(خاورمیانه)
قلم به دست،
کاغذ سفید،
و خیالی تلخ،
مرا به انزوای نوشتن می کشاند.
تیک تاک ساعت،
به پیشانی سکوت مشت می کوبد.
خون می چکد از افکاری ،
که پشت تلخی خیال نعره می زند.
کجای زادگاهمان را،
سبز بنویسم ،
که دست ظلم به قامت زیتون هایش
تجاوز
وَ تا زانو
به مرداب جنگ
فرو نرفته باشد
برای خودمان می نویسم
برای بال شکسته ی سرزمینمان،
که با دستمال سپید آرزوی کودکانمان
می بندیم.
چگونه از خنده ی صبح ،
از پنجره ی روبه فردا،
بنویسم؟
وقتی پروانه های کوچک ِ پر آرزو
در پیله ی تنهایی خود حبس اند
و مادرانمان سیاه پوش خاورمیانه
می نویسم،
از اندوه تاریخ ،
مچاله می کنم،
واز دریچه ی امید،
به فرداها پرتاب .
اینجا سرزمین های سرخ است و سبز
لاله هایی که سرمی دهند تا سبز شوند.
مردمانمان،
سدری کهن اند.
سبز تر از پیش ایستاده اند
فارس و عرب،
در کوچه های جنگ زده،
آواز می خوانند
نی لبک می زنند.
زندگی می رقصد.
خاورمیانه
ماییم
و آیندگانی که
با دست هایی پراز گلوله
باز لاله می کارند.
تا زندگی سبز شود.
تا خاورمیانه سبز شود.
دوباره وُ
دوباره ها.
#زهرا_رستمی_نیا
#عضوکانال
@golchine_sher