eitaa logo
گلچین شعر
14.3هزار دنبال‌کننده
814 عکس
279 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
دل ما را نه شبِ تار به این روز انداخت نه پریشانیِ دلدار به اين روز انداخت رنگ رخساره‌ام از شرم نشد سرخ، مرا شعله‌ی آتشِ اقرار به این روز انداخت خنده از چهره‌مان دور نمی‌شد، ما را خونِ دل خوردنِ بسیار به این روز انداخت حال ما را -که به هجران تو عادت کردیم- باور وعده‌ی دیدار به این روز انداخت طاقتم طاق شد از مرحمتش، اما شکر گفتمش: "بیش میازار"، به این روز انداخت! @golchine_sher
چنان به گوشِ من از عشقِ بی‌ملاحظه خواندی که رفته‌رفته مرا هم به دامِ عشق کشاندی چقدر غنچه‌ی حسرت، چقدر خوابِ تمنا که از لبت نربودم، که از سرم نپراندی بدون آنکه بخواهی، خدای من شده بودی بدون آنکه بدانی، مرا به شکر نشاندی صدای دلهره بودم، چرا مرا نشنیدی؟ غبارِ خاطره بودم، مرا زِ شاخه تکاندی مگر نگفتی از اول که پایِ عهد بمانیم؟ چه گویمت که بریدی! چه گویمت که نماندی! @golchine_sher
تمام ثانیه‌هایم به انتظار گذشت ببین چگونه بر این خسته روزگار گذشت برای داشتن تو گذشتم از دنیا جوانی‌ام همه پای همین قمار گذشت تمام پنجره‌ها بسته‌اند از آن شب شبی که از سرِ من نقشه‌ی فرار گذشت بدون خنده‌ی تو بزم شاعرانه‌ی من به صرف چای و غزل‌خوانی سه‌تار گذشت به حرمت غم من چشم آسمان ابری‌ست هنوز وانشده غنچه‌ها، بهار گذشت ...! @golchine_sher
روزی که دل می‌بردی از من، دنبال دل‌بستن نبودی دنیای من تاریک‌تر شد، آینده‌ی روشن نبودی راه رسیدن تا یقین را این‌بار هم برعکس رفتی جز من که با تو دوست بودم، با هیچ‌کس دشمن نبودی اشک تو را هرگز ندیدم، حتی زمان بی‌قراری نامرد! اصل مشکل این بود: تو مرد بودی، زن نبودی هر ادعایی کرده بودی، وقت عمل پا پس‌کشیدی قدری شجاعت داشتی کاش! در قید و بند تن نبودی بین من و تو معنی عشق، قدری تفاوت داشت با هم من گرچه سر تا پا تو بودم، تو ذره‌ای هم من نبودی @golchine_sher
بلندتر بپر ای دل! مگو که بال نداری مگر برای رهایی پَر خیال نداری؟ بپر به سوی همان‌جا که دوست منتظر توست مگو برای رسیدن به او مجال نداری چه گفته‌اند مگر با تو راویان حقیقت که کنج خانه نشستی؟ که شور و حال نداری؟ مُیسر است عوض کردن قضا به دعایی سکوت کرده‌ای و قصد قیل و قال نداری پر از سؤال نپرسیده‌ای، چه جای تبسم؟ بپرس حرف دلت را، مگر سؤال نداری؟! ز شانه‌ات بِتِکان گرد و خاک غصه و غم را شبیه من شده‌ای طاقت مَلال نداری @golchine_sher
به دریا دل بزن تا بگذری از موج رسوایی نمی‌رنجد غریق عشق از طوفان تنهایی به‌جز آیینه وقتی همدمی پیدا نخواهی کرد چه رنجی می‌بری از دیدن تکرار زیبایی صبوری‌های من، ای عشق، تاوان گناهم بود عجب صبر جمیلی بود این صبر زلیخایی! همان قدری که در دل تشنه پایان دنیایم همان اندازه سیرابم از این رنج تماشایی برایم آرزوی زندگی کرده‌ست و می‌دانم تو هم، ای مرگ، داری با دل او راه می‌آیی @golchine_sher
