eitaa logo
گلچین شعر
14.4هزار دنبال‌کننده
861 عکس
299 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
برگشتنت حتمی‌ست! آری! رأس ساعت هرچند یک شب مانده باشد‌ تا قیامت می‌آید آن صبحی که آغاز جهان است آن روز روشن، آن طلوع بی‌نهایت گفتند روی فرش ما پا می‌گذاری جارو زدم تنها به شوق این روایت در کوچه‌ها دیدم تو را... نشناختم... آه دیدم تو را، افسوس بی عرض ارادت در زیر باران هر دعایی مستجاب است از چشم‌هایت گفته‌ام وقت اجابت با یاد تو از کربلا تربت گرفتم در آرزوی آن نماز با جماعت می‌بویمش در سجده بعد از هر نمازم عطر شهادت می‌دهد... عطر شهادت! @golchine_sher
به شوق دیدنت طفل دبستان، پیش از اردویم همه آماده؛ کفش و کوله، حتی گیره‌ی مویم... به گوشَت می‌رسم از دورها از دورهای دور ببین من هم صدای کوچکی در این هیاهویم "الابیکم... هلابیکم..." نمی‌دانم چه می‌گوید غذاهای بهشتی را تعارف می‌کند سویم ببین انگشت پایم تاولی کوچک زده اما به یاد کودکان کربلا چیزی نمی‌گویم ▪️ "کسی در بین جمعیت ندیده مادر من را؟" زنی با مهربانی می‌نشیند _آه! پهلویم... @golchine_sher
از پنجره، از آسمان، از ماه میترسم از هرچه یاد از عشق دارد، آه... میترسم دل بسته ی هرچیز باشی، از تو میگیرند! از عشق، از آن حسرت دلخواه میترسم... من چشم میبندم، به چشمانت می اندیشم تو سر به زیری و از این اکراه میترسم! میپرسم از تو تا کجاها دوستم داری؟ از مکث تو، این لحظه ی کوتاه میترسم... کفشم اذیّت میکند...این جاده طولانی ست... تنهایم و از انتهای راه میترسم! @golchine_sher
نمیدانم به دستت میرسد این نامه ها یا نه اگر هم میرسد، با شوق میخوانی مرا یا نه؟ فقط نام تورا در هر قنوتم زیر لب دارم تو هم میگویی از ناگفته هایت با خدا یا نه؟ به شوق دیدن چشم تو دیشب زود خوابیدم تو هم دیشب مرا در خواب دیدی از قضا یا نه؟ پس از یک عمر دلتنگی اگر دیدی مرا جایی به جا می آوری این چهره ی آشفته را یا نه؟ زمان شعر گفتن اشک من بوی تو را دارد تو هم با بوی باران یاد من می افتی آیا؟ نه... @golchine_sher
از پنجره، از آسمان، از ماه میترسم از هرچه یاد از عشق دارد، آه... میترسم دل بسته ی هرچیز باشی، از تو میگیرند! از عشق، از آن حسرت دلخواه میترسم... من چشم میبندم، به چشمانت می اندیشم تو سر به زیری و از این اکراه میترسم! میپرسم از تو تا کجاها دوستم داری؟ از مکث تو، این لحظه ی کوتاه میترسم... کفشم اذیّت میکند...این جاده طولانی ست... تنهایم و از انتهای راه میترسم! @golchine_sher
گاهی به شوق دیدن من بال و پر بخواه اینجا دلی گرفته برایت... سفر بخواه! وقت قنوت نام مرا زیر لب ببر اشکی بریز و آه... مرا در سحر بخواه! ای آینه! بیا و در این روزگار سنگ تصویری از ظرافت و شعر و هنر بخواه برف است و برف... دست تو را گرم میکنم من آتشم! کناره نگیر و خطر بخواه عشق آنچه کنج سینه بماند نبوده است! از دکّه ی کنار خیابان خبر بخواه تصویر تو به سینه ی هر غار حک شده ست این عشق را به قدمت عصر حجر، بخواه میخواهمت به قدمت تاریخ عاشقان میخواهی ام اگرچه، از این بیشتر بخواه... @golchine_sher
نمیدانم به دستت میرسد این نامه ها یا نه اگر هم میرسد، با شوق میخوانی مرا یا نه؟ فقط نام تورا در هر قنوتم زیر لب دارم تو هم میگویی از ناگفته هایت با خدا یا نه؟ به شوق دیدن چشم تو دیشب زود خوابیدم تو هم دیشب مرا در خواب دیدی از قضا یا نه؟ پس از یک عمر دلتنگی اگر دیدی مرا جایی به جا می آوری این چهره ی آشفته را یا نه؟ زمان شعر گفتن اشک من بوی تو را دارد تو هم با بوی باران یاد من می افتی آیا؟ نه... @golchine_sher
«هو» نوسروده ای تقدیم به شهیدجمهور عزیزمان... خبر آمد که بی خبر ماندیم! آسمان! کو کبوتر رضوی؟! باز هم قصه ای که تکراریست باز هم ما و غصه های قوی جنگل و کوه بود... آتش بود در گلستان نشست ابراهیم آتش آنقدر سرد شد بر او که تنش یخ زده ست ابراهیم... قهرمان رفت... مرد میدان رفت... شهر او را به روی شانه گرفت گردوخاکی که بر عبایش بود چشم بیگانه را نشانه گرفت رأی ما سید ضعیفان بود قلب ها خانه ی امید شدند و گواهی به انتخاب خداست «برگه هایی که روسفید شدند...» در حرم اشک بود... باران بود عطر اسپند بود و عید و شهید خبر آمد کبوتری خسته کنج این صحن تا ابد خوابید @golchine_sher
نمیدانم به دستت میرسد این نامه ها یا نه اگر هم میرسد، با شوق میخوانی مرا یا نه؟ فقط نام تورا در هر قنوتم زیر لب دارم تو هم میگویی از ناگفته هایت با خدا یا نه؟ به شوق دیدن چشم تو دیشب زود خوابیدم تو هم دیشب مرا در خواب دیدی از قضا یا نه؟ پس از یک عمر دلتنگی اگر دیدی مرا جایی به جا می آوری این چهره ی آشفته را یا نه؟ زمان شعر گفتن اشک من بوی تو را دارد تو هم با بوی باران یاد من می افتی آیا؟ نه... @golchine_sher
«هو» پیشکش لبخندهایش... دیر آمدم...حال و هوایت را ندیدم لبخندها! لبخندهایت را ندیدم من قرن ها از چشم هایت دور ماندم من آن نگاه آشنایت را ندیدم قرآن که میخواندی صدایت سبز بوده ست دیر آمدم... رنگ صدایت را ندیدم حس میکنم از دور عطر پنج تن را بااینکه من هرگز عبایت را ندیدم بعد از تو طوفان گام هایت را لگد کرد طوری که باید، ردپایت را ندیدم رفتی و بعد تو...امان از بعد تو...آه... شکر خدا که آن حکایت را ندیدم @golchine_sher