♂ماجد، 🕊کبوترحرم، 🌹عموخادم
☘ راوی: سعید با پدرش روبروی ضریح وایسادن. سعید خیلی مهربون و خوش اخلاق بود.
اونا دستشونو گذاشتن روی سینه و گفتن: ....
👨👦سعید و باباش: السلام علیک یا امام حسن عسکری...
☘ راوی: سعید حرم رو خیلی دوست داشت اون با خوشحالی، از باباش پرسید: ...
👨⚕سعید: بابا! امام حسن عسکری پدر امام زمان هست؟
☘ راوی: هنوز بابای سعید گفت: ...
👴 بابا: بله پسرزرنگم!
☘ روای: همین وقت، یک پسر خوب اومد جلو. اسمش ماجد بود. به سعید سلام کرد و پرسید:
🙎♂ماجد: روی صندلی رفتی؟ پیر شده بودی پاهات یوجع می کنه؟ من ببرم پدربزرگم صندلی بده.
☘ راوی: سعید که عربی بلد نبود، حرف ماجد رو درست متوجه نشد. خادم حرم کنار دیوار وایساده بود.
اومد جلو با زبان عربی از ماجد پرسید:
🌹خادم حرم: سلام پسرگلم! چی میخوای؟
🙎♂ ماجد: ویلچر رو میخوام برای پدربزرگم ببرم اون پیر شده پاهاش درد می کنه نمی تونه بیاد حرم. چرا این پسر اسباب بازی کرده ویلچر رو مگه اون پیرشده.
☘ راوی: عمو خادم لبخند زد. دست ماجد رو گرفت رفت پیش سعید. اون گفت:
🌹 عمو خادم: سعید با پدرش از ایران اومده برای زیارت، اون مهمون ماست.
نمی تونه راه بره. ویلچر پای سعیدِ.
☘ راوی: ماجد دست چپش رو گذاشت روی پای سعید و دست راستش رو سمت حرم بالا گرفت و گفت:
🙍♂ماجد: اللهم عجل لولیک الفرج. پدربزرگم همیشه میگه وقتی امام زمان ظهور بکنه، بیماری صعب العلاج خوب میشه. همه سالم و خوشحالن.
☘راوی: ماجد اینو گفت بلند شد سعید رو در آغوش گرفت با صدای بلند گفت:
🙍♂ماجد: دوستت دارم دوستم.
منو ببخش که صبر نکردم.
میخواستم پات رو از تو بگیرم و ببرم برا پدربزرگم.
☘ راوی: سعید که عربی بلد نبود! ولی عمو خادم فارسی بلد بود.
اون حرفای ماجد رو برای سعید و باباش تعریف کرد.
دست ماجد رو گذاشت توی دست سعید.
🙍♂👨⚕💞اونا دوباره همدیگه رو بوسیدن.
🕊🕊 کبوتر حرم زائر کوچولو و دوستش ماجد رو نگاه می کرد. از روی چلچراغ اومد پایین روی دسته ویلچر سعید نشست. اون گفت:
🕊 کبوتر حرم: بق بق بقو منم با شما دوستم. دوست صمیمی🕊🕊🕊
🍃🌻😍🌈📚🌈😍🌻🍃
✅ نکته: مهد کودک تا دبیرستان دور دوم امروز چهارشنبه 98/9/13 در شهر قم تعطیل اعلام شده، از والدین گرامی مهد و پیش دبستان مهدوی گلبرگ تمنا داریم این نمایشنامه رو امشب ( در شب میلاد امام حسن عسکری علیه السلام وقت بزارن برای نوآموز دلبندمون اجرا کنند بعنوان عیدی) 🙏💐
-----~~🍃🌻🍃~~----
با ما همراه باشید
❤️@mahde_mahdavi_goolbargh65118
-----~~🍃🌻🍃~~-----
🍃🌻🌈😍📚😍🌈🌻🍃
ویژه برنامه #مهدوی اختصاصی چهارشنبه ها #نمایشنامه_مهدوی
هفته #آخر_آذرماه 98/9/27
عنوان #مهمانان_جشن
(تلفیقی: #مهدوی - ویژگی اخلاقی_اجتماعی_وظیفه منتظران ظهور #صبر )
✅ #نقش_آفرینان: ☘ کدو ( خاله ملیکا)، 🍎، 🍊، 🍋، 🍉، عدس، قابلمه، سماور، قوری، عطر، سجاده، مهر، تسبیح، چادر گل گلی، عبا، ظرف میوه ...
