eitaa logo
گلچین شعر
13.6هزار دنبال‌کننده
637 عکس
240 ویدیو
10 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
چنان که پیکر خورشید در شرر پیچد شرار تیر مرا در حریر پر پیچد شقایقی که ندارد به جز زبان سکوت چگونه نسخه ی این داغ شعله ور پیچد برای آنکه گذارد سری به ساحل تو رواست موج رها، شال بر کمر پیچد شب و نسیم و ستاره به رهگذر ماندند که بوی موی تو در کوچه ی سحر پیچد ز گریه ریخت به دستم هزار چشمه ی اشک مگر که موی تو را با نگاه تر پیچد ز شهر سینه مگر عزم کوی یار کند به هر تپش دل من بقچه ی سفر پیچد به دست تیغ سپردم زبان زبان قلمم مباد آنکه ز فرمان عشق سر پیچد @golchine_sher
تاول پیِ تاول راه، پای  من و زخم سنگ می افتم و می خیزم ، فرسنگ پیِ فرسنگ از خار به سر تاجی، هر خار سر ماری در هر قدمم سنگی، پیچیده به پای لنگ گل کرده به هر رنگی، سر تا قدمم زخمی چون قالی ی پر نقشی، بر دار شدم آونگ تار نفسم بگسست یا کاسه ی دل بشکست گوش دو جهان کر شد زین زخمه ی بی آهنگ ای موج ببر با خویش این مشق معما را ساحل چه تواند خواند از خطّ کج خرچنگ ای زیر و بمت ماتم، ای پست و بلندت غم این قدر مزن محکم، بر تار وجودم چنگ این حال منِ ریش است، فال من درویش است ننگ است مرا از نام، نام است مرا از ننگ @golchine_sher
تا چشم به چشمش شدم آن ماهپری را آموخته ام شیوه ی صاحب نظری را از شعر کلاهیست مرا سبز تر از سرو از سر ننهم افسر این بی ثمری را ای سنگ گران خاک شوی بشکنی ای تیر تا چند خورم غصّه ی بی بال و پری را در غربت چاه است چرا یوسف معنا ؟ وین گرمی بازار چرا بی هنری را ؟ دنبال بهارم چو پرستوی مهاجر خو کرده ام آوارگی و دربه دری را @golchine_sher
تنگ در آغوش میگیرد تو را پیراهنت جنگ دارم با هر آن چیزی که پوشاند تنت باغبانت میشوم تا اینکه با انگشت مهر هر سپیده غنچه غنچه وا کنم پیراهنت این چنین مستور بودن شیوه ی خورشید نیست پرده ی شب را بسوزان در تب تابیدنت تا که میچرخی بهشتی در سماع آید ز شوق سوسن و آلاله میرقصند روی دامنت میرسد روزی که باشد دست تو در دست من رشک خواهد برد بی شک ، هر که بیند با منت @golchine_sher
عرض تسلیت کمر به خدمت مردم، شکستی و پوشاند ردای سبز شهادت ، خدا به قامت تو شهید راه وطن شد، چه جای تسلیت است مبارک است مبارک ، خوشا سعادت تو @golchine_sher
شده صد سینه سخن باشی و خاموش شوی جگرت خون شود و دُردِ غزل نوش شوی شده صد بغض به دل باشد و اشکی نچکد همچو خم جوش زنی در خود و خاموش شوی همچو آیینه شوی هم دم تو آه شود آه اگر در نِگَهِ خویش فراموش شوی در تب سردی شب‌های زمستانیِ خویش شده با سایه ی دیوار هم آغوش شوی نشود راز دل سوخته پنهان سازی بر سر شعله اگر باشی و در جوش شوی آتشی باز بر افروخته سودابه ی عشق مردی آن است در این شعله سیاووش شوی @golchine_sher
