eitaa logo
گلچین شعر
15.2هزار دنبال‌کننده
951 عکس
322 ویدیو
13 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad سه تا کانال شعرهای ما @golchine_sher @robaiiyat_takbait @noroz_ramezani
مشاهده در ایتا
دانلود
زینت به سر شانه ی سقاست رقیه در وقت کرم شهره به دریاست رقیه نازل شده یکبار دگر سوره ی کوثر باید بنویسند که زهراست رقیه او بضعه ی ارباب جهان است از این رو در ارثیه اش ام ابیهاست رقیه در پای رخش ماه به زانو زدن افتاد با نور رخش معرکه برپاست رقیه تا عرش خدا هر که رهی خواست بگویید صحن حرمش عرش معلاست رقیه شانش چه رفیع است ،کنیزان حریمش هم مریم و هم حضرت حواست ،رقیه دنبال بهشت ابدی از چه روانید... وقتی که خودش آخر دنیاست رقیه از خاک به افلاک همه محو شکوهش... مه دخت حسین عصمت کبراست رقیه در سجده ی خود بر لب باباش نشان داد با سن کمش شهره به تقواست رقیه او ارثیه برده ست ز صدیقه ی کبری... در بذل و کرم بین که چه غوغاست رقیه در شام که راس پدرش دید چنین گفت برگرد که ناموس تو تنهاست، رقیه . گویید به عشاق حسین بن علی که... نزدیک ترین راه به آقاست، رقیه @golchine_sher
گشتم میان عالم، دنبال راه چاره بستم دخیل خود را؛ بر معجر سه ساله @golchine_sher
پدر بی تو به صحرا آه و افغان ماند و من ماندم بیابان در بیابان جسمِ عریان ماند و من ماندم نشانی از مسلمانی در این لشکر نمی بینم!! به دل کینه ز خلقِ نامسلمان ماند و من ماندم سرت را از تنت وقتی در این صحرا جدا کردند خودم دیدم که دنیا بی سلیمان ماند و من ماندم ز سوز تشنگی آتش چنان در جان من افتاد که از داغش به سینه آه سوزان ماند و من ماندم به ویرانه نشستم تا بیایی تو به بالینم ولی بی تو به سینه داغِ هجران ماند و من ماندم پس از هجران تو بابا خودم دیدم در این صحرا که زینب( س) بی برادر با اسیران ماند و من ماندم به هنگامی که سرها را فراز نیزه ها کردند به دشتِ کربلا اجساد عریان ماند ومن ماندم ( شایق) @golchine_sher
یک دل سوخته و آه جگر دارم من تلخی یک سفر پر ز خطر دادم من از غم مرگ پدر یا که برادرهایم آه جانسوز و دو تا دیده تر دارم من بر تنم زخم فراوان و به دل داغ بزرگ سینه ام سوخته چون شمع شرر دارم من چون نهالم که سر از خاک برون آوردم بر تنم ضربه ی خونین تبر دارم من گر چه در شام سیاهم به دل مخروبه در دل کوچک خود صبح و سحر دارم من از دل سوخته ی عمه ی خود آگاهم از غم عمه ی خود خوب خبر دارم من کوری چشم حسودان سیه دل بر نی اکبر و اصغر و هم شمس و قمر دارم من از چنین فاجعه ی تلخ و جنایت ها من شکوه از سنگدلی های بشر دارم من بارها گرچه زمین خورده ام و افتادم سوی معراج خداوند نظر دارم من همچو لعلم که به دل خون فراوان دارم در خرابه شده ام گوهر و زر دارم من با سرانگشت گره وا کنم از هر مشکل کوچکم ، در همه آفاق اثر دارم من پرده افتاد ز روی پدرم ، داد زدم ایهاالناس بدانید پدر دارم من @golchine_sher
دختر اگر یتیم شود پیر میشود از زندگی بدون پدر سیر میشود هم سن وسالها همه او را نشان دهند دلنازک است دختر و دلگیر میشود باشد شبیه مادر خود نافذالکلام این شهر با صدای او ، تسخیرمیشود فریادهای یا ابتایش چو فاطمه در سرزمین کفر چو تکبیر میشود وقتی که گیسوان سری پنجه می خورد هر تاب آن چو حلقه زنجیر میشود اصلا رقیه نه به خدا مرد بی هوا با یک شتاب ضربه زمین گیر میشود هرگز کسی نگفت گلویش کبود شد اینجاست روضه صاحب تصویر میشود دشمن به او نگاه خریدار می کند خوب شاهزاده بوده و تحقیرمیشود فرزند خارجیست کفن احتیاج نیست بیهوده نیست این همه تکفیر میشود دادند جای غسل تیمم تنش….چرا؟ خون از شکاف زخم سرازیر میشود پایش به سوی قبله کشید و به ناز گفت: امشب اگر نیایی پدر دیر میشود @golchine_sher
آسمان گم شده در چشم ترت، من به قربان سرت خون گرفته همه ی دور و برت، من به قربان سرت بامن خسته کمی حرف بزن، که بریده است سرت؟ که شکسته است چنین بال و پرت؟ من به قربان سرت @golchine_sher
لبت هنوز به دنبال آب می گردد دوباره عرش پر از التهاب می گردد جهان نشسته به داغ گلی که پرپر شد تمام معرکه غرق گلاب می گردد سقوط بود و سکوتی که بی قرارم کرد سوار خاطره ها بی رکاب می گردد میان هلهله ی وحشیانه شمشیر به زلف خسته ی تو خون خضاب می گردد کنار تل پر از عشق ، یک نفر انگار به جستجوی مفاهیم ناب می گردد هوا هوای عطش بود و کودکی اما برای قصه ی دین انتخاب می گردد صدای ناله ی طفلی در آسمان گل کرد زمین خسته پر از پیچ و تاب می گردد زمین پر از طپش و آسمان پر از باران و کودکی که دلش انقلاب می گردد شبیه باد که بی تاب می دود هر سو میان خار مغیلان رباب می گردد @golchine_sher
أَيْنَ بَقِيَّةُ اللَّهِ؟؟ أَيْنَ الْمُعَدُّ لِقَطْعِ دَابِرِ الظَّلَمَهِ؟؟ بی تفاوت زنده باشم؟..سنگ باشم بهتر است هیزمِ آواره ای در جنگ باشم بهتر است تا که با یک شعله ام، از سوز سرما کم شود هُرم گرمایم برای کودکی مرهم شود کودکی مثل همانی که در آن تصویر بود فکر من تا صبح، با چشمان او درگیر بود ناله اش ! بغضش! صدایش! داشت می لرزید! آه کاش می خندید! می خندید! می خندید! آه قطره های اشک او برگونه هایش یخ زده من دلم آتش گرفت، او دست و پایش یخ زده.. عمق سرما از پسِ این عکس ها معلوم نیست هیچ کس اندازه ی این کودکان مظلوم نیست صفحه گوشی پر از اشک است و این تصویرها شرم بر امثال من بر جمع بی تاثیرها دیشب احساسم تماما شرم بود و شرم بود کودکی یخ زد، اتاق خانه ی ما گرم بود.. * * گریه کردم تا برآنها رحمتی نازل شود آه با این گریه ها شاید فرج حاصل شود @masoome_sharif @golchine_sher