😍 #شرح_نمایشنامه
نوآموزا در نقش های( نقش آفرینان) قرار گرفتند و قطار تشکیل دادن یکی یکی وارد مهمونی شدن، همه جمع شدن و صبر کردن تا بقیه مهمونا هم از راه برسن
کدوی زرنگ جلوی در به همه خوش آمد می گفت و ازشون سوال می پرسید، آخه کدوی زرنگ خیلی کنجکاوه دلش میخواست یه عالمه همه چیزا رو درباره یلدا بدونه...
همه ی مهمونای یلدا مهربون هستن اونا جواب کدوی زرنگ رو خوب و درست دادن.... الانم همه ی مهمونا صبر کردن تا شنبه جشن شروع بشه...
#نمایشنامه ی امروز کاملا خلاقانه و بدون تمرین قبلی اجرا شد توسط نوآموزای زرنگمون👌😘
خاله ملیکا و خاله نرگس سپاسگزاریم🌹
در ادامه ان شاالله نوسان اینترنت اجازه بده گلچین فیلم ضبط شده #نمایشنامه خلاق امروز رو به اشتراک میزاریم☺️
#لوازم مورد نیاز برپایی #آداب ملی #یلدا رو #والدین محترم تهیه کردند.
بخشی از این ملزومات امروز به مهد تحویل داده شد، بخش دیگر ان شاالله شنبه تحویل داده میشه. سپاس فراوان از مشارکت صمیمانه خانواده های گرامی مهد و پیش دبستان مهدوی گلبرگ 💐
🍃🌻😍🌈📚🌈😍🌻🍃
-----~~🍃🌻🍃~~----
با ما همراه باشید
❤️@mahde_mahdavi_goolbargh65118
-----~~🍃🌻🍃~~-----
🍃🌻🌈😍🌈😍🌈😍🌈🌻🍃
ویژه برنامه #مهدوی اختصاصی چهارشنبه ها #نمایشنامه_مهدوی
هفته #دوم_دی_ماه 98/10/11
(تلفیقی: #مهدوی - ولادت عمه زینب، روز پرستار و ویژگی اخلاقی-اجتماعی منتظران ظهور #شکر )
#عنوان_نمایشنامه: #بخند_نخند
✅ نقش آفرینان: ☘راوی، 🦆تینا و 🐥نینا، 🐼مخملی( خرس)، 👧سمانه،
💉خانم پرستار، ☎️گوشی تلفن
☘: مخملی چشم گذاشته بود، تینا و نینا و سمانه رفتن قایم شدن... مخملی شمرد: ....
🐼: ده بی سی چل پنجا شص هفتاد نود صد، اومدم....
☘: با جیغ جیغ و خوشحالی 🦆🐥👧 ( تینا و نینا و سمانه) دویدن برسن به دیوار سوک سوک بکنن...
مچ پای 👧 سمانه پیچ خورد، افتاد رو زمین.
👧 زد زیر گریه😭😭😭😭
آخه مچ پاش درد اومده بود...
مخملی و تینا و نینا (🦆🐥🐼) گوشی تلفن ☎️ رو برداشتن سه تا عدد گرفتن یک یک پنج 115، تینا گفت: ....
🦆: الو، الو، اورژانس؟ خانم پرستار اونجاس؟ سمانه پاش درد اومده... بیایید ببرینش دکتر...
☘ : آمبولانس اومد، خانم پرستار بدو بدو اومد پیش 👧....
💉 مهربون نگاه کرد دید مچ پای 👧 ورم نداره... نفس عمیق کشید و گفت: ....
💉: خداروشکر الحمدلله مچ پای دخترقشنگم! نشکسته، در نرفته، رگ به رگ نشده... چون ورم نداره.
فقط یه خورده ضرب دیده... الان با پماد ماساژش میدم تا زود خوب بشه....
☘: پماد توی دست 💉 مهربون بود، 🦆🐥🐼 ( تینا و نینا و مخملی) داشتن برا درد پای دوستشون 👧 گریه 😭😭😭 می کردن.
💉 مهربون پماد گرفت کف دستش مالید، پای 👧 رو آروم آورد بالا خواست پماد به کف پای 👧 بماله....
همین که دست 💉 مهربون خورد به کف پای 👧، قلقلکش اومد و با صدای بلند خندید، 💉مهربون با پماد ماساژ میداد، 👧 از ته دل با صدای بلند می خندید...