تا گل لبخند وا کردی ،دلم را ریختی چل ستون پیکرم را بی محابا ریختی دیدمت آنروز با تن پوشی از رنگین کمان رد شدی از چار باغ و رنگ گل را ریختی باز برگشتی و گلها غرق در چشمت شدند آب و رنگ چار باغت روی گلها ریختی شور بر پا کرد زلفت ،بیدها مجنون شدند هر چناری را به کف شوق تمنا ریختی گرد تو میدان دل رقصید و شد نقش جهان صد ترک برداشت این دل ، عشوه ای تا ریختی صد سپاهان سوخت در آشوب گیسوی سیاه لشگر تاتار را در شهر یکجا ریختی سایه سایه تا کلیسا ، در پی ات افتاد دل بو کشیدم عطر نازی را که هر جا ریختی هر نفس سلول سلولم خمارت بود و تو مستی دریای چشمت را به جلفا ریختی چشم های آبی ات میخواست از من بگذرد اخم کردی طرح یک پل روی دریا ریختی ‌ @golchine_sher
یک عمر شکستیم،دریغا نظری نیست با سنگ دلان آینه بودن هنری نیست گیرم که چهل سال ز خورشید سرودی یلدای دلِ شبزدگان را سحری نیست یک پنجره وا نیست به گلگشت تغزل ما را چه مجالی به تماشا که دری نیست تقدیر تو این است پرستوی مهاجر هنگامه ی کوچ است، ولی بال و پری نیست پائیز رسیده است به تقویم که دیریست در باغ کلاغان ز بهاران خبری نیست ... هر چند که تا قاف سخن بال گشودیم از سایه ی سیمرغ هم این جا اثری نیست تقدیر من این بود که در دانه بسوزم این سوخته را جز نرسیدن ثمری نیست @golchine_sher
رویَد از برگ درختان در دلم غم بیشتر دارم از ریگ بیابان خار ماتم بیشتر هرچه افزونتر تکاپو میکنم در راه عشق میشود اسباب ناکامی فراهم بیشتر چون که در بازی عشقت حکم،حکم دل نبود آس دل رو کردم و آورده ام کم بیشتر تا امیدی هست بر مرهم نهادن های عشق میشوم بر زخم خوردنها مصمم بیشتر تا شدم پیغمبر سحر حلال چشمهات در سخن آورده ام آیات محکم بیشتر @golchine_sher
زلالی دل آئینه ها از آه علی(ع)است یگانه مظهر عشق است، این گناه علی(ع) است کران کران دل آفاق را کند روشن شرار نور ولایت که در نگاه علی(ع) است حجاز راه مجاز است شیعه را غم نیست چو کعبه ی همه آمال روی ماه علی(ع) است نشسته ام به تماشای صبح صادق عشق طلوع غنچه ی خورشید در پگاه علی(ع) است چو تکیه گاه دو عالم علی(ع) است روز جزا بگیر دامن زهرا ( ص)که تکیه گاه علی(ع) است @golchine_sher
دریاست ایستاده ، یا آسمان نشسته در عمق چشمهایت ، رنگین کمان نشسته وقتی قرار باشد از چشم تو بگویم در شعر ناگزیر است، گر آسمان نشسته این بوم سبز آبی، تصویری از بهشت است بال و پر فرشته است ، در چشمتان نشسته این گوی های رنگی، افسونگر جهانند گویی که جاودانه ، با جادوان نشسته ... ای اصفهان خمار جلفای چشمهایت در مستی نگاهت صد اصفهان نشسته @golchine_sher
چه خون چکان ورقی شد چکامه های دلم که شرحه شرحه ی عشق است ماجرای دلم چه گویمت، که فتادم ز چشم دشمن و دوست حدیث شبنم شرم  است های های دلم شنیده ها همه قلبند  از گلوی نفاق در این زمانه ی غوغا ببین صدای دلم! شبی به مهر نشستی برابرم تا صبح به روی کس نگشودم  دَرِ سرای دلم همیشه سنگ صبوری، برای غربت من بمیرمت که نشستی چنین به پای دلم به رغم لذّت پرواز بسته ای پرو بال کبوتری، که اسیر است در هوای دلم سزای آنکه نشستی درون سینه ی من چنین به ناز نشاندم تو را به جای دلم برای این دل مجنون تپیده ای شب و روز خوشم که میزند اکنون دلی برای دلم الاهه ی غزلی نازنین و ویرانگر شکسته ام همه بتها، تویی خدای دلم @golchine_sher
