برسرش چادرنماز نخ نمای مادرش
میشود بانوی کاشانه به جای مادرش
دستهایش برکمر آهسته میخواند نماز
مثل مادر می شود درد آشنای مادرش
ناگهان ازدرد می پیچد به خود وقت قنوت
لرزشی افتاده توی ربنای مادرش
درد پهلو را فقط یک خانه تا امروز دید
از در و دیوار آن آید صدای مادرش
کنج خانه باخودش آهسته نجوا میکند
بازهم شب شد دلش کرده هوای مادرش
روز مادر می خرد هرکس برای مادرش
این غزل تقدیمی از جانم برای مادرش .
#فریده_خسروی
#عضوکانال
رحلت جانسوز ام المصائب حضرت زینب کبری سلام الله تسلیت باد.
@golchine_sher
مکتبم عشق و وفای زینب است
اُسوه و الگو حیای زینب است
باسعادت می شود در روزگار
آن دلی که آشنای زینب است
رشتهی پیوند دل محکم بُوَد
تا در او مهرِ خدای زینب است
پادشه گردد یقین آن سائلی
کز دل و جانش گدای زینب است
می شود خرسند در هر دو جهان
آنکه در حقش دعای زینب است
#فاطمه_دستجردی
#عضوکانال
#حضرت_زینب_س
@golchine_sher
دل پیش کسی باشد و وصلش نتوانی
لعنت به من و زندگی و عشق و جوانی
تا پیش تو آورد مرا بعد تو را برد
قلبم شده بازیچه ی دنیای روانی
باید چه کنم با غم و تنهایی و دوری
وقتی همه دادند به هم دست تبانی
در چشم همه روی لبم خنده نشاندم
در حال فرو خوردن بغضی سرطانی
آیا شده از شدت دلتنگی و غصه
هی بغض کنی ،گریه کنی ، شعر بخوانی ؟
دلتنگ تو ام ای که به وصلت نرسیدم
ای کاش خودت را سر قبرم برسانی
#سیدتقی_سیدی
@golchine_sher
مقصود تو این است بی مردن ، بمیرم
فرقی ندارد دوست یا دشمن بمیرم
ترجیح دادم مرگ من با گریه باشد
ترجیح دادی بین خندیدن بمیرم
من عاشق اینم که با تو ما بمانم
تو عاشق اینی که من بی من بمیرم
ترکم نشد از خویشتن تا عشق ماندم
ماندم که تا آرام در میهن بمیرم
دهقان به گاو و یوغ خود پابست و زنده ست
من حاضرم با گاو و گاوآهن بمیرم
با اینکه در کنعانم و کورم ولی کاش،
با خاطرات بوی پیراهن بمیرم
فواره ها رجعت به اصل خویش دارند
من هم به دنیا آمدم تا «زن» بمیرم
#سیدمجتبی_قلی_پور
#عضوکانال
@golchine_sher
بعد از حسین، عشق پریشان زینب است
غم، غصه، سوز حادثه مهمان زینب است
از روی نی چو آیهی تطهیر تا سحر
یک حنجر بریده غزل خوان زینب است
داغ خرابه سخت تر از داغ باغ بود
چون غنچهی سه سالهیگلدانزینباست
زهرا صفت چو شیر فقط خطبهای غیور
در کاخ ظلم، مرهم و درمان زینب است
در کوچه های سوز و تب و
هجروعاشقی
صبرم هنوز دست به دامان زینب است
هر سال پای روضهی ارباب عاشقی
چشمم چو ابر، حامل باران زینب است
عمریست قلب خستهی من بیقرار و تنگ
محتاج صحن پاک و شبستان زینب است
بنگر خزان که دود و دم و خاک آسمان
تا روز حشر، از تب طوفان زینب است
#امالبنین_بهرامی
#عضوکانال
#وفات_حضرت_زینب
@golchine_sher
هر لذتی که می پوشم!
یا آستینش دراز است
یا کوتاه
یا گُشاد
به قد من!
هر غمی که می پوشم!
دقیق، انگار برای من
بافته شده
هرکجا که باشم!
#شیرکو_بیکس
@golchine_sher
دختران شهر
به روستا فکر میکنند
دختران روستا
در آرزوی شهر میمیرند
مردان کوچک به آسایش مردان بزرگ فکر میکنند
مردان بزرگ
در آرزوی آرامش مردان کوچک میمیرند
کدام پل
در کجای جهان شکسته است
که هیچکس به خانه اش نمیرسد
#گروس_عبدالملکیان
@golchine_sher
من برایت کوه کندم، تو مرا از ریشه ام
عاشقی نه، بلکه رسوایی ست با تو پیشه ام
لابلای عشق بازی ها نمی بینی مرا
می رسد اما به گوش تو صدای تیشه ام
سال ها بوی شکار تازه ای گیجم نکرد
کاش آن شب هم نمی کردی گذر از بیشه ام
رفتی و غم های من شد صد برابر بیشتر
سنگ دل دیدی چه کردی با دل چون شیشه ام؟
بی وفایی کرده ای اما نمی دانم چه شد
شوق دیدار تو رد شد باز از اندیشه ام
#محمد_شیخی
@golchine_sher
جز من چه کسی غرق دعا بود برایت؟
باران شدم از لحظه ی بدرود برایت
بی مرزترین کشور دنیا منم امّا
از چارطرف بسته و محدود برایت !