از خنده 👧 دوستاشم خندیدن😂😂😂 و خوشحال شدن😍😍😍
💉 مهربون گفت: ...
💉 : بخند نخند بخند نخند جانم خداروشکر که میخندی و دردت کم شده دخترخوشگلم....
🦆🐥🐼👧 قشنگم موقع بازی بیشتر مواظب باشید، سلامتی بزرگترین نعمت خداست...
☘: 🦆🐤🐼👧 با خوشحالی گفتن: امام زمانم بزرگترین نعمت خداست...
🦆: وک وک، حضرت زینب عمه امام زمانه...
☘: بله بچه های زرنگم! تینا و نینا و مخملی و سمانه از پرستار مهربون تشکر کردن و قول دادن موقع بازی مواظب خودشون باشن....
🍃🌻😍🌈🌈🌈😍🌻🍃
-----~~🍃🌻🍃~~----
با ما همراه باشید
❤️@mahde_mahdavi_goolbargh65118
-----~~🍃🌻🍃~~-----
🍃🌻🏴😭🏴😭🏴😭🏴😭🏴🌻🍃
ویژه برنامه #مهدوی اختصاصی چهارشنبه ها #نمایشنامه_مهدوی
هفته #سوم_دی_ماه 98/10/18
(تلفیقی: #مهدوی - فاطمیه #عموسردار و ویژگی اخلاقی-اجتماعی منتظران ظهور #شکر )
#عنوان_نمایشنامه: #هدیه_خدا
✅ نقش آفرینان: 🌻راوی، 👨⚕بابا،
💞مامان، 💓مادربزرگ، 👧ستاره،
سعید 👦، هدیه خدا نی نی👶
#متن_نمایشنامه:
🌻راوی: 👨⚕بابا خوب و مهربون بود.
اون یه عالمه امام زمان، حضرت فاطمه زهراء، رهبرمون و عموسردار رو دوست داشت.
👨⚕بابا و 💞مامان تصمیم گرفتن دعا کنن.
اونا به خدا گفتن یه هدیه 👶کوچولو میخوان.
خدا دعاشون رو شنید.
روز شهادت حضرت فاطمه زهرا بود.
خدا یه 👶نی نی ناز قشنگ بهشون هدیه داد.
💓مادربزرگ همراه 👨⚕بابا و 💞مامان رفتن بیمارستان 👶هدیه خدا رو تحویل گرفتن.
👧آجی ستاره و 👦داداشی سعید از مدرسه اومدن.
وای خداجونم چی شنیدن😍👌
صدای یه نی نی میومد می گفت: ....
👶 : اُوَ اُوَ اُوَ
🌻: 👧ستاره و 👦 سعید پرسیدن: ....
👧👦 : مادربزرگ، مامان، بابا نی نی داداش مونه یا آجی مونه؟
👨⚕: بچه های خوبم! نی نی داداش کوچولوی شماست.
🌻: مادربزرگ گفت: .....
💓: نوه های خوشگلم! بگید ببینم دوست دارید اسم نی نی داداشی رو چی بزارید؟
👧👦 : بزاریم #قاسم که مثل #عموسردار قوی و شجاع بشه داداشی.
👨⚕: چه بچه های زرنگی دارم. طیب طیب الله احسنت باریک الله.
🌻: نی نی 👶داداشی بغل 💞 بود... 👧ستاره صورتشو گذاشت روی دست 👶
و 👦 سعید صورتشو گذاشت به صورت 👶 بعد هردوتا باهم گفتن: ....
👧👦: داداشی #قاسم دوستت داریم.
🌻: مادربزرگ داشت با مهربونی سه تا نوه هاشو نگاه می کرد. با صدای مهربونش گفت: ....
💓 : خدایا شکرت! از خدای بزرگ میخوام سه تا نوه هامو و همه بچه های ایران عزیزمو مثل: #عموسردار_حاج_قاسم_سلیمانی #قوی و #شجاع بکنه....
💞 و 👨⚕: الهی آمین.... الحمدلله رب العالمین.
🌻: بله بچه های زرنگم! #عموسردار دوست خوب رهبرمون و امام زمان هستن... دوست خوب خدا هستن... برای همین آجی ستاره و داداشی سعید اسم نی نی داداشی رو مثل اسم #عموسردار گذاشتن #قاسم
#دوستت_داریم #عموسردار_دلاور
🏴🏴🏴🏴😭🏴🏴🏴🏴
با ما همراه باشید
@mahde_mahdavi_goolbargh65118
🏴🏴🏴🏴😭🏴🏴🏴🏴
🍃🌻🍃🌷🇮🇷💘🇮🇷🌷🍃🌻🍃
ویژه برنامه #مهدوی اختصاصی چهارشنبه ها #نمایشنامه_مهدوی
هفته #سوم_بهمن_ماه98/11/16
(تلفیقی: #مهدوی - #دهه_فجر و ویژگی اخلاقی-اجتماعی منتظران ظهور #شجاعت)
#عنوان_نمایشنامه: #مرد_شجاع
✅ نقش آفرینان:
🌻راوی، 💘امام، 🎩 شاه، 👒 فرح، 👞 بختیار، 🇺🇸 آدم بد، 💕مردم،
💖 مامان حانیه سادات👧 حانیه سادات،🤗عروسک حانیه سادات
💠 #شرح نمایشنامه:
🌻 : شاه به حرف " آمریکا" ( 🇺🇸🎩) گوش می داد.
اون و فرح رئیس آدم بدا بودن.
بختیار(👞) کارگر شاه بود.
اون از 💕مردم به شاه چقلی می کرد.
یک روز 👞بختیار به 🎩شاه گفت: ...
👞: مردم💕 دارن شعار میدن مرگ بر آمریکا🇺🇸.
🌻: شاه گفت: ...
🎩: چه کسی به 💕مردم دستور داده؟
🌻: بختیار گفت: ...
👞: امام خمینی💘 دستور داده.
🌻: امام به مردم گفته بود: از آمریکا نترسید. از شاه نترسید. از آدم بدا نترسید. شاه گفت: ....
🎩: هرکسی شعار میده با تفنگت شلیک کن.
🌻: بختیار گفت چشم.
👧حانیه سادات عروسکش رو برداشت با 💖مامانش رفت مغازه خوراکی بخره.
اونا توی راه 💕مردم رو دیدن.
👧حانیه سادات گفت: ....
👧 : مامان مردم رو ببین.
🌻: مامانش گفت: ....
💖 : دخترقشنگم! ما شجاع هستیم.
از آدم بدا نمی ترسیم.
ادم بدا قوی نیستن.
🌻 : حانیه سادات👧💖 و مامانش دستاشون رو آوردن بالا شعار بدن.
👞 بختیار با تفنگش شکلیک کرد.
💖مامان 👧حانیه سادات رو زیرچادرش قایم کرد.
👞بختیار چادر مامان رو کشید در آورد.
👞 دستش رو دراز کرد.
🤗 (عروسک)حانیه سادات رو از دستش کشید. گرفت برا خودش.
یه سیلی محکم به مامان💖 زد.
💕 مردم از کار بختیار👞 حسابی ناراحت شدن.
اونا بلندتر شعار دادن و گفتن: ....
💕: مرگ برآمریکا، مرگ بر اسرائیل، مرگ برشاه.
🌻: بختیار👞 از شعار💕(مردم) ترسید. دوید رفت پیش شاه و گفت:
👞 : مردم از شما خیلی عصبانی شدن.
🌻 : فرح مامان بچه های شاه بود.
اون به شاه گفت: ...
👒: شاه بیا فرارکنیم.
از ایران بریم.
دیگه به ایران برنگردیم.
🌻: شاه به 👞 و 👒 گفت:
🎩: باشه ما از ایران می ریم.
🌻: اونا از ترس زود (👝🎒) چمدونشون رو بستن.
از ایران رفتن.
💘امام خمینی اومدن به ایران و گفتن: ...
💘 : من با مشت توی دهن شاه و آمریکا می زنم.
🌻: امام 💘دوست بچه ها بود.
یه 🤗عروسک قشنگ به حانیه سادات داد.
👧 سادات یه عالمه خوشحال شد.
💖 مامان و مردم 💕 هم یه عالمه خوشحال شدن.
اونا همه جا رو گل بارون کردن.
صلوات فرستادن.
دست زدن.
شیرینی و شیرکاکائو پخش کردن.
بله مامانا و بچه های شجاع! امام خمینی مرد شجاع بود.
ایشون دوست صمیمی بچه ها و امام زمان بود.
مثل رهبرمون که شجاع هستن.
دوست بچه ها و امام زمان هستن.
