eitaa logo
گلچین شعر
13.9هزار دنبال‌کننده
750 عکس
261 ویدیو
10 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
عشق تو مرا آورد شب را به خیابان‌ها ترسم بکشد کارم، روزی به بیابان‌ها این عادت دیرینی‌ست، همواره چنین باشم چون لاله‌ی نُعمانی، در معرض طوفان‌ها با یاد شما هر شب، در ساحل «صوفی‌چای*» آشفته‌سری دارم، چون بی‌سرو‌سامان‌ها چون رایحه‌ی باران، از بس که دل‌انگیزی پیوسته به یاد آیی، در سطوت باران‌ها گاهی ز غم هجران، با گریه همی‌خوانم: «یارب برهان ما را، از سختی هجران‌ها» با این همه دل بردن، زیبد که ملک باشی! آخر که تو را آورد، در زمره‌ی انسان‌ها؟ سعی من و دل این بود جایی نروم اما عشق تو مرا آورد شب را به خیابان‌ها *رودخانه معروف مراغه که از وسط شهر می‌گذرد و به سمت دریاچه ارومیه روان می‌شود @golchine_sher
پروین من، مهتاب من، ناهید من باش! از آسمان پایین بیا خورشید من باش! در چهره‌ات قند و عسل هر دو هویداست شیرین‌ترین! شیرینی هر عید من باش! لبخند تو آکنده از امیدواری‌ست با غنچه‌ی لبخند خود امُید من باش! تبعیدی این روزهای ناگزیرم لطفی بکن پایان این تبعید من باش! حیرانم از احکام عشق لامروت لطفی نما و مرجع تقلید من باش با من بمان از پیش من جایی نرو، نه! در جان من، در قلب من، در دید من باش! @golchine_sher
تو هم رفتی که من پیش خودم باشم! رها کردی کس و خویش خودم باشم! همین اندازه هم از سر زیادی بود برو تا من کم و بیش خودم باشم! تو می‌گفتی بداندیشی!... مرا بگذار، همان روح بداندیش خودم باشم! دلم آکنده از اندوه و تشویش‌ است نمی‌خواهی به تشویش خودم باشم؟ مرام من سلوک و سیر درویشی‌ست خوشا زین‌پس که درویش خودم باشم! پس از پایان این پاییز می‌خواهم برای تا ابد پیش خودم باشم! @golchine_sher
صاف و زلال و آبی، مانند آسمانی آوای دلپذیر مرغان نغمه‌خوانی سرشار حس نابی مثل صدای باران چون آب چشمه‌ساران در جان من روانی تراوت گیاهی، شمیم عطر یاسی شکوفهٔ ترنجی، شکوه ارغوانی می‌بارد از کلامت، نقل و نبات شیرین می‌ریزد از نگاهت معجون زعفرانی آخر مرا کشیدی با خود به شب‌نشینی‌ زین پس اراده با توست، هرجا که می‌کشانی با اینکه چهره‌ات را، از من گرفتی، اما مهرت نشسته بر دل از بس که مهربانی حالا که بوی عطرت پیچیده در اتاقم قلبم شکفته مثل گل‌های شمعدانی @golchine_sher
از عشق تو می‌گفتم دیشب به در و دیوار از تو گله می‌کردم ای یار پری رخسار! یک پنجره‌ هم اینجا مشغول تماشا بود پرهیب تو را می‌دید در خلوت من انگار! تنهایی من پر بود از وسعت دلتنگی از خیسی چشمانی در حسرت یک دیدار چشمان ترم بی‌تو، همواره پر از اشک است چشمان مرا ای یار! زین‌پس به خودم مسپار! این خلوت و خاموشی، پاداش صبوری نیست ای وسعت دلتنگی! دست از سر دل بردار! @golchine_sher
تو خاطره ی دوری یک قصه‌ی زیبایی در لحظهٔ دلتنگی همواره به یاد آیی در لای صنوبرها، آوای خوش بادی آن لحظه که می‌پیچد، در یک شب رؤیایی تو فصل پر از رنگی، زیباتری از پاییز مانند درختانی، سرشار شکوفایی اندیشه سرسبزی، در ذهن سپیداری در غنچه فراوانی، در شاخه هویدایی جاری‌تر از آن رودی که سمت خدا جاری‌ست ای روح زلال‌اندیش! آرامش دریایی! ای همسفر باران! ای قاصدکی در باد! ترسم که نباشم من، آن لحظه که می‌آیی @golchine_sher