هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
🔹اولین مواجهه من با امام حسن علیه السلام
✍ محمد رضا حدادپور جهرمی
امشب، میلاد مسعود امام حسن مجتبی علیه السلام است.🌹
اولین مواجهه من با ایشان بسیار دردناک بود. اولین بار با مقوله زندگانی و دوران سیاسی امام حسن، که یادمه دو سه روز حالم بد بود، به مطالعه این جمله برمیگرده که یاران و خواص حضرت به معاویه(قطب استکبار جهانی در طول سی سال) نوشتند: «بگو مجتبی را زنده میخواهی یا مرده؟!»
منو میگین؟
خدا شاهده یادم نمیره تا چند روز حالم بد بود از این جمله. فکر کنم پایه دو یا سه حوزه بودم.
سالها ماه صفر با همین یک خط، روضه میگرفتم برای خودم و حتی وقتی نیمه ماه رمضان میشد و مجلس جشن بود و کلی باید خوش میگذشت، یهو وسط جلسه یاد این جمله میفتادم و حالم پیش خودم دگرگون میشد.
این دگرگونی که میگم، یه چیز صرفا احساسی نبودا. یه چیزی مثل خرد شدن از درون، و یا وحشت از تکرار تاریخ و یا یه چیزی تو این مایه ها که خیلی نمیشه درباره اش پیش کسی حرف زد.
خلاصه
سالها گذشت.
تا اینکه کمکم پایه ده تموم شد و رفتم درس خارج و ارشد حوزه هم دفاع کردم و فضای زندگیم به سمت تدریس و تبلیغ رفت و دیدم باید درباره بعضی مقولات بنویسم و ...
تا سال ۹۸
سال ۹۸ دیدم نمیتونم دیگه تحلیلی که از زندگانی و شرایط اجتماعی زندگی امام حسن دارم تحمل کنم. بارها با اساتید و علما مطرح کرده بودم. منابع را شخم زده بودم. بالغ از نود درصد حرفایی که درباره امام حسن داشتم، جاش روی منبرها نبود. اگرم میگفتی، متهم میشدی و خیلی ها منظور بد برمیداشتند و دردسر میشد.
تا اینکه تصمیم گرفتم دقیقا همان چیزی که در ذهنم بالغ بر ۱۵ سال کار سالانه شکل گرفته، در لباس یک سناریو و داستان بنویسم.
شاید تنها مستند داستانی که سه بار طرحش بزرگ و بزرگتر نوشتم همین موضوع امام حسن بود که الان به اسم کتاب #چرا_تو چاپ شده.
این کتاب، پازل اول از پازل سه تکه ای هست که تو ذهنمه و از امام حسن خواستم زنده بمونم و توفیق پیدا کنم دو جلد بعدش را هم بنویسم.
اما
همین کتاب #چرا_تو
خب اگر یادتون باشه، متنی که در کانالم منتشر کردم، برای عده ای جای نگرانی داشت. منم به نگرانی مخاطبم مخصوصا اگر بدونم آدمای فرهیخته و اساتید هستند خداییش احترام میگذارم و گارد بسته ندارم. بالاخره قراره برای اسلام و انقلاب بنویسیم. برای هوای نفس و دنیا که نیست.
تصمیم گرفتم نگرانی ها را برطرف کنم و بعد از اینکه با سه چهار نفر از اساتید بسیار کاربلد و مهربان صحبت کردم، شد همین متنی که الان چاپ شده و بحمدلله الان هم رفته برای چاپ ششم یا هفتم. دقیق یادم نیست.
برگردیم به اصل حرفم.
به محض نوشتن این کتاب، و حتی یه مدت هم گذشت و باهاش زندگی کردم و توقع داشتم بهم آرامش بده و بار سنگین اون جمله ای که پدرمو در آورده بود از قلبم برداره، که دیدم زهی خیال باطل!
اون جمله باعث شد پانزده سال بعدش کتاب چرا تو بنویسم
اما از بعد از نوشتن اون کتاب، دیگه با یه جمله مواجه نبودم.
بلکه یه کتاب نسبتا قطور از مفصل شده اون روضه افتاده تو زندگیم که داره صفحه به صفحه اش اعصابمو خرد میکنه و آه میکشم.
نمیدونم چرا اینو براتون گفتم
ولی دوست داشتم بدونین گاهی یه جمله میشه یه کتاب و همون کتاب میشه بهانه روضه کل عمر آدم برای یکی از جذاب ترین و مظلوم ترین و بسیار کریم و مهربان ترین امامی که ...
آه
یا حسن 😭😭
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه