ای آنکه به تاریکی شب پابندی
تنها به نسیم ماه دل میبندی
با اینکه تمام روزهایت تار است
صبح آمده، وانمود کن میخندی
#صفیه_قومنجانی
#عضوکانال
@golchine_sher
دعا کنید مرا ای تمام مردم شهر
که ما به زور دعا ها به پای هم برسیم
#محمد_احسان_امینایی
@golchine_sher
پیچیده عطر چای و صدای چکاوکان
آرام میچکد نم دستان آسمان
شبنم نشسته روی تن ناز نسترن
غرق عرق شده گلِ شببو کنار آن
گنجشکهای عاشق اردیبهشتماه
پر میکشند شاد و رها در مسیرمان
فصل تلاقی قلم و قلب و قافیه
با قاصدک قصیدهٔ زیباتری بخوان
آری بهار آمده عاشق کند تو را
با من بیا به باغ پر از گل قدمزنان
#پریسا_مصلح
@golchine_sher
سینه ام دكان عطاریست
دردت چیست ؟
شمبلیله ،رازیانه ، شاهی و گشنیز
اهل آویشن ،نبیذِ سرخ شورانگیز
سینه ام دكان عطاریست ...
دردت چیست؟
تو اگر جسمت بهاران است اما
جان تو پاییز..
عازم مسجد سلیمانی ولیكن میرسی تبریز
عاشقی تو عاشقی تو ...
سینه ام دكان عطاریست ، دردت چیست ؟
من برای عاشق بی كس...
من برای عاشق بی چیز...
راه رفتن ، گریه كردن زیر باران می كنم تجویز ...
سینه ام دکان عطاریست ، دردت چیست ...
#محمدصالح_علا
@golchine_sher
مگو اصحابِ دل رفتند و شهرِ عشق شد خالی
جهان پُر شمسِ تبریز است، مردی کو چو مولانا؟!
#کمال_خجندی
@golchine_sher
مانند اسیر نم نمک می میرم
در کنج اتاق مشترک می میرم
بعد از تو شبیه رود بی آبم که
از تشنگی ات بدون شک می میرم
#نوروزرمضانی
@golchine_sher
شعر من شهره ی آفاق شد از وقتی که؛
وصفِ یک گوشهی دنجِ حرمت راگفتم!
#نگین_نقیبی
#امام_رضا
@golchine_sher
گل که می گرید غم عریانی اش را می خورد
پیچ و تاب زخم سرگردانی اش را می خورد
خاک اگر باران نمی بیند گناه ابر چیست؟
نامسلمان چوب بی ایمانی اش را می خورد
عشق را از دستبرد بی وفایی دور کن
گرگ بی شک برّه ی قربانی اش را می خورد
راستی! بار کج خود را به منزل می برد
آن که دارد نان بی ایمانی اش را می خورد؟
وامصیبت! شیخ راه قبله را گم کرده است
غصه ی معشوقه ی پنهانی اش را می خورد
اشک بند آمد ولی این سد بی جان نیمه شب
بی گمان دیواره ی سیمانی اش را می خورد
#ناصر_حامدی
@golchine_sher
زبان شعله به من دادهاند، تا چون شمع
سخن بگویم و در اشک خود تمام شوم
#حسین_دهلوی
@golchine_sher
اگر چـــــه با همه ی غصه ها گلاویزی
شبیه کـــــــوهی و هرگز بــــــهم نمیریزی
بهار، فصلِ دل انگیز عشق در راه است
ولی تو در همه ی چار فصل ،پایــــــیزی
میانِ این هــــــمه نامردمی عصرجدید
خــــــداکـــند که تو از هر خطا بپرهیزی
دلت که از قفسِ روزگـــــــــار میگیرد
درون ِکنجِ دلم، شهـــــــــــریار تـــــــبریزی
بیا و خستگی ات را بــــــــریز در فنجان
بیا؛ تو با همه ی خستگی دل انگیزی
ببخش غیرِ همین چند بیت ِ بی سر و ته
بـــــــــــرای عرض ارادت نداشتم چـــــــیزی
#صفیه_قومنجانی
@golchine_sher
مثل باران بهاری که نمی گوید کِی
بی خبر در بزن و سرزده از راه برس
حسین_منزوی
@golchine_sher