گندم آغشته به خون ، وعده ی نان پوشالیست حرف بسیار ولی سفره ی مردم خالیست رج به رج باغ بهشتی که بر آن پای نهید حاصل خون سرِ انگشت ِ زنان بر قالیست خنجر ظلم به یاقوت مرصّع چه کنید عزّت شیر در این بیشه به بی چنگالیست سرمه در جام سخن چیست به سودای سکوت ذات مرغان غزل خوان وطن جنجالیست پُرَم از درد سخن، درد وطن ، درد سکوت حرف بسیار ولی سفره ی مردم خالیست @golchine_sher
دل لرزان و نگاه نگران من و تو عاقبت فاش کند عشق نهان من وتو زندگی حسرت پر پر شدن خاطره هاست هست کوتاه تر از آه ، زمان من و تو ما چو پروانه شبی خانه در آتش کردیم کس به جز شمع نفهمید زبان من وتو همدل و همنفس و همسخن و زندانی در قفس فاصله ای نیست میان من و تو قسمت این بود که دنبال تو باشم شب و روز مهر و ماهند ز تقدیر به سان من و تو آه از این شعله که افتاده به جان دل ما وای از این عشق که افتاده به جان من و تو @golchine_sher
تو نو برانه ترین میوه ی گناه منی مرا ببخش که درگیر اشتباه منی هزار مرتبه لغزیدم و دلم قرص است که بی دلیل نلغزی و سر براه منی!!! قرار شد که نبخشی مرا ولی هر بار که بغض میشکند، باز تکیه گاه منی ببین که قله ی عشق است جایگاه دلم بدان که ماه بلندی  و پرتگاه منی ‌اگر چه این نرسیدن گناه فاصله هاست تویی دلیل سقوطم ، شبی که ماه منی @golchine_sher
قرار بود همیشه کنار من باشی قرار بخش دل بیقرار من باشی در آن شبی که در آغوش هم سحر کردیم قسم به عشق نخوردی ،که یار من باشی؟ شبیه آتش و اسفند، باز میرقصیم به ساز عشق اگر سازگار من باشی تو را ز شاخه نچیدم ، به مهر بوئیدم مباد شاخه گلی بر مزار من باشی نشاندمت به دلالت در آسمان دلم که ماه روشن شبهای تار من باشی شنیده‌ام که نشستی به سوگ خاطره ها قرار بود چنین سوگوار من باشی؟! قسم به حرمت اشکی که آبروی من است بمان،که با نفست اعتبار من باشی در این کویر لبالب نهال بوسه بکار نمیشود که به یک گل بهار من باشی @golchine_sher
گیرم چو شقایق بِدَرم چاک دهان را کی قهقهه پوشاندم این داغ عیان را از سوز دل و داغ جگر هیچ نگویم در جمع به اتش نکشم شمع زبان را چون بوم پریشان به شب تار ننالم با کشتن فریاد دهم داد فغان را آخر بِدَرم پرده ی شب را چو شهابی قربانی ِ خورشید کنم اختر جان را تیری ز کمانخانه ی خورشید گزینم تا راست کنم از مه نو قدِّ کمان را از خون شفق آب دهم خنجر مه را بشکافم از آن سینه ی شبهای خزان را وقت است که پر گیردم از سینه دل خون تا بشکنم این سلسله ی بند گران را ... چون کاوه درفشی کنم از خامه ی خونین در خون کشم این دوده ی ضحاک زمان را @golchine_sher
خط به خط خواندیم این دفتر به غیر از غم نداشت قصه ی تقدیر ما غیر از خط ماتم نداشت شیر مرغ و جان آدم داشت چرخ کج مدار در بساطش از فسون و مکر چیزی کم نداشت هر چه خواندم، حیرتم افزود از هر واژه ای این کتاب معرفت جز نکته ی مبهم نداشت محرم راز جهانی بود چون سنگ صبور خواست راز دل بگوید جز دلش محرم نداشت من که عمری چون شقایق جام بر کف زیستم با که گویم داغ مستی و جنون مرهم نداشت @golchine_sher
