روشنی بخش ِ دلِ آل کسا آمده است
به تمنّایِ علی(ع) خیل گدا آمده است
گفته تبریک و پیِ نان و نوا آمده است
نوهٔ فاطمه(س) و شیر خدا آمده است
رنگ و رخساره ای از حضرتِ حیدر دارد
علی اکبر(ع) لقبِ شبه پیمبر(ص) دارد
داده شد جرعه ای از باده به أمّ لیلا(س)
بادهٔ کامل و آماده به أمّ لیلا(س)
قرعهٔ مادری افتاده به أمّ لیلا(س)
چه دل-آرا پسری داده به أمّ لیلا(س)
کعبه را گل زده و بازگشایی کرده
آن خدایی که علی بن حسین(ع) آورده
صوتِ زیبایِ اذان؛ دور و برَش میگردد
قبله حیران شده و دورِ سرش میگردد
دورِ لبخندِ ملیحِ پدرش میگردد
پدرش هم که به دورِ پسرش میگردد
دلِ عاشق شده! با نغمهٔ دلخواه بگو
أشهدُ أنّ علیا ولی الله بگو
در اصالت علوی، خَلقاً و خُلقاً نبوی
در سخاوت حسنی، صاحبِ گفتارِ قوی
شده شهزاده ای از طایفهٔ مرتضوی
هست با سیدِ سجّاده نشینان؛ أخَوی
وقتِ جاری شدنِ چشمهٔ احساس رسید
قامتش تا که به سرشانهٔ عباس(ع) رسید
درس ِ آزادگی و لطف و کرَم را آموخت
راهِ ویرانیِ بنیانِ ستم را آموخت
سبکِ جنگیدنِ در اوجِ جنم را آموخت
از عمو؛ پیر شدن پایِ علَم را آموخت
یاعلی(ع) گفته و شمشیر گرفتند به دست
عمه زینب(س) به تماشایِ دو آیینه نشست
خوش عمل کرد به قولِ ازلی روز دهم
بود، دور و برِ ناموسِ علی(ع) روز دهم
در جواب پدرش گفت: بلی... روز دهم
ماند، بی چون و چرا پایِ "ولی" روز دهم
بسکه از هر چه به جز؛ عشقِ پدر دست کشید
رزقِ پرواز رقم خورد و به شهزاده رسید
*
رفت از خیمه و با آه نمیرفت ایکاش
با لبِ تشنه و جانکاه نمیرفت ایکاش
طرفِ لشکرِ بدخواه نمیرفت ایکاش
پیش چشمانِ پدر راه نمیرفت ایکاش
دوره کردند و همین خورد زمین؛ جانِ حسین(ع)
حلقه زد اشک، سراسیمه به چشمانِ حسین(ع)
نفس ِ تازه-جوانش نفسی-دائم بود
غرقِ خون در وسطِ هلهلهٔ ظالم بود
چند مردِ قدَر و تازه-نفس لازم بود
بُردنش کارِ جوانانِ بنی هاشم بود
شد سراپایِ تنش یکسره إرباً إربا
جمع شد عشقِ حسین بن علی(ع) بینِ عبا!
#السلام_علیک_یا_علی_ن_الاکبر
#دخیلک_یا_شبه_پیغمبر_ص
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#اللهم_ارزقنا_کربلا
#مرضیه_عاطفی
#عضوکانال
@golchine_sher
🍃🏴 در عزای شب هشتم محرم الحرام
#نذر_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام 🍃🏴
-لطفا حق روضه ادا شود-
نامش علیِ اکبر(ع) اما هست حیدر
خَلقاً و خُلقاً هست مانند پیمبر(ص)
قصدِ عبادت کرده، قامت بسته صحرا
با صوتِ زیبایِ اذانش کرده محشر
ممسوس در ذاتِ خدا بود و دمادم-
گفته پدر با دیدنش؛ الله اکبر
رزم ِ عمو عباس(ع) چشمش را گرفته
آموخته جنگاوری را هر چه بهتر
بسیار غمگین بود با عمه وداعش
تا قلبش آرامش بگیرد خوانْد کوثر
زد بوسه ای بر صورت و دستِ رقیه(س)
از خیمه بیرون آمد و غم شد مقدّر
بابا نگاهِ آخرش را برنمیداشت
هنگام ِ رفتن بود و شد بسیار مضطر
از پیکرش سرنیزه استقبال میکرد
شمشیر می آمد به رویِ زخم ِ خنجر
آمد حسین(ع) و با سرِ زانو زمین خورد
چشم ِ حسودان کار دستش داد آخر
افتاد پایِ پیکرِ تازه-جوانش
آن پیکری که إرباً إربا شد سراسر
راهِ نفس شد بسته؛ جان دادن شد آغاز
از خون لبالب بود سر تا پایِ حنجر
شهزاده اش را ریخت گریان در عبایش
زینب(س) رسید و کربلا شد کربلا تر!
#صلی_الله_علیک_یا_أباعبدالله_الحسین_ع
#ألسلام_علیک_یا_علی_ن_الاکبر
#دخیلک_یابن_الحسین_ع
#مرضیه_عاطفی
#عضوکانال
@golchine_sher