eitaa logo
گلچین شعر
14.6هزار دنبال‌کننده
875 عکس
305 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
امشب دلم شبیه کبوتر گرفته است حرفی بزن به عشق دلم پر گرفته است یا زودتر بیا که به اشراق سرزنیم یا دیرتر برو که جنون سر گرفته است در انتهای جاده ی بن بست زندگی بیهوده عقل اوج مکرر گرفته است گفتی به من که قسمت هم نیستیم و بعد دیدم دلت که حاجت دیگر گرفته است باشد قبول میکنم و قلب من هنوز در هر تپش ، ترنم دلبر گرفته است @golchine_sher
به سوی من نگاهِ گاه‌گاهی کردی و بردی ز کف صبرم، ز دل تابم، ز تن جانم، ز سر هوشم @golchine_sher
اینجا به هرکه دل بدهی دور میشود یوسف همیشه فکر زلیخای دیگری ست @golchine_sher
خواستم منکر عشقت بشوم...فهمیدم از ته قلب من اخبار موثق داری! میشود فاش همه آنچه میان من و توست که تو هم مثل خودم چشم دهن لق داری! @golchine_sher
فتنه شاید روزگاری اهل ایمان بوده باشد آه این ابلیس شاید روزی انسان بوده باشد فتنه شاید در لباس میش، گرگی تیز دندان در لباسی تازه شاید فتنه چوپان بوده باشد فتنه شاید کنج پستوی کسی، لای کتابی؛ فتنه لازم نیست حتماً در خیابان بوده باشد فتنه شاید در صف صفِین می‌جنگیده روزی فتنه شاید در زمان شاه، زندان بوده باشد! فتنه شاید با امام از کودکی همسایه بوده یا که در طیّارۀ پاریس-تهران بوده باشد... فتنه شاید اینکه دارد شعر می‌خواند برایت؛ وا مصیبت! فتنه شاید از رفیقان بوده باشد ذرّه‌ای بر دامن اسلام ننشیند غباری نامسلمانی اگر همنام سلمان بوده باشد دورۀ فتنه‌ست آری، می‌شناسد فتنه‌ها را آنکه در این کربلا عبّاسِ دوران بوده باشد فتنه خشک و تر نمی‌داند خدایا وقت رفتن کاشکی دستم به دامان شهیدان بوده باشد جهاندار @golchine_sher
هَمین وَفای توام بَس که گُفته‌ای به رَقیب که هیچکس به وَفـٰاداری ِ فلانی نیست @golchine_sher
خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد تنه ای بر در این خانه ی تنها زد و رفت ابتهاج @golchine_sher
مثل يک کودک بد خواب که بازيچه شده خسته ام خسته تر از آنکه بگويم چه شده‌ @golchine_sher
این سیب را چگونه دهانی نچیده ‌است این سیب را که این همه سرخ و رسیده ‌است سیبی که عکس عادت و قانون جاذبه سوی خودش تمام زمین را کشیده ‌است بی‌شک کلید روضه‌ی رضوان به دست اوست آن باغبان که میوه چنین پروریده ‌است بازار سیب سخت کساد است حیرتا! این سیب را خدا ز چه باغی خریده‌ است این کیست این‌که در تب سیبی چنین قشنگ دست و دل از تمام عزیزان بریده ‌است این مرد این‌که در پی یک میوه‌ی حلال از عرش تا به فرش خدا را دویده ‌است آری منم که در تب سیبی چنین قشنگ این‌گونه رنگِ سبزِ سرودم پریده ‌است @golchine_sher
گاهی میان دیده و دل جنگ می شود! گاهی غزل ، برای تو دلتنگ می شود گاهی دو کوچه، فاصله خانه های ماست اما همین دو کوچه ، دو فرسنگ می شود گاهی برای رفتن تو ، گریه می کنم هق هق ، ترانه و نفس ، آهنگ می شود گاهی تمام هر چه که اسمش غرور بود می ریزد و نتیجه ی آن ، ننگ می شود گاهی میان خلوت افکار خسته ام شیطان به دست تیره ی تو رنگ می شود از اینکه عاشقانه تو را می پرستم و از اینکه ظالمانه ، دلت سنگ می شود از اینکه باز هم دل من را ربوده ای گاهی دلم برای "خودم" تنگ می شود @golchine_sher
با آسمان معاوضه کن چشم هات را تا بیقرار خویش کنی کائنات را نقاشی تو را که کشیده که ناگهان دراین دوکاسه ریخته قدری دوات را آب حیات اگرچه میان دهان توست ازما گرفته موی تو حق حیات را دوری و با خیال رخت دوره میکنم این روزگار بی ثمر بی ثبات را بانوکه مرگ و زندگی من به دست توست در من بیازمای حیات و ممات را بیهوده است فکر رهایی ازین حصار اینسان که بسته موی تو راه نجات را درشرع دین نجات من ازمرگ واجب است مشروع نیست ترک کنی واجبات را @golchine_sher
سفر بسیار کردم تا رسیدن را بیاموزم زمین خوردم که روزی پرکشیدن را بیاموزم از این شب‌های دوری رو به صبح روشنی دارم که جای خواب‌دیدن ، خوب‌دیدن را بیاموزم خدایا حکمت دل‌بستنم را دیر فهمیدم مقدّر کرده بودی دل‌بریدن را بیاموزم من و این روح ناآرام و این از خود رمیدن‌ها مگر در خاک ، باری آرمیدن را بیاموزم کنار آفرینش مانده ام چشمم به چشم توست الهی رمز و راز آفریدن را بیاموزم... @golchine_sher