#امام_زمان_عجل الله تعالی فرجه الشریف
🌿🌷💫🌿🌷💫🌿🌷💫
مثنوی نیمه شعبان از زبان حضرت زهرا سلام الله علیها
اهل عالم من دلیل خلقتم
گوهر بی مثل و والا عصمتم
از عقول ماسوا بالاترم
پاره جان رسول آخرم
من سراپا خیر و مهر و رحمتم
دین حق را مایه ی هر عزّتم
نام من گردیده حک بر نه فلک
خاکبوس خانه ام باشد ملک
من به دنیا رنگ و رو بخشیده ام
من به هستی آبرو بخشیده ام
آفرینش هر چه دارد از من است
جنّت از یمن حضورم گلشن است
همسر شاه دو عالم حیدرم
فاطمه خاتون روز محشرم
مهر در ذات خداداد من است
پادشاهی دست اولاد من است
عالم از اولاد من دارد شرف
هستی یکسو باغ من هم یکطرف
کلّ فرزندان من ماهند ماه
بر زمین و آسمان شاهند شاه
آسمانها گرد زیر گامشان
حق تجلّی میکند در نامشان
هستی هستی بود از هستشان
حکمرانی جهان در دستشان
یازده گل یازده نور حقند
بر همه بی شک ولی مطلقند
هرکه شد پابست آنها برد کرد
در حقیقت ظالمان را خُرد کرد
یازده نورٌ علی نوراند و بس
یازده موسای در طورند و بس
یازده بنیانگر روح اند روح
موج غم را ناجی و نوح اند نوح
یازده آئینه ربّ جلیل
بت شکنهایی قوی تر از خلیل
یازده فیض مسیحایی نفس
یازده منجی روح از هر قفس
یک یک اولاد من نام آورند
از تمام اهل عالم برترند
الغرض دنیا وفاداری نکرد
از خزان شد رنگ باغم رنگ زرد
دو محمّد سه علی و دو حسن
یک حسین و جعفر و موسای من
جملگی قربانی اعدا شدند
نوگلان پرپر زهرا شدند
لیک یک گل مانده من را در زمین
گل نه دلداری عزیز و مه جبین
او گل دردانه اهل ولاست
بهترین سرمایه آل کَساست
تا نگردد این گلم مجروح خار
زامر هستی آفرین پروردگار
گشته غایب از تمام دیده ها
تا که آید موعد امر خدا
اوتمام عشق و امّید من است
وارث آئین جاوید من است
او گل زیبا و مه روی من است
مرهم و داروی پهلوی من است
ذوالفقار شوهر من یار اوست
انتقام محسن من کار اوست
او به زخم نور عین من شفاست
یکّه خونخواه حسین و کربلاست
فکر خونخواهی ز دشمن آه اوست
زینبم چشم انتظار راه اوست
او گل زیبای احساس من است
فکر خونخواهی عباس من است
مجتبی صمدی شهاب
#امام_زمان_عجل الله تعالی فرجه الشریف
✨🌟🌿✨🌟🌿✨🌟🌿
بخوان به گوش فلک نغمه ی اذان امشب
که غرق نور خدا می شود جهان امشب
بخوان که بر تنِ بی روح و جان این عالم
ز یمن مقدم جانان رسیده جان امشب
شکفته گل ز گل عالمین همچو بهار
چنان که می رود از کوچه ها خزان امشب
جهان دوباره پر از نغمه های داوودی ست
شده است فُلک و فلَک جمله نغمه خوان امشب
بگو که ریسه ببندند از ستاره و ماه
که از ره آمده خورشید آستان امشب
چه شور و حال عجیبیست هر کجا نگری
ملائکند دمادم گهر فشان امشب
هوای شهر پر از عطر یاس و نرگس هاست
که مست رایحه اش گشته گلسِتان امشب
بگو که حضرت باران رسیده تا بخشد
به ناتوانی افتادگان توان امشب
بگو بگو بفرستند بر رخش صلوات
محمد (ص) است ز رخسار او عیان امشب
عجب نباشد اگر کعبه باز بشکافد
که می رسد به جهان از علی (ع) نشان امشب
بگو که می رسد آنکس که سیزده معصوم (س)
شده است در قد و بالای او نهان امشب
امام کعبه در آغوش کعبه زاده ببین
ببین تلالو انوار بی کران امشب
... بگو که تا ، گل زهرای ما نظر نخورد
وان یکاد شود ذکر هر دهان امشب ...