گردشگر زیبا! بنشین، نقشه درست است
پا می شود از جنگل من دود، برایت
قلّآب به قلّاب شدم ماهی ِ رودت
هرگز نشد این آب ، گلآلود برایت
تا دست کسی سیبی ازین باغ نچیند
پرچین شدم و یکسره مسدود ، برایت
بگذار پس انداز حساب تو شود عشق
با درصدی از بیشترین سود برایت
تنها تو بت ِ آزر من باش دراین شهر
تا بگذرم از آتش نمرود برایت
سنجاق به دفتر شده سنجاقک شعرم
برگرد که تا پر بکشد زود برایت
#محمد_علی_نیکومنش
#عضوکانال
@golchine_sher
هدایت شده از رباعی_تک بیت
از دست دلم کلافه ام تا رفتی
مهمان غریب کافه ام تا رفتی
مرگاست که با گریه ی من می خندد
در وقت بدِ اضافه ام تا رفتی
#نوروزرمضانی
@robaiiyat_takbait
هم شامِ سیاه را به هم می زد صبح
هم روز ِسپید را رقم می زد صبح
از پشتِ هزار پشته ی تاریکی
می آمد و پشت پا به غم می زد صبح!
#صفيه_قومنجانی
#عضوکانال
@golchine_sher
ناگهان آمد و دلشوره به دلها انداخت
عشق اینگونه جهان را به تقلا انداخت
قطره از ابر جدا شد که به دریا برسد
آسمان دام به اندازه صحرا انداخت
ترس در جامه صبر آمد و دستم را بست
کار امروز مرا باز به فردا انداخت
عقل چون در قلمم جوهر معنا میریخت
عشق در دفتر خود نام مرا جا انداخت
آنقدر در طلب هیچ دویدم که سراب
کودک شوق مرا عاقبت از پا انداخت
هیچ جز تکیه به خوش عهدی ایام نبود
اشتباهی که دلم گردن دنیا انداخت
مثل سهراب دلم از همه عالم که گرفت
قایقی ساخت و یک روز به دریا انداخت
#پوریا_شیرانی
@golchine_sher
دل بسته ام به آبی چشم شمالی اش
شال سفید ، روسری پرتقالی اش
بغض قشنگ و کال غزل های صورتیش
حس پر از لطافت لحن سوالی اش
با بغض ، در خیال خودم درد می کشم
غم می خورم برای ...خودم...بی خیالی اش
هی احتمال این که یقینا مرا نخواست
هی دلخوشم به آمدن احتمالی اش
بغضم امان نمی دهد این بیت آخر است
حس می شود میان غزل جای خالی اش!
#محمد_مبارکی
@golchine_sher
باید دلِ جدا شدن از رودخانه داشت
تا اینکه پای رفتن تا بیکرانه داشت
باید رها شد از قفس تنگ پیله ها
تا در فراز سایهی چشم تو خانه داشت
این روزها مدام به خود فکر میکنم
ایکاش این من از تو فقط یک نشانهداشت
گنجشک زیر بارش یکریز برف و باد
ایکاش بین دست کریم تو خانه داشت
من آن درخت پیر که در فصل تازه اش
با ریشههای خشک امید جوانه داشت
بی عشق بوی مرگ جهان را گرفتهاست
باید برای هر نفس خود بهانه داشت
#محمدحسن_بیاتلو
#عضوکانال
@golchine_sher
روی لب من نشسته نامت به امید
نجوای منی هرشب و هرصبح سپید
با بردنِ نامت، شدم از غصّه رها
با یاد تو جان من به معراج رسید
#نگین_نقیبی
#عضوکانال
#امام_زمان_ع
@golchine_sher
آذرخشی می رسد هر لحظه ازسوی یمن
بانگِ پیروزی ز بس پیچیده در کوی یمن
می کند در اوجِ غفلت، شادمانی گوئیا
گشته غافل دشمن از اعجاز نیروی یمن
ترس در قاموسِ آنان واژه ای نا آشناست
کی شود تسلیمِ روبه، شیرِ آهوی یمن؟!