مثل شما بچه های شجاع.
شما دوست رهبرمون و امام زمان هستید.
طیب طیب الله احسنت باریک الله
✅ نکته: این نمایشنامه در حضور مادران مهد توسط نوآموزان اجرا میشه ان شاالله.
ان شاالله تعالی کارگاه مادر و کودک داریم.😌
🦅🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🦅
با ما همراه باشید
@mahde_mahdavi_goolbargh65118
🦅🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🦅
🍃🌻🍃🌷🇮🇷💘🇮🇷🌷🍃🌻🍃
#برنامه_چهارشنبه_ها: #نمایشنامه_مهدوی
تلفیقی: #مهدوی #دهه_فجر
( ویژگی اخلاقی- اجتماعی منتظران ظهور #شجاعت)
#عنوان_نمایشنامه: #مرد_شجاع
✅ نقش آفرینان:
🌻راوی، 💘امام، 🎩 شاه، 👒 فرح، 👞 بختیار، 🇺🇸 آدم بد، 💕مردم،
💖 مامان حانیه سادات👧 حانیه سادات،🤗عروسک حانیه سادات
💠 #شرح نمایشنامه:
🌻 : شاه به حرف " آمریکا" ( 🇺🇸🎩) گوش می داد.
اون و فرح رئیس آدم بدا بودن.
بختیار(👞) کارگر شاه بود.
اون از 💕مردم به شاه چقلی می کرد.
یک روز 👞بختیار به 🎩شاه گفت: ...
👞: مردم💕 دارن شعار میدن مرگ بر آمریکا🇺🇸.
🌻: شاه گفت: ...
🎩: چه کسی به 💕مردم دستور داده؟
🌻: بختیار گفت: ...
👞: امام خمینی💘 دستور داده.
🌻: امام به مردم گفته بود: از آمریکا نترسید. از شاه نترسید. از آدم بدا نترسید. شاه گفت: ....
🎩: هرکسی شعار میده با تفنگت شلیک کن.
🌻: بختیار گفت چشم.
👧حانیه سادات عروسکش رو برداشت با 💖مامانش رفت مغازه خوراکی بخره.
اونا توی راه 💕مردم رو دیدن.
👧حانیه سادات گفت: ....
👧 : مامان مردم رو ببین.
🌻: مامانش گفت: ....
💖 : دخترقشنگم! ما شجاع هستیم.
از آدم بدا نمی ترسیم.
ادم بدا قوی نیستن.
🌻 : حانیه سادات👧💖 و مامانش دستاشون رو آوردن بالا شعار بدن.
👞 بختیار با تفنگش شکلیک کرد.
💖مامان 👧حانیه سادات رو زیرچادرش قایم کرد.
👞بختیار چادر مامان رو کشید در آورد.
👞 دستش رو دراز کرد.
🤗 (عروسک)حانیه سادات رو از دستش کشید. گرفت برا خودش.
یه سیلی محکم به مامان💖 زد.
💕 مردم از کار بختیار👞 حسابی ناراحت شدن.
اونا بلندتر شعار دادن و گفتن: ....
💕: مرگ برآمریکا، مرگ بر اسرائیل، مرگ برشاه.
🌻: بختیار👞 از شعار💕(مردم) ترسید. دوید رفت پیش شاه و گفت:
👞 : مردم از شما خیلی عصبانی شدن.
🌻 : فرح مامان بچه های شاه بود.
اون به شاه گفت: ...
👒: شاه بیا فرارکنیم.
از ایران بریم.
دیگه به ایران برنگردیم.
🌻: شاه به 👞 و 👒 گفت:
🎩: باشه ما از ایران می ریم.
🌻: اونا از ترس زود (👝🎒) چمدونشون رو بستن.
از ایران رفتن.
💘: امام خمینی اومدن به ایران و گفتن: ...
💘: من با مشت توی دهن شاه و آمریکا می زنم.
🌻: امام 💘دوست بچه ها بود.
یه 🤗عروسک قشنگ به حانیه سادات داد.
👧 سادات یه عالمه خوشحال شد.
💖 مامان و مردم 💕 هم یه عالمه خوشحال شدن.
اونا همه جا رو گل بارون کردن.
صلوات فرستادن.
دست زدن.
شیرینی و شیرکاکائو پخش کردن.
🌻: بله مهدی یاورای زرنگم! امام خمینی مرد شجاع بود.
ایشون دوست صمیمی بچه ها و رهبرمون و امام زمان بود.