بگو که نقل بپاشند و گل بیفشانند
که می رسد به زمین صاحب الزمان (عج) امشب
.........
اگر که طالب فیضی از این قبیله ی نور
بمان به درگه این خاندان ، بمان امشب
ناصر شهریاری
#امام_زمان_عجل الله تعالی فرجه الشریف
🌿🌟🌸🌿🌟🌸🌿🌟🌸
غافل از یار شدیم و شبِ میلاد رسید
در حقیقت شبِ قدر و شبِ فریاد رسید
شبِ احیای عظیم است شبِ نیمه ی ماه
فرصت بخشش و عفو است که چون باد رسید
شبِ بیدار شدن آمده.. ای منتظران
روح بازم به بدن آمده..ای منتظران
غفلت از اوست که محروم ز کارش شده ایم
انتظارش نکشیدیم و فقط نوڪرِ زارش شده ایم
گم شده از نظرِ ما...خبری نیست که نیست
وَ نماندیم به یک طُرفه دعایی و نَزارش شده ایم
ما چه کردیم برایِ گل زیبایِ رسول
منتظر هست فقط حضرت زهرای بتول
در شبِ نیمه ی شعبان چه شود فکر کنیم؟
در شبِ مستیِ جانان چه شود فکر کنیم؟
چشم ها مثلِ کویر است ندارد تب و تاب
در شبِ بارش باران چه شود فکر کنیم؟
تا به کی غفلت و بیچارگی و چُرت زدن؟
تا به کی حرف و فقط حرف و فقط دادِ سخن؟
این زمینِ دلِ ما،عاطفه را می طلبد
شادی شهر..دعایِ همه را می طلبد
بی حضورش نرسیدیم به این مطلبِ حق؟
جشنِ میلاد..گلِ فاطمه را می طلبد
سالها جشن گرفتیم ولی غافل از او..
کار بسیار نمودیم و لیکن دل از او..
بهتر آن نیست که رجعت بشود سمتِ نگار؟
بهتر آن نیست که همّت بشود محضرِ یار؟
اندکی کاش به مولایِ زمان فکر کنیم
بهتر آن نیست که دیده بشود ابرِ بهار؟
شبِ قدر است بخواهیدفقط آمدنش..
پس بخوانید پیاپی دمِ یابن الحسنش...
محسن راحت حق
#امام_زمان_عجل الله تعالی فرجه الشریف
✨🌹🌟✨🌹🌟✨🌹🌟
بيشتر از بيشتر از بيشتر
میشود از عشق دلم ريشتر
من كه اويسم ز قَرَن آمدم
وقت ندارم به خدا بيشتر
ليلهى قدرِ حسنِ عسکرى
كاش قرارِ تو شود پيشتر
ناوَك مژگانِ تو و جانِ ما
خونِ همه گردن آن نيشتر
واى كه ديوانه شدم يك كلام
سورهى والعصر عليك السلام
همسفرِ هر سحر سامرا
اى پسرِ خوش خبرِ سامرا
اى نوهى حضرت هادى سلام
حصن تو در دور و بر سامرا
در حرم تازهى باباى تو
جامعه خوانديم درِ سامرا
كارگريَش كه نشد قسمتم
رُفتهگرم رُفتهگرِ سامرا
آمدهام تا بزنم يك دو جام
سورهى والعصر عليك السلام
تا كه پدر بر لبِ تو بوسه داد
بوى گلِ نرگسى آورد باد
در شبِ ميلادِ تو جودت شكُفت
لطف تو شد از سرِ عالم زياد
دَم پرِ جبريل شدم بال زد
بال زدم از درِ بابُ الجواد
بُرد مرا اولِ شب كاظمين
بُرد مرا كرب و بلا بامداد
اى عَلوى جود و جوادى مرام
سورهى والعصر عليك السلام
"آمدم اى شاه پناهم بده
خط امانى زِ گناهم بده"
پنجره فولاد مرا راه داد
جانِ رضا خوانده و راهم بده
ماه مبارك من و دست تُهى
سوزِ جگر آتش آهم بده
كنجِ حرم يا دَمِ پايين پا
باز از آن لطف نگاهم بده
میرسد عطرِ رضوى بر مشام
سورهى والعصر عليك السلام
كعبهى هفتم شد و حاجات داد
بابِ حوائج شد و خيرات داد
مادر من سفرهى نذرش گرفت
حاجت ما اكثرِ اوقات داد
ندبهى تعجيلِ فرج رزق ما
با نَفَسِ جدهى سادات داد
اَفضَل اعمال بُوَد انتظار
ذكر فرج حالِ مناجات داد
من به مناجاتِ توأم مستدام
سورهى والعصر عليك السلام
كاش كه مردانِ ظهورت شويم
صاحبِ يك سيرت و صورت شويم
كاش كه در غيبت تو استوار
مثل زمانهاى حضورت شويم
حضرت صادق تويى و كاش ما
شيعهى تو مَردِ تنورت شويم
گفت كه دربانىِ تو مىكند
كاش كه ما خاك عبورت شويم
تو خودِ معراجى و ما زيرِ گام