در مصافِ دشمنان مانند صخره محکم اند
می شود حیران عدو از زور بازوی یمن
رقصِ پیروزی کند از هر طرف وقتِ نبرد
روی دوشِ موج ها هر لحظه گیسوی یمن
دشمن آخر میشود نادم در این پیکارِ خود
می شود شرمنده حتما از هیاهوی یمن
کشتی بی لنگرِ ِ صهیون نمی گیرد قرار
لحظه ی طوفانی دریا به پهلوی یمن
شعرِ ( شائق) می دهد امیّد بر فصلِ ظهور
بانگِ پیروزی رسد هر لحظه از سوی یمن
#اکبر_حمیدی_شائق
#عضوکانال
@golchine_sher
زیباترین چیز دربارهی عشق،
این است که
نه عقلی دارد و نه خِرَدی
زیباترین چیز دربارهی عشق
این است که
روی آب راه میرود و
غرق نمیشود...!
#نزار_قبانی
@golchine_sher
بدهم تکیه به تو شانه شدن را بلدی؟
گرمی ثانیه ای خانه شدن را بلدی؟
تو که ویرانه کننده است غمت می دانم
خوردن غصّه و ویرانه شدن را بلدی؟
آنقدر سوخته قلبم که قلم می سوزد
شمع گریان شده، پروانه شدن را بلدی؟
مرغ عشقی شده دل میل پریدن دارد
بال و پر در قدمت لانه شدن را بلدی؟
می نویسم من عاشق فقط از قصّه ی تو
در غزل های من افسانه شدن را بلدی؟
اشک شب های سحر سوخته ام پیش کشت
تلخی گریه ی مردانه شدن را بلدی؟
هر کسی دیده مرا شاعر "مجنون" خوانده
تو بگو "لیلی" "دیوانه" شدن را بلدی؟
این همه ناز کشیدم بشوم معتکفت
بدهم تکیه به تو شانه شدن را بلدی؟
#علی_نیاکوئی_لنگرودی
@golchine_sher
از آسمان چیزی بگو با جنگل بارانی ام
من آسمانی می شوم وقتی که تو می خوانی ام
دورت بگردم تا چنین خورشید باش و من زمین
بی چشم تو زندانی یک دوره ی ظلمانی ام
می دیدم از چشمان تو نیروی مغناطیس را
از چیست پس این روزها از پیش خود می رانی ام
آوازه ی گیسوی تو این سو و آن سویم کشید
در کوچه ها آوار شد تعبیر سر گردانی ام
ای عشق سر بر باد ده غرق تمنای توام
سیلی سرازیر تو شد انگیزه ی ویرانی ام
آیینه ایی سرشارم از تصویرهای روشنت
تکثیر شد تصویر تو در سایه ی حیرانی ام
#حسین_اصغری_سوادکوه
#عضوکانال
@golchine_sher
مبهوتم ای کلاه...! ، تو را سالهای سال...
برداشتند از سر من یا گذاشتند!!!
#خلیل_جوادی
@golchine_sher
بگذار زمان ، روی زمین بند نباشد
حافظ پی اعطای سمرقند نباشد
بگذار گناه هوس آدم و حوّا
بر گردن آن سیب که چیدند نباشد
ای کاش عذاب نرسیدن به نگاهت
آن وعده نادیده که دادند نباشد
یک بار ، تو در قصه ی پرپیچ و خم ما
آن کس که مسافر شد و دل کند نباشد
آشوب ، همان حس غریبی ست که دارم
وقتی که به لب های تو لبخند نباشد
درتک تک رگهای تنم عشق تو جاریست
در تک تک رگهای تو هرچند نباشد
من می روم و هیچ مهم نیست که یک عمر
زنجیر نگاه تو که پابند نباشد
وقتی که قرار است کنار تو نباشم
بگذار زمان روی زمین بند نباشد
#رویا_باقری
@golchine_sher
یا علی گفتیم و عشق از عین او آغاز شد
سرمه ی چشمان ما خاک ردای قنبر(حیدر) است
آمده سر نهان خلقت هفت آسمان
«لَو کُشِف..» می خوانَد و حقالیقین را مظهر است
#آمنهآلاسحاق(#مهرآفرین)
#عضوکانال
@golchine_sher
زیر سقفت تا منم، معمار می خواهی چه کار؟
با ستون شانه ام ديوار می خواهی چه کار؟
سرشماری میکنی در سرزمین قلب من
یک نفر... تنها تویی! آمار میخواهی چه کار ؟
میکُشی با چشمهای قهوه ای رنگت مرا
روی میزت قهوه ی قاجار می خواهی چه کار؟!
مثل گلدانی عتیقه اعتبار موزه ای
خاک خوردن گوشه ی انبار میخواهی چه کار؟
خنده ی شیرین تو متن خبرهای جهان!
در کنارم تلخی ِ اخبار می خواهی چه کار؟
فصل خرمنکوبی ِ تبدار آغوشت رسید...!
اینهمه خوشه به گندمزار می خواهی چه کار؟
عشق یعنی راهی ِ پیچ و خم " حیران " شدن!
همسفر! یک جاده ی هموار می خواهی چه کار؟
#محمد_علی_نیکومنش
#عضوکانال
@golchine_sher