#نقاشی 98/10/7 شنبه
امروز رو به تصویر کشیده پسرخوب خاله مهدیه، ذهن کودک رو ببینید همزمان هم بارون میاد هم هوا آفتابیه هم رنگین کمون دیده میشه هم درختا پر از میوه سیب هستن... بعد از چند روز تعطیلی حس اومدن به پیش دبستان اینطوری بوده براش لبخند خورشید رو ملاحظه کنید همه چیز در نقاشی آقاامیرعباس داره با ما حرف میزنه... ☺️👏👏
ما در پک ۸ جلدی کتابکار #یاران_آفتاب
#بازی هم داریم، بازی های فوق العاده #جذاب و #پرنشاط
اینم تصویر #صفحه گروه مادران مهدمهدوی گلبرگ
#تصویر_دوم
انجام کتابکار حیطه مفاهیم پایه: ریاضی
گروه نونهالان مهدگلبرگ
در گروه مربیای بزرگوار خاله: مهدیه، ملیکا و نرگس گزارش کار برای مامانای محترم مهد و پیش مهدوی گلبرگ دارن...
#تصویر_سوم_گروه
#کاردستی_فرفره_حرف: ف
حیطه مفاهیم پایه: علوم
(چگونگی پدیدآمدن باد)
مربوط به #کتابکار_جلد_دوم آبانماه
این هم یکی دیگه از تصاویر انجام حیطه های کتابکار #یاران_آفتاب
حیطه( هنرو خلاقیت) #اوریگامی_گربه
7.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#قدرت_دعا
#زیرنویس این #کلیپ رو با دقت بخونید.
به تصاویرش نگاه نکنید، نگاه کنید چی میگه...
#فوق_العاده است👌👌👌
#حرف_نداره👌👌👌
🍃🌻🌈😍🌈😍🌈😍🌈🌻🍃
ویژه برنامه #مهدوی اختصاصی چهارشنبه ها #نمایشنامه_مهدوی
هفته #دوم_دی_ماه 98/10/11
(تلفیقی: #مهدوی - ولادت عمه زینب، روز پرستار و ویژگی اخلاقی-اجتماعی منتظران ظهور #شکر )
#عنوان_نمایشنامه: #بخند_نخند
✅ نقش آفرینان: ☘راوی، 🦆تینا و 🐥نینا، 🐼مخملی( خرس)، 👧سمانه،
💉خانم پرستار، ☎️گوشی تلفن
☘: مخملی چشم گذاشته بود، تینا و نینا و سمانه رفتن قایم شدن... مخملی شمرد: ....
🐼: ده بی سی چل پنجا شص هفتاد نود صد، اومدم....
☘: با جیغ جیغ و خوشحالی 🦆🐥👧 ( تینا و نینا و سمانه) دویدن برسن به دیوار سوک سوک بکنن...
مچ پای 👧 سمانه پیچ خورد، افتاد رو زمین.
👧 زد زیر گریه😭😭😭😭
آخه مچ پاش درد اومده بود...
مخملی و تینا و نینا (🦆🐥🐼) گوشی تلفن ☎️ رو برداشتن سه تا عدد گرفتن یک یک پنج 115، تینا گفت: ....
🦆: الو، الو، اورژانس؟ خانم پرستار اونجاس؟ سمانه پاش درد اومده... بیایید ببرینش دکتر...
☘ : آمبولانس اومد، خانم پرستار بدو بدو اومد پیش 👧....
💉 مهربون نگاه کرد دید مچ پای 👧 ورم نداره... نفس عمیق کشید و گفت: ....
💉: خداروشکر الحمدلله مچ پای دخترقشنگم! نشکسته، در نرفته، رگ به رگ نشده... چون ورم نداره.
فقط یه خورده ضرب دیده... الان با پماد ماساژش میدم تا زود خوب بشه....
☘: پماد توی دست 💉 مهربون بود، 🦆🐥🐼 ( تینا و نینا و مخملی) داشتن برا درد پای دوستشون 👧 گریه 😭😭😭 می کردن.
💉 مهربون پماد گرفت کف دستش مالید، پای 👧 رو آروم آورد بالا خواست پماد به کف پای 👧 بماله....
همین که دست 💉 مهربون خورد به کف پای 👧، قلقلکش اومد و با صدای بلند خندید، 💉مهربون با پماد ماساژ میداد، 👧 از ته دل با صدای بلند می خندید...
از خنده 👧 دوستاشم خندیدن😂😂😂 و خوشحال شدن😍😍😍
💉 مهربون گفت: ...
💉 : بخند نخند بخند نخند جانم خداروشکر که میخندی و دردت کم شده دخترخوشگلم....
🦆🐥🐼👧 قشنگم موقع بازی بیشتر مواظب باشید، سلامتی بزرگترین نعمت خداست...
☘: 🦆🐤🐼👧 با خوشحالی گفتن: امام زمانم بزرگترین نعمت خداست...
🦆: وک وک، حضرت زینب عمه امام زمانه...
☘: بله بچه های زرنگم! تینا و نینا و مخملی و سمانه از پرستار مهربون تشکر کردن و قول دادن موقع بازی مواظب خودشون باشن....
🍃🌻😍🌈🌈🌈😍🌻🍃
-----~~🍃🌻🍃~~----
با ما همراه باشید
❤️@mahde_mahdavi_goolbargh65118
-----~~🍃🌻🍃~~-----