سورهى والعصر عليك السلام
با قدمت علم تناور شود
علم و عمل ريشهى باور شود
شام غم جهل و خرافاتها
با نَفَس باقرىات سر شود
فصل شكوفايى عقل است و دل
جاى روايات پيمبر شود
نور زمين ، نور زمان ، سايه نور
خاك از اين معجزهها زر شود
لحظه شماريم براى قيام
سورهى والعصر عليك السلام
دست من و بركت آبادىات
از پَرِ سجادهى سجادىات
لطف دعاى تو شده مستدام
بر سرِ ما سايهى شمشادىات
مثل على ابن حسينى تو و
میرسد آوازهى آزادىات
فخر خدا میكند از سجدهات
كاش شوم مُحرِم اين وادىات
رو به تو شد سجدهى بيت الحرام
سورهى والعصر عليك السلام
چشم تو در كارِ حسين است و بس
كارِ تو تكرارِ حسين است و بس
بيرقِ سنگينِ تو وقتِ قيام
دستِ علمدار حسين است و بس
قلب تو انگار گرفتارِ اوست
هركه گرفتارِ حسين است و بس
پرده گشا ديدنِ روى شما
لحظهى ديدار حسين است و بس
رو به دلِ زينبى ات صبح و شام
سورهى والعصر عليك السلام
زائرِ هم سفرهى غمها حسن
عشقِ تو آقاى كَرَمها حسن
روزِ ظهورِ تو مهم است چون
دارد از آن روز حرمها حسن
میرسد آن روز كه بينيم ما
بينِ بقيع نقشِ عَلمها حسن
روى ضريحى كه تماشايى است
نقش نمايند قلمها حسن
اى حَسنى جلوه و حُسن ختام
سورهى والعصر عليك السلام
جاى حرم غربتِ زهرا كه هست
يك نفر از عترتِ زهرا كه هست
گرچه گره در گره ام ، نيست غم
دستِ شما تربتِ زهرا كه هست
پيشِ تو گيريم نداريم جاى
خوب قسمِ حضرتِ زهرا كه هست
ما كه نباشيم چه غم ؟ تو بيا
ديدن تو قسمت زهرا كه هست
روز تقاص است و تويى انتقام
سورهى والعصر عليك السلام
هيبت تو رفته به مولا على
حيدرى و محوِ تماشا على
میرسد از شش جهتِ ذوالفقار
لات و هُبَل را بشكن ياعلى
خاطرهى رزم على در نبرد
مثل تو مىگشت مُهيا على
نيست تو را قبلهاى الا حسين
نيست تو را كعبهاى الا على
روز تقاص است و تويى انتقام
سورهى والعصر عليك السلام
جلوه گرِ حضرت ختمى مآب
حضرت خورشيد محمد بتاب
خاتم انگشترىِ خاتمى
جذبهى فيزورهى احمد ركاب
جاذبهى گنبد خضرا بيا
تا بدرد سينهى خود آفتاب
اى شرف و الشمس پيمبر لبت
راز مسلمانىِ اهل كتاب
ذكر سلام و صلواتم مدام
سورهى والعصر عليك السلام
حسن لطفی
#امام_زمان_عجل الله تعالی فرجه الشریف
🌿🌟✨🌿🌟✨🌿🌟✨
نام تو دوان کرده به پایت قدمم را
یاد تو روان کرده دوباره قلمم را
با چشم کرم کاش که بسیار ببینی
ناچیزی این عرض ارادات کمم را
هرچند که از برکت میلاد تو شادم
پنهان نتوانم کنم انگار غمم را
گفتند که یار آمده، بایست که امشب
پیدا کنم و سجده بر آرم صنمم را
با اینکه قسم خورده ام از باده ننوشم
واجب شده تا بشکنم امشب قسمم را
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است
ای آمدنت مژده میلاد سحرها
خورشیدی و نور است پیامت به قمرها
ای جان جهان جان دو عالم به فدایت
باید که بیفتند به پاهای تو سرها
قنداقه ات از عرش زمین آمد و دیدند
انقدر ملک آمده بسته است گذرها
قرآن خدایی تو و در حال نزولی
پس شب شب قدر است به فتوای خبرها
دیگر گره ی کار کسی بسته نماند
باز است به شکرانه ی نامت همه درها
دنیای خزان دیده! بهار آمده امشب
عطر قدم حضرت یار آمده امشب
در حال و هوای شب بارانی هر سال
گرم است سر من به چراغانی هر سال
در کوچه خیابان دلم ریسه کشیدم
دعوت کنمت تا که به مهمانی هرسال
با شبنم اشکم سر راهت گل نرگس
گل کاشته ام من به گلستانی هر سال
