این دلاویزترین حرف جهان را همه وقت
نه به یک بار و به ده بار، که صد بار بگو
«دوستم داری؟» را از من بسیار بپرس
«دوستت دارم» را با من بسیار بگو
#فریدون_مشیری
@golchine_sher
عشق کجا ؟
عاشقم
اهل همین کوچه ی بن بست کـناری
که تواز پنجره اش
پای به قلب من دیوانه نهادی
تو کجا ؟ کوچه کجا ؟ پنجره ی باز کجا ؟
من کجا ؟ عشق کجا ؟ طاقتِ آغاز کجا... ؟
#فریدون_مشیری
@golchine_sher
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پرگشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت، خندان و زمان، رام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید : تو به من گفتی
از این عشق حذر کن!
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب، آیینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا ، که دلت با دگران است!
تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!
با تو گفتم
“حذر از عشق؟
ندانم!
سفر از پیش تو؟
هرگز نتوانم!
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم،
تو به من سنگ زدی من نه رمیدم، نه گسستم”
باز گفتم که: ” تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم، نتوانم…!
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب ناله ی تلخی زد و بگریخت!
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید،
یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم ، نرمیدم
رفت در ظلمت غم، آن شب و شب های دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم!
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!
فریدون مشیری
@golchine_sher
دیگر برای دوستت دارم کمی دیر است
گفتی کسی را دوست میداری، دلت گیر است
حرفی نمی ماند برای من که می دانم
وصل و جدایی ها همیشه دست تقدیر است
هرگز نمی خواهم دلیل غصه ات باشد
اشکی که از چشمان من هر دم سرازیر است
حق می دهم وقتی نمی خواهی بمانی تو
معشوقه که بیش از یکی شد دست و پاگیر است
دل می کنم من نیز اما شک ندارم که
کابوس های تلخ من در حال تعبیر است
ای کاش می گفتی که قدری نه نمی خواهد
دیگر برای دوستت دارم کمی دیر است
#متین_شریفی
@golchine_sher
عمری به هر کوی و گذر گشتم که پیدایت کنم
اکنون که پیدا کرده ام بنشین تماشایت کنم
الماس اشك شوق را تاجی به گیسویت نهم
گل های باغ شعر را زیب سرا پایت كنم
بنشین كه من با هر نظر با چشم دل با چشم سر
هر لحظه خود را مست تر از روی زیبایت كنم
بنشینم و بنشانمت آنسان كه خواهم خوانمت
وین جان بر لب مانده را مهمان لبهایت كنم
بوسم تو را با هر نفس ای بخت دور از دسترس
ور بانگ برداری كه بس غمگین تماشایت كنم
تا كهكشان تا بی نشان بازو به بازویت دهم
با همزمانی همدلی جان را هم آوایت كنم
ای عطر و نور توامان یك دم اكر یابم امان
در شعری از رنگین كمان بانوی رویایت كنم
بانوی رویاهای من ، خورشید دنیاهای من
امید فرداهای من ، تا كی تمنایت كنم ؟!
فریدون مشیری
@golchine_sher
داغ جانسوز من از خنده ی خونین پیداست
ای بسا خنده که از گریه غم انگیزتر است
رهی معیری
@golchine_sher
من گرفتار شبم در پی ماه آمده ام
سیب را دست تو دیدم به گناه آمده ام
سیب دندان زده از دست تو افتاد زمین
باغبانم که فقط محض نگاه آمده ام
چال اگر در دل آن صورت کنعانی هست
بی برادر همه شب در پی چاه آمده ام
شب و گیسوی تو تا باز به هم پیوستند
من به شبگردی این شهر سیاه آمده ام ،
این همه تند مرو شعر مرا خسته مکن
من که در هر غزلم سوی تو راه آمده ام
فریدون مشیری
@golchine_sher
گفتم که با فراق مدارا کنم، نشد
یک روز را بدون تو فردا کنم، نشد
در شعر شاعران همه گشتم که مصرعی
در شأن چشمهای تو پیدا کنم، نشد
گفتند عاشق که شدی؟ گریهام گرفت
میخواستم بخندم و حاشا کنم، نشد
بیزارم از رقیب که تا آمدم تو را
از دور چند لحظه تماشا کنم، نشد
شاعر شدم که با قلم ساحرانهام
در قاب شعر، عشق تو را جا کنم، نشد
#سجاد_سامانی
@golchine_sher
اگرچه خلق، مرا از تو برحذر دارند
از اشتیاق من و چشم تو خبر دارند
درِ قفس بگشایید تا نشان بدهم
پرندگان قفس نیز بال و پر دارند
نسیم! منتظر کیستی؟ به راه بیفت
هزار قاصدک اینجا سرِ سفر دارند
گمان مکن دلِ آتشفشانم از سنگ است
که قلههای جهان، قلبِ شعلهور دارند
عجیب نیست اگر دشمن خودم باشم
درختها همه در آستین تبر دارند...!
#مهدی_مظاهری
@golchine_sher
یادم نمی کنی و ز یادم نمی روی
یــادت بخیــر یار فراموشــکار من
#شهریار
@golchine_sher
خوب من ! حیف است حال خوبمان را بد کنیم
راهِ رودِ جاریِ احساسمان را سد کنیم
عشق ، در هر حالتی خوب است ؛ خوبِ خوبِ خوب
پس نباید با "اگر" یا "شاید" آن را بد کنیم
دل به دریا میزنم من ، دل به دریا میزنی ؟
تا توکّل بر هر آنچه پیش میآید کنیم ؟
جای حسرت خوردن و ماندن ، بیا راهی شویم
پایمان را نذرِ راه و قسمتِ مقصد کنیم
میتوانی ، میتوانم ، میشود ؛ نه ! شک نکن
باورم کن تا "نباید" را "فقط باید" کنیم
زندگی جاریست ؛ بسم الله ، از آغاز راه
نقطههای مشترک را میشود ممتد کنیم
#قیصر_امین_پور
@golchine_sher