قسمت نبود این قصه پابرجا بماند خوشبختی امروز تا فردا بماند مانند رود از پیش چشمانم گذر کرد قابل نمی‌دانست عشق اینجا بماند تقدیر هرکس را به تیغ غم بریدند انگار باید تا ابد تنها بماند باور نمی‌کردند این عاشق به‌جز صبر در رازداری هم سرش بالا بماند تاریخ هم هرگز نفهمید از چه مجنون یک عمر باید عاشق لیلا بماند پشت سر هر قطره اشکم داستانی‌ست باید بگویم بشنوی اما... بماند @golchine_sher
چنان به گوش من از عشق بی‌ملاحظه خواندی که رفته‌رفته مرا هم به دام عشق کشاندی چقدر غنچه حسرت، چقدر خواب تمنا که از لبت نربودم، که از سرم نپراندی بدون آنکه بخواهی، خدای من شده بودی بدون آنکه بدانی، مرا به شکر نشاندی صدای دلهره بودم، چرا مرا نشنیدی؟ غبار خاطره بودم، مرا ز شانه تکاندی مگر نگفتی از اول که پای عهد بمانیم؟ چه گویمت که بریدی! چه گویمت که نماندی! @golchine_sher
گرچه هنوز اين مسئله، ضرب‌المثل نيست اما برای دل‌بريدن، راه حل نيست! آغوش خود را روی من بستی و گفتی: پيش نگاه ديگران، جای بغل نيست! با اينكه در رويا مرا می‌بوسی اما برقی كه لعلِ اصل دارد، در بدل نيست وقتی كه "واجب" گشته جان‌دادن برايت حكمش چرا "حَيِّ علي خيرِالعَمل" نيست؟! ترسيده بودم از تو بيش از حد بگويم آرام گفتی زير گوشم: مبتذل نيست از خاطرات بينمان لبريزم، اما ديوانه‌بازی‌ها كه جايش در غزل نيست! @golchine_sher
چنان به گوشِ من از عشقِ بی‌ملاحظه خواندی که رفته‌رفته مرا هم به دامِ عشق کشاندی چقدر غنچه‌ی حسرت، چقدر خوابِ تمنا که از لبت نربودم، که از سرم نپراندی بدون آنکه بخواهی، خدای من شده بودی بدون آنکه بدانی، مرا به شکر نشاندی صدای دلهره بودم، چرا مرا نشنیدی؟ غبارِ خاطره بودم، مرا زِ شاخه تکاندی مگر نگفتی از اول که پایِ عهد بمانیم؟ چه گویمت که بریدی! چه گویمت که نماندی! @golchine_sher
تمام ثانیه‌هایم به انتظار گذشت ببین چگونه بر این خسته روزگار گذشت برای داشتن تو گذشتم از دنیا جوانی‌ام همه پای همین قمار گذشت تمام پنجره‌ها بسته‌اند از آن شب شبی که از سرِ من نقشه‌ی فرار گذشت بدون خنده‌ی تو بزم شاعرانه‌ی من به صرف چای و غزل‌خوانی سه‌تار گذشت به حرمت غم من چشم آسمان ابری‌ست هنوز وانشده غنچه‌ها، بهار گذشت ...! @golchine_sher
شب سیاه به اصرار ماه روشن شد هزار شکر که این نور قسمت من شد منم نواده‌ی تهمینه پس چه جای سوال اگر که سهم من از عاشقی تهمتن شد کسی که دامنش از اشک شوق تر شده‌ بود به نام عشق مبرا و پاکدامن شد اگر تو دوست بمانی برای من کافیست چه باک با من اگر دوست دشمن شد؟! چه دید چشمِ تو پشتِ نگاهِ دلتنگم که بین این همه دیوانه عاشق من شد... @golchine_sher