در پیچ و تاب عشق خودت را محک بزن مُهر یقین به باور این اهل شک بزن در التهاب عشق حرام است التیام تا زخمهات تازه بماند نمک بزن این شعر راست، راست به منزل نمیرسد کج کن کمی خیال ، به مضمون کلک بزن این قدر نِی زدی ، رَمه را خواب برده است با گرگها برقص کمی نی لبک بزن زخم زبان تیغ دلم را شکسته است ای گل تو بوسه ای به لب شاپرک بزن @golchine_sher
ماه من زیبا که هستی ، مهر پیدا کن کمی امشبی را با دل تنگم مدارا کن کمی این قدر دل دل نکن حالا که دیگر آمدی لا اقل در رفتنت این پا و آن پا کن کمی این قدر تلخی نکن ، لبخند شیرین پیشکش از کمان ابروانت این گره وا کن کمی یاد کن از روزگارانی که دور از چشم شرم ... بر سر آن بوسه ی مستوره دعوا کن کمی ‌ خلوت عریانیِ تو حسرت آیینه هاست خویش را در اشک شوق من تماشا کن کمی @golchine_sher
بگذار مگر یک نظرت، سیر ببینم زان پیش کزین بیش شود دیر ببینم حیف است که دیر آیی و گیسوی سپیدت با قدِّ خم و گیسوی چون شیر ببینم هر چند شود سینه ی من لانه ی زنبور بگذار تو را ای مژه ات تیر ، ببینم افسون کن و یک بار از این قاب برون آی تا چند تو را در دل تصویر ببینم کشته است مرا تلخی ی افسانه ی فرهاد وقت است که شیرینی ی تقدیر ببینم گفتی که فلک کیست تو را پنجه بساید امروز بیا در دهن شیر ببینم @golchine_sher
در کوی سخن دولت اعجاز نماندست جز خیل سخن ساز دغل باز نماندست وارون زدن نعل شده شیوه ی اشعار یک مصرع رندانه ی طنّاز نماندست بسته است ز بی مهری شب پنجره ی ماه تا منزل مهتاب دری باز نماندست کو بت شکن بابل و کو خانه ی ارباب یک شاخه گل ناز به شیراز نماندست حتی به دل سوخته از بی پر و بالی در کنج قفس حسرت پرواز نماندست @robaiiyat_takbait
ای نارفیق، در صف دشمن چه میکنی؟ در حیرتم که عشق تو با من چه میکنی؟ یک عمر اعتبار به آنی که دود شد ای آتش رسیده به خرمن چه میکنی؟ چون بی وفا گلی و به دور از ترحّمی؟ با خون صد هزار به گردن ، چه میکنی؟ وا میشود دژ دل من با زبان مهر ای حرفهات سنگ فلاخن،چه میکنی؟ گیرم که شاعران همه در بند غم اسیر! با رقص تن ت تن ت ت تن تن چه میکنی؟ @golchine_sher
در چار سوق عشق خودت را محک بزن مهر از یقین بگیر و به بازار شک بزن از بس که نی زدی رمه را خواب کرده ای از ترس گرگ ، گاه به گله کتک بزن تا چند زخم خنجر خویشان به گرده ات یک چند حیله کن ، به رفیقان کلک بزن در سوز و ساز عشق به مرهم چه حاجت است بر زخمهای خویش دمادم نمک بزن تا چند از غرور لبت غنچه مانده است گل باش و بوسه ای به لب شاپرک بزن @golchine_sher
رفتی و با رفتن تو دیگر این دل، دل نشد نو به نو ماه آمد امّا ماه من کامل نشد تا ید بیضای شعرم شد قلم با بخت شوم پور عمران گشتم امّا سِحرها باطل نشد خرق عادت میکنم امّا پیمبر نیستم بر دلم دیگر ز چشمت آیه ای نازل نشد گر چه عمری چون ستاره در نگاهت سوختم گرمی آغوش پر مهرت مرا منزل نشد با قلم افسانه کردم قصه ی فرهاد را گرچه شیرینی مرا در زندگی حاصل نشد @golchine_sher