eitaa logo
گلچین شعر
13.8هزار دنبال‌کننده
706 عکس
254 ویدیو
10 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
دلا چندی است صحرایی شدی تو رفیق خوب تنهایی شدی تو بگو آن دورها با کی نشستی که مثل گل تماشایی شدی تو @golchine_sher
از روی مهر با من دل خسته یار شو پاییز کوچه های دلم را بهار شو ای مانده در نهان درختان آفتاب چون غم میان سینه ی من ماندگار شو پایان التهاب، شروع نگاه توست من یک کویر تشنگی ام، جویبار شو در دوزخی که معصیت بودن آفرید آرامش بهشتی یک چشمه سار شو کی بی حضور آیینه ها می توان شکفت ای دل تو رو به روی من آیینه دار شو @golchine_sher
چنان درخت در این آسمان سری داریم برای حادثه دست تناوری داریم وفور فتنه اگر هست آسمان با ماست که چشم لطف ز دنیای دیگری داریم اگر چه از عطش و التهاب می خوانیم برای عشق ولی دیده ی تری داریم چنان پرنده در آن میهمانی آبی ز جنس ابر به بالای خود پری داریم برای رفتن از اینجا میان سینه ی تنگ دلی به پاکی بال کبوتری داریم دوباره بر لب دل خواهش شکستن رُست هنوز آرزوی زخم دیگری داریم @golchine_sher
از روی مهر با من دل خسته یار شو پاییز کوچه های دلم را بهار شو ای مانده در نهان درختان آفتاب چون غم میان سینه ی من ماندگار شو پایان التهاب، شروع نگاه توست من یک کویر تشنگی ام، جویبار شو در دوزخی که معصیت بودن آفرید آرامش بهشتی یک چشمه سار شو کی بی حضور آیینه ها می توان شکفت ای دل تو رو به روی من آیینه دار شو @golchine_sher
دلم گرفته از این سقف های بی روزن که عشق رهگذر کوچه‌های باران است @golchine_sher
ما بی تو تا دنیاست، دنیایی نداریم چون سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم ای سایه‌سار ظهر گرم بی‌ترحم جز سایۀ دستان تو جایی نداریم تو آبروی خاکی و حیثیت آب دریا تویی، ما جز تو دریایی نداریم خورشید، چشم توست، چشمان تو خورشید تا نشکفد چشم تو فردایی نداریم وقتی عطش می‌بارد از ابر سترون جز نام آبی تو آوایی نداریم شمشیرها را گو ببارند از سر بغض از عشق، ما جز این تمنایی نداریم @golchine_sher
اگرچه سینه‌ی من شوره زار تنهایی است ولی نگاه ترم آشنای باران است... @golchine_sher
پایان التهاب، شروع نگاه توست من یک کویر تشنگی‌ام، جویبار شو! @golchine_sher
دلم گرفته از این روزها دلم تنگ است میان ما و رسیدن هزار فرسنگ است مرا گشایش چندین دریچه کافی نیست هزار عرصه برای پریدیم تنگ است @golchine_sher
صبح شد آی نمی‌باید خُفت چشم بگشای که خورشید شِکُفت باز کن پنجره را با دم صبح باید از خانه دل گرد پریشانی رُفت @golchine_sher
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت  شب مانده بود و جرئت فردا شدن نداشت بسیار بود رود در آن برزخ کبود  اما دریغ زهرهٔ دریا شدن نداشت در آن کویر سوخته، آن خاک بی بهار  حتی علف اجازهٔ زیبا شدن نداشت گم بود درعمیق زمین شانهٔ بهار  بی تو ولی زمینهٔ پیدا شدن نداشت دلها اگر چه صاف ولی از هراس سنگ  آیینه بود و میل تماشا شدن نداشت چون عقده‌ای به بغض فرو بود حرف عشق  این عقده تا همیشه سر وا شدن نداشت @golchine_sher
ساعت انشا بود و چنین گفت معلم با ما: بچه‌ها گوش کنید نظر من این است شهدا خورشیدند مرتضی گفت: شهید چون شقایق، سرخ است دانش‌آموزی گفت: چون چراغی است که در خانه‌ی ما می‌سوزد و کسی دیگر گفت: آن درختی است که در باغچه‌ها می‌روید دیگری گفت: شهید داستانی است پر از حادثه و زیبایی مصطفی گفت: شهید مثل یک نمره‌ی بیست داخل دفترِ قلبِ من و تو می‌مانَد. @golchine_sher
