از سر رَه تا غبار افشاند جان برخاستم
چون الف در وصل جانان از میان برخاستم
غرق خون هر چند جام روزیام چون لاله بود
از کنار خوان قسمت شادمان برخاستم
مقصد از سامان هستی مهر تابان تو بود
همچو شبنم چهره چون دادی نشان برخاستم
در لگدکوب حوادث جان دیگر یافتم
چون غبار از زیر پای کاروان برخاستم
همچو بلبل با گرانجانان ندارم الفتی
طوطیان تا لب گشودند از میان برخاستم
صحبت شوریدهحالان مایهٔ شوریدگی است
با «امین» هر گه نشستم بیامان برخاستم
#امام_خامنهای(امین)
@golchine_sher
عاشقانه ای برای علمدار عصر ظهور
#امام_خامنهای"
در سکوتش نعره و آوازها
در نگاه مهربانش رازها
از جمالش نور ایزد جلوه گر
گفتمانش عزت و اعزازها
شانه هايش مثل کوهِ استوار
در کلامش محشرِ اعجازها
او به ما مشتاق و ما محتاجِ او
عشق را بارِ دگر آغازها
در شب ظلمانیِ سردِ فراق
مهرِ او را سینه ها دَمسازها
در میان باغ در فصل خزان
دلخوشیم اینک به سروِ نازها
با اشارتهای او ما جملگی
جان بکف آریم چون سربازها
عاجزند از هیبت موسای ما
سامریهای حیَل پردازها
#هادی_نجفی
#عضوکانال
@golchine_sher