بلندتر بپر ای دل! مگو که بال نداری مگر برای رهایی پر خیال نداری؟ بپر به سوی همان‌جا که دوست منتظر توست مگو برای رسیدن به او مجال نداری چه گفته‌اند مگر با تو راویان حقیقت که کنج خانه نشستی؟ که شور و حال نداری؟ میسر است عوض کردن قضا به دعایی سکوت کرده‌ای و قصد قیل و قال نداری پُر از سؤال نپرسیده‌ای، چه جای تبسم؟ بپرس حرف دلت را، مگر سؤال نداری؟! ز شانه‌ات بتکان گرد و خاک غصه و غم را شبیه من شده‌ای طاقت ملال نداری @golchine_sher
به دریا دل بزن تا بگذری از موج رسوایی نمی‌رنجد غریق عشق از طوفان تنهایی به‌جز آیینه وقتی همدمی پیدا نخواهی کرد چه رنجی می‌بری از دیدن تکرار زیبایی صبوری‌های من، ای عشق، تاوان گناهم بود عجب صبر جمیلی بود این صبر زلیخایی! همان قدری که در دل تشنه پایان دنیایم همان اندازه سیرابم از این رنج تماشایی برایم آرزوی زندگی کرده‌ست و می‌دانم تو هم، ای مرگ، داری با دل او راه می‌آیی @golchine_sher
دلبرا، یارا، نگارا، حال نامت هرچه هست! تا من افتادم ز چشمت، شیشه‌ی عمرم شکست فکر می‌کردم که مردن چاره‌ی اندوه ماست بی‌ امید وصل اما مرگ هم بی‌فایده‌ست بس که خود را در تو می‌بینم، تو را در خویشتن خلق حیران‌اند و می‌نامند ما را خودپرست عاشقت شد بی‌گمان از دوستان و دشمنان هرکسی یک‌بار پای درد دل‌هایم نشست ناز چشمی که شبی عکس تو را در خواب دید بعد از آن بر خوبرویان تا همیشه چشم بست @golchine_sher
چنان به گوش من از عشق بی‌ملاحظه خواندی که رفته‌رفته مرا هم به دام عشق کشاندی چقدر غنچه حسرت، چقدر خواب تمنا که از لبت نربودم، که از سرم نپراندی بدون آنکه بخواهی، خدای من شده بودی بدون آنکه بدانی، مرا به شکر نشاندی صدای دلهره بودم، چرا مرا نشنیدی؟ غبار خاطره بودم، مرا ز شانه تکاندی مگر نگفتی از اول که پای عهد بمانیم؟ چه گویمت که بریدی! چه گویمت که نماندی! @golchine_sher
گرچه هنوز اين مسئله، ضرب‌المثل نيست اما برای دل‌بريدن، راه حل نيست! آغوش خود را روی من بستی و گفتی: پيش نگاه ديگران، جای بغل نيست! با اينكه در رويا مرا می‌بوسی اما برقی كه لعلِ اصل دارد، در بدل نيست وقتی كه "واجب" گشته جان‌دادن برايت حكمش چرا "حَيِّ علي خيرِالعَمل" نيست؟! ترسيده بودم از تو بيش از حد بگويم آرام گفتی زير گوشم: مبتذل نيست از خاطرات بينمان لبريزم، اما ديوانه‌بازی‌ها كه جايش در غزل نيست! @golchine_sher
هرچند که در آینه شوق نظری نیست جز آه در این راه مرا هم‌سفری نیست بیهوده نشستی به تماشای شکفتن از شاخه‌ی خشکیده امید ثمری نیست عیبم مکن ای دوست! اگر چشم به‌راهم سودی هم اگر نیست، نباشد...ضرری نیست! از دربه‌دری خسته و از خیره‌سری سیر در شهر چو من گم‌شده‌ی بی‌خبری نیست گیرم همه فردای خوشی داشته باشند شب‌های پر از وحشت ما را سحری نیست @golchine_sher