پایان التهاب،شروع نگاه توست من یک کویر تشنگی‌ام،جویبار شو! @golchine_sher
باد ایستاده بود آفتاب هیچ بود کهکشان درنگ داشت خاک بی قرار بود تا تو آمدی شب بهار شد سنگ چکّه چکّه ریخت جویبار شد ابتدای تو امتزاج آسمان و خاک بود ای تمام تو تمام نور تا ببینمت هرستاره روزنی است سمت بی نهایت حضور تو چون که نیستی آفتاب فرصتی است با شباهتی غریب تا کتاب آب را بیان کند از حضور مهربان تو لیکن ابرهای وهم پهن می شوند من میان ابر و خاک مانده ام غریب بی تو خاک را عادت حیات نیست بی تو از چه می توان سرود بعد تو هر دریچه ای که دیده ام چشم احتیاج بود هرکجا که گشته ام یک خرابه التهاب بود تا تو آب را بیاوری آب و باد و خاک راز فقر را با توگفته اند لطف دست های تو بهار را نوشت روی برگ باغ های فقر دشت های لخت نخل های رنج ای حلاوت بهشت در نگاه تو تا که بشکفد بهار من مثل آب از کنار من عبور کن! ع @golchine_sher
پدرم کارگر است به مزرعه می آید با آخرین ستاره از آسمان صبح و باز می گردد با اولین ستاره در آسمان شب پدرم خورشید است @golchine_sher
جهان ،قرآن مصور است و آیه ها در آن به جای اینکه بنشینند، ایستاده اند درخت یک مفهوم است دریا یک مفهوم است جنگل و خاک و ابر خورشید و خاک و گیاه..... با چشمهای عاشق بیا تا جهان را تلاوت کنیم @golchine_sher
تمام خانه ها پر از نور ناب خواهد شد اگر به صبحدم ای آفتاب برخیزی @golchine_sher
صبح شد، آی نمی‌باید خفت چشم بگشای که خورشید شکفت باز کن پنجره را با دم صبح باید از خانه دل، گَرد پریشانی رُفت @golchine_sher
ساعت انشاء بود و چنین گفت معلم با ما: بچه ها گوش کنید نظر من این است شهدا خورشیدند مرتضی گفت:شهید چون شقایق سرخ است دانش آموزی گفت : چون چراغی است که در خانه ی ما می سوزد و کسی دیگر گفت: آن درختی است که در باغچه ها می روید دیگری گفت: شهید داستانی است پر از حادثه و زیبایی مصطفی گفت : شهید مثل یک نمره ی بیست داخل دفتر قلب من و تو می ماند @golchine_sher
صبح شد، آی نمی‌باید خفت چشم بگشای که خورشید شِکفت باز کن پنجره را با دم صبح باید از خانه ی دل، گَرد پریشانی رُفت @golchine_sher
فردا با یک زلزله صبح می‌شود آنگاه پیامبران با شاخه‌ای از گل محمدی به دنیا می‌گویند: صبح بخیر! @golchine_sher
پیش از تو آب معنی دریاشدن نداشت شب مانده بود و جرأت فرداشدن نداشت بسیار بود رود در آن برزخ کبود اما دریغ، زَهرهٔ دریاشدن نداشت در آن کویر سوخته، آن خاک بی‌بهار حتی علف اجازهٔ زیباشدن نداشت گم بود در عمیق زمین شانهٔ بهار بی‌تو ولی زمینهٔ پیداشدن نداشت دل‌ها اگرچه صاف، ولی از هراس سنگ آیینه بود و میل تماشاشدن نداشت چون عقده‌ای به بغض فرو بود حرف عشق این عقده تا همیشه سرِ واشدن نداشت @golchine_sher
ما بی‌تو تا دنیاست دنیایی نداریم چون سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم ای سایه‌سار ظهر گرم بی‌ترحم جز سایۀ دستان تو جایی نداریم تو آبروی خاکی و حیثیّت آب دریا تویی، ما جز تو دریایی نداریم خورشید، چشم توست، چشمان تو خورشید تا نشکفد چشم تو فردایی نداریم وقتی عطش می‌بارد از ابر سِتَروَن جز نام آبی تو آوایی نداریم شمشیرها را گو ببارند از سر بغض از عشق، ما جز این تمنایی نداریم @golchine_sher
بهار غنچه‌ی سبزی‌ است که مثل لبخند باید بر لب انسان بشکفد @golchine_sher
پدرم کارگر است به مزرعه می‌آید با آخرین ستاره از آسمان صبح و بازمی‌گردد با اولین ستاره در آسمان شب پدرم خورشید است @golchine_sher