پاداش غزل های من این است بیایی
یک مرتبه در جشن غزلخوانی هر سال
هم خنده به لب دارم و هم اشک به چشمم
حالا منم و بی سر و سامانی هرسال
می خندم و با دیده ای از عاطفه جاری
می خوانمت ای حضرت باران بهاری
آزاد کن این روح زبان بسته ی تن را
تا بال ببخشی غزل خسته ی من را
بگذار که باز از تو بگوییم و بخوانیم
بگذار به وصف تو برانیم سخن را
بارانی و بر راه تو چشمان کویر است
زینت بده با سرو قد خویش چمن را
ای سامره دلتنگ مناجات شب تو
مرهم شوی ای کاش دل تنگ وطن را
خون از غم هجر تو دل سنگ عقیق است
ای نصر من الله! تو دریاب یمن را
ای نصر من الله! که فتح تو قریب است
برگرد که در غیبت تو شیعه غریب است
چندیست که قلب همگان بی ضربان است
با تو نفس باد صبا مشک فشان است
در حنجره ات داد علی اکبر لیلاست
برگرد موذن! که دگر وقت اذان است
بنگر به تمنای وصال تو یگانه
اشک غمت از هر مژه چون سیل، روان است
ای خسرو خوبان تو به فکر همه هستی
هرچند گدای تو فقط در پی نان است
زخم است دوتا پلک تو از گریه به جدت
گرچه سبب اشک تو یک قد کمان است
ای خسرو خوبان نظری سوی گدا کن
باز آ و نصیبم سفر کرب و بلا کن
محمدعلی بيابانی
#امام_زمان_عجل الله تعالی فرجه الشریف
✨🌱🌴✨🌱🌴✨🌱🌴
شراب عشق نوشید آنکه در جامش علی باشد
مسلمان میشود هرکس که اسلامش علی باشد
خدا میخواست پیغمبر که پیغامش علی باشد
ظهورش شد علی آغاز و انجامش علی باشد
خدا آورد در شعبان علیِ آخرینش را
خدا را شُکر میبینیم امیرالمومنینش را
دلی دیگر نمیماند که گیسویی کمند آمد
بهشت اُفتاد در پایش که بالایی بلند آمد
دهان ماکه وا مانده زبانِ ما که بند آمد
دلیری دلپسند آمد امیرِ بی گزند آمد
حسینش را ندیدیم و خدا آورد عینش را
خدا آورد با نرگس حسین ابن حسینش را
خدا آورده آری مرتضای مرتضاها را
همه ابن الکریم ابن الجواد ابن الرضاها را
پس از سوالقضا رو کرده او حُسن القضاها را
که پُر کرده است بوی حُسنِ یوسفها فضاها را
عَلم بر دوش میآید به عالم گام میکوبد
کنارِ مرقد زینب عَلَم در شام میکوبد
اگر این بال بگذارد هوای سوختن دارم
قمار عشق یعنی که خیال باختن دارم
"مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویَش را چو جانِ خویشتن دارم"
دعایِ عهد میخوانم ببینم جانِ زهرا را
ببینم تیغِ جوهردارِ خونخواهانِ زهرا را
دوباره میدهد رزمش به میدان اعتبارش را
همان وقتی که میگیرد به دستش ذوالفقارش را
علی حَظ میکند وقتی ببیند تار و مارش را
نیابد کافرش سر را نبیند الفرارش را
چه میدانی که این سویش عَلم دست علمدار است
چه رزمی میشود وقتی علی اکبر جلودار است
نباید فرق باشد در ظهور و غیبتش ما را
صدامان میکند حتما برای رجعتش ما را
هوایی میکند روزی هوای صحبتش ما را
خطیب کعبه میخواند برای بیعتش ما را
زمانش میرسد نورش به این مُرداب میریزد
زمانش میرسد زهرا به پشتش آب میریزد
"مرا چشمیست خون افشان زِ دست آن کمان ابرو"
جهان عاشق شود روزی از آن چشم و از آن ابرو
چنان طوباست آن قامت که باشد سایبان ابرو
زمین بی عشق میخُشکد ببار ای آسمان ابرو
هوایِ ابری ما را بیا خورشید باران کن
بیا ما را کنارِ خود شبی شش گوشه مهمان کن
دل مجنون بجز با دیدنِ لیلا نمیسازد
بجز تو هیچ کس با ما رعیتها نمیسازد
مزار مادرت را غیر تو آقا نمیسازد
و جز آب و هوای کربلا با ما نمیسازد
شود آیا که با تو یک زیارت یک شب جمعه...
