نشسته ام به تماشا حواسم اصلا نیست
غمی عظیم به دل که توانِ گفتن نیست
بگو کجا بروم من، چرا نمی میرم
مهاجرت به اروپا دلیلِ بُردن نیست
به پشت نرده نشستم که آتشی بکنم
یکی دو نخ بکشم، حالِ غصه خوردن نیست
رفیقِ نابِ ولنجک! برادر دینی
سرای کینه چو لندن مکانِ ماندن نیست
اگر شنید به کاشی شَتَک زده خونم
بگو که کِل بکشد چون مجالِ بودن نیست
#مهدی_احمدی
#عضوکانال
@golchine_sher
با دلِ افسرده مگو با غم فردا چه کند
هیچ مشخص نشود یک تنه تنها چه کند
قايقِ درگیر صبا ،شکرِ خدا غرق نشد
در سر من نیست خیالی که بلایا چه کند
طالع بدیمن مرا دست خدا چاره نکرد
در نظرم نیست امیدی که مسیحا چه کند
عرضه مکن مسئلهات با همه مردم که مگر
چرخه ی بازار جفا جز به تقاضا چه کند؟
آخرِ پاییز شرر در سر گل نیست دگر
غنچه ی پژمرده شود باز شکوفا چه کند؟
در سرِ پیری نتوان ،معرکهگیری دل من
کیف و خوشی قبلِ چهل، عمر درازا چه کند
#مهدی_احمدی
#عضوکانال
@golchine_sher