بغضم به گذرگاه گلو توده نمی گشت،
گر بر غزلم نام تو افزوده نمی گشت،
آنشب نظرت جانب ما بود وگرنه،
قدیسِ لبت با لبم آلوده نمی گشت
این راه درازی که میان تو و من بود،
با کوشش پروانه که پیموده نمی گشت،
عمریست به دنبال تو میگردم و ای کاش،
دل در پی این حلقه مفقوده نمی گشت،
یک روز دلت مأمن و محدوده ما بود،
دنبال کسی خارج محدوده نمی گشت،
گفتم که زمان نرم کند سنگِ دلت را،
سنگی که به سوهانِ زمان سوده نمی گشت
پروانه صفت گِرد رُخت سوختم اما،
این سوختنم کاش که بیهوده نمی گشت،
#منصور_بختیاری
#عضوکانال
@golchine_sher
دیدمت دختر دهیار دلم هُرری ریخت
قندم افتاد و دگر بار دلم هُرری ریخت
رفته بودم لب دیوار، تماشا کُنمت
از سرِ چینه یِ دیوار دلم هُرری ریخت
دزدکی دید زدم ساق بلورین تو را
از همان نخ کِش شلوار دلم هُرری ریخت
موی مشکیِ تو بود و دلِ بی طاقتِ من
وای از این لشکر تاتار دلم هُرری ریخت
پدرت راغبِ این بچه کشاورز نبود
مُفلسم خواند به تکرار دلم هُرری ریخت
شعرَکی تازه نوشتم ز غمت جاری شد
اشکم از لوله خودکار دلم هُرری ریخت
مادرم باخبرم کرد که شوهر کردی
خانه شد بر سرم آوار دلم هُرری ریخت
#منصور_بختیاری
#عضوکانال
@golchine_sher