بخوانی از اسارت از جسارت یک شب جمعه
نوشتم که فراق تو چه خون انداخت در دلها
"که عشق آسان نمود اول ولی اُفتاد مشکلها"
نوشتم که علی دیدم در آن شیرین شمایلها
"متی ما تلقَ من تهوی دعِ الدُّنیا و اهمِلها"
الهی هب لنا عیداً که ما باشیم منظورش
"سلیمان با چنان حشمت نظرها بود با مورش"
حسن لطفی
#امام_زمان_عجل الله تعالی فرجه الشریف
🌷🌿🌸🌷🌿🌸🌷🌿🌸
در خیال خویش من هم نوکری از نوکرانم
عاشقی از عاشقانم دوستی از دوستانم
با تو این حرف مدامم چاکرم عبدم غلامم
بی تعارف ای امامم خسته از ورد زبانم
خسته از این ادعایم که محب هل اتایم
یا مسلمان شمایم ای امام انس و جانم
شیعه اثنی عشر دانم خودم را حیف اما
بر سر عهد تو آیا مانده ام آیا بمانم
گفته ام پای رکابم اهل جنگ و انقلابم
گفته ام اما نميدانم ز اینم یا ز آنم
منکه یار دین نبودم پای کار دین نبودم
افتخار دین نبودم پس چرا دادی امانم
هر گناهی دیدی از من روی برگرداندی اما
روز بعد انگار، نه انگار اصلا من همانم
از شهيدان دور ماندم وز بصیرت کور ماندم
وصله ای ناجور ماندم هر چه کردی امتحانم
از حلال و از حرام و مردی و خلق و مرام و
راه رهبر تا امام و هر چه گویی خوش بیانم
بی خبر اما ز دردت نیستم مرد نبردت
حیف از مردان مردت که شدند از دوستانم
راه را گم کردم آقا رو به مردم کردم آقا
میل گندم کردم آقا از بهشت افتادگانم
من کنار یار بودم روزی از انصار بودم
دشمن کفار بودم بود سر بندم نشانم
حال تنها ای امیرم از رجب شعبان غدیرم
من فقط جشنی بگیرم این شده رسم و دکانم
من کجا عمّارِ یارم میثم تمّارِ یارم
یا کجا سردار یارم من چنان سربار، مانم
مایه عزت نگشتم مظهر خدمت نگشتم
با تو هم صحبت نگشتم بی خبر از شیعیانم
از شهيدان یمن بحرین صنعا زینبیه
تا دفاع کاظمین و سامرا چیزی ندانم
آبرو داری نکردم با تو همکاری نکردم
غزه را یاری نکردم دوستی نا مهربانم
باز بر اهل سعادت باز شد باب شهادت
در تمام آسمان عشق من بی کهکشانم
نه بدستم ذوالفقاری نه بدنبال سواری
نه سلاحی نه شکاری نه برایت دیدبانم
من نميدانم کجایی کربلایی سامرایی
مضجع پاک رضایی کعبه ای ، صاحب زمانم
از زمانت بسکه دورم دور از خط عبورم
نیست یک درک حضورم نیست قربان تو جانم
با وجودی که پریشم همدم و دلجوی خویشم
باز میآیی تو ، پیشم ای حضورت در نهانم
گرچه تو سرمد نشینی میشود با بَد نشینی
چون کُنی مسند نشینی من کجای داستانم
در همه فتح و ظفرها در سفرها در حضرها
در خطرها ، درد سرها با تو ، یا بیگانگانم
چونکه فرمانت بیاید امر فرمایی که باید
وای بر" إن قُلت"و شاید از فرامینت نمانم!؟
رو مکن پرونده ها را رد مکن شرمنده ها را
مرده ها را ، زنده ها را بر سر عهدت بخوانم
روز فجرت با صدایت با أنابن المصطفایت
با أنابن المرتضایت با تو ، آیا همزبانم
ای خطاپوش حقیقی من یقین دارم دقیقی
با حسینی ها رفیقی منکه جزو نوکرانم
میخری سینه زنان را خسته را پیر و جوان را
قد خمیده نوکران را میکند لطفت جوانم
