eitaa logo
گلچین شعر
13.8هزار دنبال‌کننده
705 عکس
254 ویدیو
10 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
درد دل کن که نماند به دلت دل تنگی کوه هم در فوران است به آن دل سنگی @golchine_sher
مرد باشی و فقط اسب وتفنگت باشد غم یک فاجعه در پشت فشنگت باشد مردباشی و به میدان بروی رستم وار داغ سهراب اگر مایه ی ننگت باشد همچو سرباز پر از صبر که در دژبانی نبض آرامش یک مرز به چنگت باشد گرد آیینه ی تقدیر تو رد خواهد شد در مسیری که فقط معدن سنگت باشد رمز شب!اسم کسی ورد زبانت سخت ست راز دیوانگی این دل تنگت باشد باحمایل چه خوش آماده ی رفتن باشی و شبیخون که فقط نقشه ی جنگت باشد @golchine_sher
دلم میگیرد از شب های تاریک تو را می خواهمت از دور و نزدیک به من آموخت این رسم زمانه غم و شادی ندارد مرز باریک @golchine_sher
وقتی که دل از فاجعه ، برپا مانده است مانند بم از زلزله تنها مانده است حیف ست نگویم به شما دردم را رفتی و دلم پشت سرت جامانده است @golchine_sher
شاید برسانند به عرضت خبری را یکباره کشانند به آتش جگری را از این نگرانم ،که تو در عمق نگاهت باچشم خود احساس کنی هر خطری را اندیشه ی هر جاده کمین ست که ترسم از قافله دلگیر کند همسفری را در دست پدر باشی و یک لحظه ببینی ناخواسته از دست دهی یک پسری را ای سبز ترین زخم از این دلهره دارم روزی برسانند به جنگل تبری را @golchine_sher
برد یا باخت ، از این قصه پر از تردیدم زندگی طعم قماریست که من فهمیدم شانس! تعبیر بدی داد به دستم ای کاش خواب این معرکه را جور دگر می دیدم پشت این سنگر لو رفته خیالم خوش بود اینکه با دشمن فرضی چِقَدر جنگیدم من اگر ساده و افتاده نبودم هرگز قد کوهی به پَر کاه نمی ارزیدم آسیابان که مرا خسته به نوبت می دید پس چرا اینهمه من دور خودم چرخیدم زندگی چشمه ی طغیانگر ما بود اگر مثل یک سنگ به پای تو نمی غلطیدم @golchine_sher
مَپرس از چه مسیری به من بهار رسیده ست بهار مثل سواری ست که از دیار رسیده ست همیشه دلخوش تغییرم ُو گمان من این بود که فصل سرد به پایان انتظار رسیده ست در این رقابت با ماه و سال چند به چندیم که درد های من و تو به بیشمار رسیده ست سقوط نیست به معنای انحطاط که هر رود فقط به قصد رهایی به آبشار رسیده ست سکوت دامنه دارم شبیه ابر بهاری در امتداد نگاهت به کوهسار رسیده ست مرا که عهد زمستان فریب داد! ، پس از آن بهار بود،به موقع سر قرار رسیده ست @golchine_sher
از دست های خالی  بابا نوشته بود موضوع را به شیوه ی انشا نوشته بود در سطرهای اول آن موج درد را بر شانه های خسته ی دریا نوشته بود در کودکی چنان به زمین خورد ، ناله را در ارتفاع پا شدن از جا نوشته بود از خاطرات زخمی خود سالهای دور بر بیستون کتیبه ی خود را نوشته بود از خنجری که بوی خیانت به خود گرفت حس عمیق گُرده ی ما را نوشته بود دلتنگ زخم کاری امروز خود نبود او درد را بخاطر فردا نوشته بود @golchine_sher
ای یوسف گمگشته به کنعان برگرد با خاطره ای تلخ وپریشان برگرد یا اینکه تو از دست برادر هایت...! درچاه بمان یا که به زندان برگرد @golchine_sher
در حادثه ،کوهسار اگر بگذارد بخت بد و روزگار اگر بگذارد با مشعل بیداری خود خواهم ماند من ریزعلی ام قطار اگر بگذارد @golchine_sher
شاید برسانند به عرضت خبری را یکباره کشانند به آتش جگری را از این نگرانم ،که تو در عمق نگاهت باچشم خود احساس کنی هر خطری را اندیشه ی هر جاده کمین ست که ترسم ازقافله دلگیر کند همسفری را دردست پدر باشی و یک لحظه ببینی ناخواسته ازدست دهی یک پسری را داغ تو گران ست عزیزم چه بگویم! بی شک نتوان گفت:بجز مختصری را ای سبز ترین!، زخم از این دلهره دارم روزی برسانند به جنگل تبری را @golchine_sher