قدم بزن همهی شهر را به پای خودت
وَ گریه کن وسط کافهها برای خودت
تو خود علاجِ غم و درد بیشمار خودی
برو طبیب خودت باش و مبتلای خودت
شبیه نوح، اگر هیچکس به دین تو نیست
تو با خدای خودت باش و ناخدای خودت
دوباره دست به زانوی خود بگیر و بایست
بزن اگر که زدی تکیه بر عصای خودت
بگرد و صورت خود را دوباره پیدا کن
تویی که گم شدهای بین عکسهای خودت...
#حسین_زحمتکش
@golchine_sher
جاه و جلال من تویی ملکت و مال من تویی
آب زلال من تویی بیتو به سر نمیشود
گاه سوی وفا روی گاه سوی جفا روی
آن منی کجا روی بیتو به سر نمیشود
#مولانا
@golchine_sher
از گریه نگو بغض من افشا شدنی نیست
بغضی که به تسلیم رسد وا شدنی نیست
من چند غزل پیر شوم تا که بفهمی
تصویر تو در قاب زمان جا شدنی نیست؟
همخانگی و عشق قشنگ است ولی حیف
چیزیست که با منطق دنیا شدنی نیست
درباره ی عشق تو همین قدر بگویم
روحی است که از کالبدم پا شدنی نیست
پرسیدمت از آب، جواب آمد از آتش؛
درد تو و پروانه مداوا شدنی نیست
#احسان_افشاری
@golchine_sher
″بازنده″ شدن حس بدی نیست، اگر من
با میل خودم دل به شما ″باخته″ باشم..
#چکامه_کریمی
@golchine_sher
زن گریه های روز و شبش فرق می کند
سردردهای بی سببش فرق می کند
گرچه اسیر کشمکش سیب و گندم است
اما برای عشق تبش فرق می کند
می خندد و به روت نمی آورد ولی
لبخند عشوه و غضبش فرق می کند
باید درست ساعت دو عاشقش شوی
یک ثانیه جلو عقبش فرق می کند
زن نعمتی است هدیه فرستاده از بهشت
هرلحظه طعم سرخ لبش فرق می کند
روز از سر غرور و شب از درد عاشقی
زن گریه های روز و شبش فرق می کند
#نرگس_کاظمی_زاده
@golchine_sher
رازداری کن و از من گله در جمع مکن
باز بازیچه مشو، بارِ سفر جمع مکن
با حضور تو قرار است مرا زجر دهند
خویش را مایهی دلگرمی هر جمع مکن
به گناهی که نکردم، به کسی باج مده
آبرویی هم اگر هست بخر، جمع مکن
ترسم آسیب ببیند بدنت، دورِ خودت
این همه هرزهی آلوده نظر جمع مکن
آخرین شاخهی تو، سهم عقابی چو من است
روی آن چلچله و شانه بسر جمع مکن
تا برآمد نفسم، جمعِ هوادارت سوخت
روبروی منِ دیوانه، نفر جمع مکن...
#کاظم_بهمنی
@golchine_sher
نسیم خوشخبر، از نورِچشم من چه خبر؟
همیشه در سفر، از بوی پیرهن چه خبر؟
تو پیکی و همه پیغام عاشقان داری
از آن پری، گل قاصد، برای من چه خبر؟
نشسته در رهت ای صبح چشم شبزدهام
طلایهدار، زخورشید شبشکن چه خبر؟
بشارتی به من از کاروان بیار، ای عشق
همیشه رفتن و رفتن؟ ز آمدن چه خبر؟
به بوی عطر سر زلف او دلم خون شد
صبا کجاست؟ از آن نافهٔ خُتن چه خبر؟
#حسین_منزوی
@golchine_sher
نازنینم بی تو یارای سفر نیست مرا
گذر از هر که کنم از تو گذر نیست مرا
باش تا هر نفسی مرحم جانم باشی
جز تمنای وصال تو هنر نیست مرا
#فاضل_نظری
@golchine_sher
تا زمانی که جهان را قفسم می دانم
هر کجا پر بزنم طوطی بازرگانم
#سجاد سامانی
@golchine_sher
اوقات خوش آن بود
که با دوست به سر شد
باقی همه بی حاصلی
و بی خبری بود ...
#حافظ
@golchine_sher
این روزها که دیدنتان کیمیا شده
این خانه بی نگاه تو دارالعزا شده
باور نمی کنم چقدر آب رفته ای
حتی برای ناله لبت بی صدا شده
من میخ بر دلم نه، به تابوت می زدم
هر چند خنده ای به لبت آشنا شده
شرمنده ام که بودم و پای غریبه ها
با شعله های سرخ به این خانه وا شده
شرمنده ام که بودم و نامحرمان شهر
آن گونه در زدند که از هم جدا شده
فهمیده ام چه بر سرت آن روز آمده
از وضع چادری که پر از رد پا شده
وقت نفس کشیدن تو این صدای چیست
این استخوان سینه چرا جا به جا شده؟!
پیراهن حسین مرا دوختی ولی
افسوس حرف روز و شبت بوریا شده
با زینبم بگو سه کفن مانده پیش ما
با زینبم بگو که به غم مبتلا شده
با او بگو که بوسه زند بر گلوی خشک
بر حنجری که محمل سر نیزه ها شده
با او بگو که بوسه زند جای مادرش
بر پیکری که خرد شده، آسیا شده
#حسن لطفی
#هجوم به بیت ولایت
@golchine_sher
نقش مهمی در این نمایشنامه ندارم
قرار است
او
در یک کافه کوچک
آن طرف میز بنشیند
و من
این طرف میز
نباشم
#مژگان_عباسلو
@golchine_sher