با بالشی از سبزه، روانداز مِه بر سر
خوابیده بعد از سالها، در گوشهای محشر
حالا که عمری خسته است و فرصتی دارد
کو دیگر از این خلوت سبزخدا بهتر؟!
در جانش آتش داشت، شور و شوق خدمت داشت
این را شهادت میدهد باران به چشم تر
امشب سکوت دشت و جنگل رازها دارند
ای کاش محرم میشدم بر فهم این باور
_یک سو اگر مهدی و ابراهیم و مالک هست
اینسو حسین و آل هاشم، جسمشان پرپر_
آن روضهای که هم شب و هم گمشدن دارد
این جمع را بردهاست امشب محضر مادر!
آن لحظهها حتما گوارا بوده بر آنها،
از چشم دنیا گرچه بوده دلهرهآور
ای کاش خوابش را ببینم باز هم امشب
بیدار گردم با شهادت لحظهی آخر
#سیده_نرگس_هاشمورزی
#عضوکانال
نقاشیدیجیتال :
استاد روح الامین
#شهید_جمهور
#شهیدان_خدمت
@golchine_sher