eitaa logo
گلچین شعر
17.1هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
461 ویدیو
15 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad سه تا کانال شعرهای ما @golchine_sher @robaiiyat_takbait @noroz_ramezani
مشاهده در ایتا
دانلود
"شعر تر انگیزد" قلم در دست "فردوسی" ست در آستانش اشکبوسش گرمِ در بوسی ست یک قهرمان که بر سر او تاج کاو‌وسی ست چون فخر ما شهنامه  این شاعر طوسی ست او نامور کرده چنین ملیّت ما را او با بیانش کرده افزون عزّت ما را دنیا نبیند این چنین شیرین سخنگویی شهنامه ی سِحر آفرینش نغز و جادویی به به چه نقّاشی! چه بومی! چه فلم مویی ! باید به اعجازش هزاران آفرین گویی .... گو این سُخنور جز سروش آسمانی نیست اِکسبر نابش جز حیاتی جاودانی نیست دربر گرفته حکمتش را نور وَحیانی نامش حکیم و حکمتش یکریز قرآنی روح حماسه ،چهره اش مخمور و عرفانی گفت آفرین دنیا به این مرد خراسانی هردم به رویش در تَموّج نور دانایی شد او حکیمی نابغه در اوج بُرنایی احیاگر فرهنگ و آیین نیاکان شد در راه دین این سوته دل از سینه چاکان شد مرد زبان فارسی از نسل پاکان شد مرد سخن فردوسی طوسی کماکان شد با او زبان فارسی بار دگر جان یافت نام وطن با دست این قهّار سامان یافت شد شاعر ما مینیاتور سازی شگفت انگیز! پیکر تراشی زُبده، جانش از خدا لبریز روح اساطیرش روان در شور رستاخیز شهنامه اش مُستغرق یک  سیرِ سحر آمیز رُستم نخستین پهلوانش پاک و رویین تن شد برق زوبینش بلای جان اهربمن در کف دِرفش کاویانی مرد آهنگر رقص نگاه نافذش از هر نظر برتر جامش به کف آیینه ی دارا و اسکندر بر گُرده آن ماردوشان کاوه زد خنجر دیگر تمام است از نهیبش کار ضحّاکان نقش زمین شد پیکر صدچاک سفّآکان شد پارسی از وازگانش دم به دم زنده هی دم زده از پارسی کرده عجم زنده با کِلک او شد پارسی  در هرقدم زنده تا لحظه محشر بماند این فلم زنده شهنامه اش دیوان جاویدان تاریخ است شهنامه اش منظومه شاهان تاریخ است فردوسی فخر آفرین آن شاعر خوشنام هر لحظه  مَکر مُنکرش را کرده او  ناکام سی سال بُرده رنج مرد نیک و خوش فرجام دیگر نظیرش را نزاید مادر ایّام نامش چو فرودسی به طوسی منتسب هست او تا به ابد خورشید آفاق ادب هست او ژرفای چشمانش چنان  پهنای اقیانوس کلکش چنان گُرز گران احیاگر ناموس پیشانی اش روشن تر از آن شعله فانوس جاریست در زیر قدم هایش پرِ طاووس نقّاشی او  بهترین نقّاشی دنیاست بر روی بومش نقش هایش زنده و .زیباست رویین تن قصّه دل محزون و بی تابش تسبیح اشکش پاره شد از داغ سُهرابش این سو منیژه دختر افسانه ی نابش نالان فراز چاه بیژن آه از این قابش! این قاب حُزن انگیز آری قاب ایرانی ست تنها رُمان نه! این دِرام ناب ایرانی ست شهنامه هست و قصّه های قهرمانانش مثل تهمتن قهرمان زابُلستانش وان قصّه افراسیاب و شاه تورانش از رُستم دَستان بگو از شیر ایرانش رُستم یَل این داستان مردی اساطیری ست شیری که شورش شُهره و شور فراگیری ست خونم به جوش آمد بگویم قصّه بی پرده یاد از سیاووشی که از  آتش گُذر کرده آنکه به تحسین شاه ایران را برآورده خون سیاوش اشک ایران را درآورده روی زبان ها نام آن جویای حق جاریست خونش هرآیینه که درجام شفق جاریست... @golchine_sher