✅ ان شاالله تعالی به زودی ویژه برنامه دهه فجر بارگزاری میشه😌
🦅🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🦅
🆔@mahde_mahdavi_goolbargh65118
—---~~🍃🌻🍃~~---—
💠 لینک کانال گلبرگ ۶۵۱۱۸
https://eitaa.com/joinchat/1277100051C48e58c3f80
🦅🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🦅
🏴 #بسته_ویژه_ربیع_الاول
🎭#نمایشنامه_مهدوی
🗒هفته #دوم_مهرماه 1401/7/13
عنوان #نمایشنامه: #زائر_کوچولو
(تلفیقی: مهدوی - مناسبت مذهبی "شهادت امام حسن عسکری علیه السلام" )
✅ #نقش_آفرینان:
☘راوی، 👨⚕سعید، 👴پدر سعید، 🙎♂ماجد، 🕊کبوترحرم، 🌹عموخادم
☘ راوی: سعید با پدرش روبروی ضریح وایسادن. سعید خیلی مهربون و خوش اخلاق بود.
اونا دستشونو گذاشتن روی سینه و گفتن: ....
👨👦سعید و باباش: السلام علیک یا امام حسن عسکری...
☘ راوی: سعید حرم رو خیلی دوست داشت اون با خوشحالی، از باباش پرسید: ...
👨⚕سعید: بابا! امام حسن عسکری پدر امام زمان هست؟
☘ راوی: بابای سعید گفت: ...
👴 بابا: بله پسرزرنگم!
☘ روای: در همین وقت، یک پسر خوب اومد جلو. اسمش ماجد بود. به سعید سلام کرد و پرسید:
🙎♂ماجد: روی صندلی رفتی؟ پیر شده بودی پاهات یوجع؟ من ببرم پدربزرگم صندلی بده.
☘ راوی: سعید که عربی بلد نبود، حرف ماجد رو درست متوجه نشد. خادم حرم کنار دیوار وایساده بود.
اومد جلو با زبان عربی از ماجد پرسید:
🌹خادم حرم: سلام پسرگلم! چی میخوای؟
🙎♂ ماجد: ویلچر رو میخوام برای پدربزرگم ببرم اون پیر شده پاهاش درد می کنه نمی تونه بیاد حرم. چرا این پسر اسباب بازی کرده ویلچر رو مگه اون پیرشده.
☘ راوی: عمو خادم لبخند زد. دست ماجد رو گرفت رفت پیش سعید. اون گفت:
🌹 عمو خادم: سعید با پدرش از ایران اومده برای زیارت، اون مهمون ماست.
نمی تونه راه بره. ویلچر، پای سعیدِ.
☘ راوی: ماجد دست چپش رو گذاشت روی پای سعید و دست راستش رو سمت حرم بالا گرفت و گفت:
🙍♂ماجد: اللهم عجل لولیک الفرج. پدربزرگم همیشه میگه وقتی امام زمان ظهور بکنه، بیماری سخت و بد( صعب العلاج) خوب میشه. همه سالم و خوشحالن.
☘راوی: ماجد اینو گفت، بلند شد و سعید رو در آغوش گرفت و با صدای بلند گفت:
🙍♂ماجد: دوستت دارم دوستم.
منو ببخش که صبر نکردم.
میخواستم پات رو( ویلچر رو) از تو بگیرم و ببرم برا پدربزرگم.
☘ راوی: سعید عربی بلد نبود! ولی عمو خادم فارسی بلد بود.
اون حرفای ماجد رو برای سعید و باباش ترجمه کرد.
دست ماجد رو گذاشت توی دست سعید.
🙍♂👨⚕💞اونا دوباره همدیگه رو بوسیدن.
🕊🕊 کبوتر حرم زائر کوچولو و دوستش ماجد رو نگاه می کرد. از روی چلچراغ اومد پایین روی دسته ویلچر سعید نشست و گفت:
🕊 کبوتر حرم: بق بق بقو بق بق بقو منم با شما دوستم. دوست صمیمی🕊🕊🕊
☘ راوی: بله بچه های خوبم! امام حسن عسکری علیه السلام برای ظهور پسرشون امام زمان علیه السلام دعا می کنند.🤲
🏴 لینک کانال گلبرگ۶۵۱۱۸👇
https://eitaa.com/joinchat/1277100051C48e58c3f80
🥀🥀🥀🥀🥀