گم كرده‌ام بدون تو، راهِ نجات را خضرم كه داده‌ام ز كف آبِ حيات را درد است اين كه با همه‌ی پادشاهی‌ام مجبورم انتخاب كنم كيش و مات را پشتِ بهانه‌های تو هر بار نكته‌ای ست حفظم تمام زير و بمِ اين نكات را رحمت به روزگار كه پستی-بلندی‌اش رو كرده دستِ زندگیِ بی‌ثبات را ای عشق! اين سكوت، به معنایِ عجز نيست حرمت نگاه داشته‌ام، خاطرات را... @golchine_sher
تمام ثانیه‌هایم به انتظار گذشت ببین چگونه بر این خسته روزگار گذشت برای داشتن تو گذشتم از دنیا جوانی‌ام همه پای همین قمار گذشت تمام پنجره‌ها بسته‌اند از آن شب شبی که از سرِ من نقشه‌ی فرار گذشت بدون خنده‌ی تو بزم شاعرانه‌ی من به صرف چای و غزل‌خوانی سه‌تار گذشت به حرمت غم من چشم آسمان ابری‌ست هنوز وانشده غنچه‌ها، بهار گذشت ...! @golchine_sher
دلبرا، یارا، نگارا، حال نامت هرچه هست! تا من افتادم ز چشمت، شیشه‌ی عمرم شکست فکر می‌کردم که مردن چاره‌ی اندوه ماست بی‌ امید وصل اما مرگ هم بی‌فایده‌ست بس که خود را در تو می‌بینم، تو را در خویشتن خلق حیران‌اند و می‌نامند ما را خودپرست عاشقت شد بی‌گمان از دوستان و دشمنان هرکسی یک‌بار پای درد دل‌هایم نشست ناز چشمی که شبی عکس تو را در خواب دید بعد از آن بر خوبرویان تا همیشه چشم بست @golchine_sher
از بس که در دوری تو من بی‌قرار تو بودم حتی کنار تو انگار چشم‌انتظار تو بودم امکان ندارد بیابی سنگِ صبوری به‌جز من تنها نه همراه و همدم من رازدارِ تو بودم آن روزها آرزویت پروازِ بی‌بال و پر بود من عاشق حرف‌های دیوانه‌وار تو بودم در روزگار جدایی هرجا غم آمد سراغت شاید ندیدی ولی من آن‌جا کنارِ تو بودم ما هر دو از هم گذشتیم این خون‌بهای کمی نیست تنها تو عاشق نبودی من هم دچارِ تو بودم @golchine_sher
حتی اگر یک آرزو باقی بمانی باید ببینند از تو در شعرم نشانی آنقدر می‌خواهم تو را با هر بهانه تا کار دستم می‌دهد شور جوانی هر کس که با من دوست باشد دشمن توست از تو بعید است این همه نامهربانی این شعرهایی که برایت می‌سرایم مگذار پای حربه ی شیرین زبانی من با هزار امید می‌مانم به پایت حتی اگر یک آرزو باقی بمانی @golchine_sher
از بس که در دوری تو من بی‌قرار تو بودم حتی کنار تو انگار چشم‌انتظار تو بودم امکان ندارد بیابی سنگِ صبوری به‌جز من تنها نه همراه و همدم من رازدارِ تو بودم آن روزها آرزویت پروازِ بی‌بال و پر بود من عاشق حرف‌های دیوانه‌وار تو بودم در روزگار جدایی هرجا غم آمد سراغت شاید ندیدی ولی من آن‌جا کنارِ تو بودم ما هردو از هم گذشتیم این خون‌بهای کمی نیست تنها تو عاشق نبودی من هم دچارِ تو بودم @golchine_sher
منت دیوانگی را بر سرم مگذار عشق! دست از ویرانی رؤیای من بردار، عشق! ما به شوق روزگاری خوش به دنیا آمدیم ارمغان آن چه بود اما به جز آزار؟ عشق! نابرابر بود جنگ بین ما از ابتدا داشتیم از هر چه باید؛ من کم و بسیار عشق راز خلقت را کسی پرسید از من بی‌دلیل بر لبم جاری شد آهنگین و طوطی‌وار: عشق... لطف کردی گرچه سنگین شد نفس در جان من تو به مهمانت چه دادی؟ قهوه قاجار؟ عشق! @golchine_sher