eitaa logo
گلچین شعر
14.3هزار دنبال‌کننده
831 عکس
285 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
از بس که نبودی، لقب شاه زیاد است چندی‌ست که بر آینه‌ها آه زیاد است یک راه فقط نیست مگر جاده‌ی موعود؟ گفتند به ما بی‌تو ولی راه زیاد است حرف است فقط... هیچکسی جمعه برایت هم‌آه نشد، گرچه که همراه زیاد است می‌ترسم ازآن‌روز که گویند که این‌کیست! اطراف شما آدم خودخواه زیاد است برگرد و به این شب‌زدگان، ماه نشان دِه در دور و بَرم عالِم گمراه زیاد است هرچند که یوسف‌تری از یوسف کنعان افسوس که در کشور ما چاه زیاد است...! @golchine_sher
تو که راهی شدی، نمیدانی، معنی بی قرار یعنی چه .. مثل یک ماهواره ی تنها،گم شدن در مدار یعنی چه.. حمله ی لشکر غزل دیدی؟ امشب از حس شعر لبریزم غرق آرامشی نمی فهمی، لحظه ی انفجار یعنی چه.. می روی سمت یک فراموشی..چمدانی گرفته دستت را.. شاعری بی قرار می فهمد، سوت ِ تلخِ قطار یعنی چه.. با صدای رسا که می خندی، بنده مسئول خنده ها هستم بی خیالی تو و نمی فهمی، شانه ی زیر بار یعنی چه.. دل من را زدی به دریاها، این دلی که ندیده دریا را چشم دریایی ات به من فهماند، آبی بی گدار یعنی چه.. مدتی می شود پر از دردم ، مثل یک سال پیشِ ِ حال خودت تو خودت هم که خوب میدانی، قرص..روزی سه بار یعنی چه.. آه! با میله های مواجی، چشم های تو در محاصره است مژه هایت به من نشان دادند، آسمان در حصار یعنی چه.. شاعری خسته از غزل هایش، سمت باران دوباره راه افتاد هیچ کس..هیچ کس نمیداند، پرسه در لاله زار یعنی چه.. با شنیدن نمی شود فهمید، حال و روزم چگونه میگذرد تا نبینی مرا نمی فهمی، مرده ی بی مزار یعنی چه... @golchine_sher
افتاده روی دوشِ نفس، بارِ نیستی عمری‌ست مانده‌ایم بدهکارِ نیستی دل بافت طرح و نقشِ هزار آرزو، ولی نقشِ بر آب شد همه بر دارِ نیستی پُشتش به خاکِ بی‌خبری گرم می‌شود هر کس که تکیه کرد به دیوارِ نیستی دلتنگِ خاک مبدأ و با یک جهان سؤال یک روز می رویم به دیدارِ نیستی از خاک آفریده و در گریه گِل شدیم شد خاکِ ما مصالحِ معمارِ نیستی گنجینه‌ای نفیس، پُر از استخوان و روح ما خاک می‌خوریم در انبارِ نیستی... ‏ @golchine_sher
جز حرفِ تو هر حرف شده حرفِ اضافه بی‌حوصله‌ام بی‌تو همین‌قدر کلافه من در ته فنجان و کفِ دست پیِ تو‌... برگرد که خود را نسپارم به خرافه آواره‌ی یک شهر شدم کوچه‌به‌کوچه از دوریِ تو، تلخ شدم کافه به کافه هر شب وسطِ خواب و خیال و غمِ دوری هی موی تو را بافته‌ام بافه به بافه برگرد تو ای صبحِ سپید از پسِ ظلمت تا روی تنِ من نکشیدند ملافه... @golchine_sher
ما بندۀ عشقیم...تو مشغولِ چه کاری؟ جز نقشۀ تزویر به سجاده چه داری؟ تکفیر مکن مستیِ بیش و کمِ ما را اقرار کن ای گزمه! که خود نیز خماری... نفرین شدۀ آهِ کدام آینه‌ای که در خاطرِ آیینه فقط گرد و غباری تسبیح، شده دانه و دام تو...نگو نه تسبیحِ تو زنجیرۀ عصیان شده...آری بعد از گذرِ معرکه ماندند پیاده آن عده که عمری به تو دادند سواری ای شیخ! به جز ذکرِ تهی کاش به تسبیح تعدادِ گناهانِ خودت را بشماری... @golchine_sher
همین که روسری‌ات را زدی کنار بس است گرفته‌ای همۀ شهر را، شکار بس است به مو بگو که به لشکرکشی نیازی نیست برای فتحِ دلِ ساده، یک سوار بس است نبند تا که نگیرند چشم را مژه‌ها به دورِ چشم نکش سیم خاردار، بس است به تکیه‌گاهِ خودت تکیه کن، پریشانی! چقدر شانه بماند در این خمار، بس است بیا و بر رخِ آیینه‌ها بکش خود را بیا که ماندنِ آیینه در غبار، بس است قطارهای جهان را به ایستگاه نکش برای رفتنت از شهر، یک قطار بس است هزار مرتبه گفتم که دوستت‌دارم هزار مرتبه گفتی که زهر مار...بس است... @golchine_sher