هر چه گویی تو بما، نه میکنی ما را صدا ؟ نه ؟
روضه خوان میخواهی یانه من به جدت روضه خوانم
سر کنم ای نور دیده روضه ی رأس بریده
روضه ی حلق دریده روضه ی زینب بخوانم
روضه ی دستان بسته روضه ی سرهای خسته
روضه ی سینه شکسته گریه کن ای مهربانم
گریه کن بر تازیانه بر صدای دخترانه
بر بکاءِ کودکانه منهم از گریه کنانم
وای از زخم مدینه بازو و پهلو و سینه
ضربه های پر ز کینه کی میآیی ای امانم
مادرت دارد سلامت گوید ای ختم امامت
کی بیاید انتقامت مهدی صاحب زمانم
ذکر زهرا: یابن زهرا ذکر مولا: یابن زهرا
ذکر طاها: یابن زهرا چهره ات را کن عیانم
آخرین حرفم همین است نوکر تو دل غمین است
مرهم دردم چنین است از شهیدانت بخوانم
محمود ژولیده
متن مداحی
🍃🌼✨🍃🌼✨🍃🌼
امشب لبالب می شود دخل همه خمارها
امشب لبالب می شود دخل همه خمارها
وا می شود با جام می از تشنگان افطارها
گویند کافر می شوم مست و قلندر می شوم
بی پا و بی سر می شوم سر دسته ی عیارها
از شوق دست افشانم و شعر جنون می خوانم و
در پای دار عشق چون حلاج ها ، تمارها
تسبیح و جام و مهر و می تکلیف عقل و عشق کی
من خسته ام از این همه تکرار استغفار ها
عهد کردم که ننوشم می و مستی نکنم
به جز امشب و فردا شب و شبهای دگر
از قلب قرآن و زبور انجیل و تورات و صحف
موعود میاد برون از کل استفسارها
از پرده گر آید برون توحید می گردد فزون
بت می تراشند از قد رعنای او حجارها
جای تمام فرش ها پیش قدوم یار ما
می گسترانند انبیا عمامه ها دستارها
آیینه ی حق منجلی در آینه روی علی
تکثیر شد در آینه تا آسمان کرارها
امشب که عطرآگین فضا از بوی نرگس می شود
پای و سر و دست و دلم از شوق و بی حس می شود
عهد کردم که ننوشم می و مستین نکنم
به جز امشب و فردا شب و شبهای دگر
از آب زمزم قطره ای بر رخ بزن بیدار شو
از جام کوثر قطره ای بر رخ بزن هشیار شو
بر لوح تقدیر دلت از عرش میاد قلم
بر بندگی اصرار کن گنجینه اسرار شو
از قیدها ازاد شو از اهل عشق اباد شو
مستشهد بین یدیه حضرت دلدار شو
هستی همه از هست او دل رابده بر دست او
بردار خود را از میان بردار شو سردار شو
دنیاست مملو از فتن روح بصیرت بی بدن
این جسم ناسوتی بنه لاهوت را طیار شو
نفس و نفس خیرات کن حب علی اثبات کن
پای رکاب نائبش مقداد شو عمار شو
نور اباصالح ببین می تابد امشب بر زمین
با حضرت روح الامین در سامره احضار شو
بر دامن مادر گلی خوابیده از نسل علی
لالایی مادر ببین مادر منم بیدار شو
در آسمان عصمت چشم خدای دلبری
پیداست مهر مادر و برق نگاه حیدری
امشب که عطرآگین فضا از بوی نرگس می شود
پای و سر و دست و دلم از شوق و بی حس می شود
بیت کرم بیت خدا بیت امام عسگری
دست پر از خالی من محتاج لطف داوری
گوید فرشته زیر لب با خویشتن یاللعجب
بعد از محمد امده بار دگر پیغمبری
از هوش رفته یاسمن بر روی دامان چمن
افتاده یاس و نسترن بر شانه ی نیلوفری
جمع کمال انبیا جمع جمال اولیا رخسار ختم
🍃🌼✨🍃🌼✨🍃🌼✨