با تو در برف...مهم نیست خیابان باشد یا جنون باشد و یک عمر، بیابان باشد   چه کسی گفته زمستانِ خدا زیبا نیست؟ دوست دارم همۀ سال زمستان باشد   ره به جایی نبرد فکرِ فرار از باران نیست چتری که به اندازۀ باران باشد   تا تو با ناز نخندی چه کسی خواهد دید؟ سی و دو دانۀ برفی که درخشان باشد   می‌نویسی به تن برف سئوالت را، کاش پاسخِ مسئله یک جملۀ آسان باشد-   گفته‌ای:"تا به ابد عاشق من می‌مانی؟" :دوستت‌دارم اگر قیمت آن، جان باشد تا کمی گرم شود شعر و تو سرما نخوری دفترِ شعرِ مرا نیز بسوزان، باشد؟ @golchine_sher
ای سنگ! حقِ آینه‌ها سنگسار نیست غیر از شکستن از تو ولی انتظار نیست گاهی صدای ریختنِ آبروی توست هر آبِ در مسیرِ سقوط آبشار نیست در انتظارِ رختِ سفیدیم سال‌هاست در داغِ زندگی چه کسی سوگوار نیست...؟ وقتی اسیرِ بردن و بازندگی شوی فرقی میانِ باخت و بردِ قمار نیست شمشیرها به نامِ علی تیز شد، ولی هر تیغِ در لباسِ دو دَم ذوالفقار نیست... @golchine_sher
خیالِ بال و پرم از قفس پَریدن نیست که در مرامِ پر و بالِ من بُریدن نیست در آتشم به تماشا بکش خودت را که علاجِ تشنه‌نگاهی به غیرِ دیدن نیست به انتظار نمان در خمارِ عریانی که راه پیرهنِ حُسن، جز دریدن نیست به چشم‌ْروشنیِ باغبانِ تو که منم رسیده‌ای تو و راهی به غیرِ چیدن نیست تو ای کویر ترک‌خورده! فکر آب مباش که در مُخیلۀ ابرها چکیدن نیست سُلوک جادۀ ابهام، بی‌سرانجام است فقط برو که هدف، مقصد آفریدن نیست... @golchine_sher
تو مثلِ رودی و من غرق در زلالیِ تو نشسته‌ام به تماشای بی‌خیالی تو همیشه پیشِ تو سرشارم از جواب، ولی عذاب می‌کشم از بُهت و بی‌سؤالی تو پس از تسلسلِ سیگارها چه محسوس است میانِ هاله‌ای از دود، جای خالی تو... شبیه کوچۀ پُر رفت‌ و‌ آمدی شده‌ای که دائما به تو شک می‌کنند اهالی تو قلم برای شکارِ غزل کمین کرده که واژه‌ها همه جَلدند در حوالی تو @golchine_sher
جز تو راهی نبود، برگشتم تا مرا باز روبه‌راه کنی منِ آواره از غریبی را تو مبادا که بی‌پناه کنی گفته‌ای سهمِ ما رسیدن نیست گفته‌ای اشتباهِ ما عشق است دوست دارم که اشتباه کنم دوست دارم که اشتباه کنی من چه خوش‌بینِ ساده‌ای بودم من برای تو جاده‌ای بودم که گذشتی به سادگی از من چون نمی‌خواستی گناه کنی! من خمارِ تو بوده‌ام عمری من دچارِ تو بوده‌ام عمری من کنارِ تو بوده‌ام عمری تو نمی‌خواستی نگاه کنی ای عروسِ خیال من هر شب ای عروسِ محالِ من امشب- با لباسی سپید می‌خواهی روزگارِ مرا سیاه کنی... @golchine_sher
منی که از همۀ داشتن تو را دارم چقدر شعر به تو تا ابد بدهکارم هر آن‌چه داد و نداد و گرفت، مالِ خودش ولی همیشه تو را از خدا طلب دارم بگو چطور به یک عمر پشت‌ِپا بزنم چطور از خود من -از تو- دست بردارم به جز تو چیزی از این زندگی نمی‌خواهم فقط تو را بشود پیشِ خود نگه‌ دارم تویی که دغدغۀ تازۀ جهانِ منی که بی‌تو روز و شبی پوچ و غرقِ تکرارم کنار من تو نبودی اگر، نمی‌دانم کشیده بود کجا بی‌تو تا کنون کارم اگر چه شهر، پُر از خیرخواه و دلسوز است! ولی من از همۀ شهر، جز تو بیزارم... @golchine_sher